برای جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر/اگر درونمایه «سریال پایتخت» برملا کردن جنایات داعش و حقانیت بخشی به دفاع شهدای حرم است چه لزومی برای داستانسرایی و پیرنگ های اشتباه واغفال کننده و بی معنا وجود دارد، فیلمساز می توانست پیرنگ را از سه قسمت انتهایی داستان برنامه ریزی کند اما پناه بردن به تم و درونمایه ضد داعشی پایتخت تنها یک درونمایه فرعی برای «کتمان کردن درونمایه اصلی» و همان بازی های کلامی و جدل های ابلهانه و ابتدایی غیر قابل پخش است که حتی قابلیت پیشبرد نداشتند ،یعنی در هر قسمت ۴۰ دقیقه نخست تنها به دیالوگ ها و تبادل های کلامی شخصیت ها طی می شد و فقط در ۵ دقیقه انتهایی پیرنگ و گره داستان ظهور می کرد تا روایتها به ظاهر منطقی و ترتیب زمانی وقوع حوادث برای ذهن مخاطب ارایش کرده باشد.
تیم سازنده در پایتخت باید از بیان صریح پیام داستان پرهیز می کرد و از شیوه های غیر صریح برای غیر صریح برای تصویر و تشریح درونمایه استفاده می کرد در حالی که حاشیه ها در خدمت انتقال پیام داستان نبود و مقدمه خوب داستانی در ابتدای فیلم این وظیفه را نتوانست بر عهده بگیرد تا نویسنده مجبور نشود در انتهای سریال، حوادث پیام رسان داستان را بدون توجه به مقدمه ای که طرح کرده است به مخاطب ارایه دهد
مقدم و تنابنده از زمان و مکان و برای ایجاد اتمسفر به خوبی بهره نبرده اند به جز دو قسمت آخر که ظاهرا اصل فیلمنامه همان بوده ولی به دلیل مناسبتی مجبور به اضافه کردن متن های اول سریال شده اند تا فکر اولیه ای که قابلیت گسترش آن ۲ قسمت است به ۱۴ قسمت افزایش پیدا کند تا هم تهیه کننده دولتی را متقاعد می کنند که سرمایه هنگفت شان را تامین کند هم تلویزیون را وادار به پخش تابوها می کنند .هم ذهن ها را با حذفیات و سانسور های غیر ضرور پرت می کنند و هم بیننده و مسئولین را راضی و خردسند نگه می دارند تا جایی که حتی روابط عمومی«سازمان اوقاف» هم خوشش می آید و اعلام می کند که حاضر است برای سری ۶ سرمایه گذاری کند.
از سویی تیم سازنده با بهره گیری از فاصله زیبا شناختی(فاصله روانشناختی)مناسب در انتقال درونمایه نهایت بهره گیری را نصیب خود می کنند به گونه ای که نحوه نزدیک شدن به شخصیت ها ،اماکن و زمان ها از پیش حساب شده معرفی می شود تا هر انچه را می خواهند درهرجایی که بیشترین یا کمترین تاثیر را داشته باشد با پیچاندن دکمه دیمرشان که در اختیارشان است افراطی ترین و تفریطی ترین نفوذ را اعمال کنند.
پلات لاین (خط طرح ) داستانی پایتخت در ۱۴ قسمت به شروع داستان و معرفی شخصیتها و حوادث فرعی تعلق دارد که بیننده از پیش با آن اشناست و این همان سو استفاده تیم پایتخت برای همراه ساختن مخاطب است و مجوز گرفتن از مخاطب و متولیان برای نمایش هر انچه که در رسانه ملی امکان نمایش ندارد؛
از حضور چهره های نامتعارف و مقایسه های شخصیتی تا پرداختن به هجو وهزل موجود در داستان تا جایی که این تمهید تمام مخالفان و منتقدان را درانتها به ظاهر متقاعد می کند و تفکرات و تمهیدات تیم سازنده آن گونه که طراحی کرده اند به بار می نشیند و تمام کاستی های در محتوا و در مسائل جنبی تحت الشعاع مسئله روایت داعش قرار میگیرد.
یکی از ویژگی های پیرنگ در روایت داستانی وجود ارتباط منطقی است اما پایتخت این زنجیره منطقی را به صورت کاذب ارائه می کند به عبارتی بهتر «عمل داستانی»، حوادث را به وجود نمی آورد بلکه پیرنگ ها بر اساس حادثه نمایش داده می شوند،
برای مثال از بمب گذاشتن در فرودگاه استانبول تا سفر با بالن و مست و سکته کردن هدایت کننده آن تا زنده ماندن تمام اعضای خانواده در دریای طوفانی گرفته تا به سلامت رسیدن همه مسافران علی آباد در مقابل جنگ تن به تن داعش همه و همه بر اساس عنصر تصادف واقع شده است و رفتارها و دیالوگ ها ی انان هیچ گاه در مقابل بلاهت«صمد وار»ی که دارند نمی تواند مقعول جلوه کند.
اگر بپذیریم که پیرنگ و پیام اصلی سریال پرده برداشتن از جنایات داعش است پس پیرنگ موجود در قسمتهای ابتدایی ومیانی باید تلاش اجزای روایت همسو با جهت پیام رسانی باشد که اینگونه نیست و زمان با بیهوده گویی هایی چون تبادلات و اکت ها در هتل ، هواپیما و وقایع فرعی که در خدمت پلات روایت نیست می گذرد ،
از این رو وقتی ویژگی های یک پیرنگ در پایتخت بررسی می شود «رازآمیزی»،وجود«رابطه علل و معلولی »و «واقعیت گرایی» در هیچ کجای داستان دیده نمی شود و اگر هم با تحریک کنجکاوی و تعلیق در جذب مخاطب موفق است به دلیل شیرینی های کاراکترها و آشنا پنداری مخاطب با ۴ سری پیشین سریال است.
از منظری دیگر فضا یا اتمفسر سریال ذهنیتی فراگیر در کل داستان دارد که بیننده باطن انرا کم اهمیت استنباط می کند و کمتر قابل احساس و مشاهده است اما وجودش با اندکی تامل در سراسر سریال احساس می شود به عبارتی بهتر نمایش دلفریبی های کشور ترکیه از سویی و حضور بازیگر ایرانی کارمند GEM از سویی دیگر سر از رسانه وسواسی ملی در می اورد که عکسالعمل شدید جامعه رسانه ای و ملی کشور از تهاجمات فرهنگی این شبکه هنوز پا بر جاست و بی اطلاعی سازندگان از هویت بازیگرش بیشتر یک «شوخی سیزده بدر»ی است.
با این حال در اختیار قراردادن کاراکترهای اصلی و موثربه همراه اتمفسر و فضای سریال به تبلیغ یک اپلیکیشن با متولیانی مجهول الهویه ، بیش از پیش دغدغه های فکری سازندگان را از ساخت یک تم ضد داعشی دور و جدا می کند.حال به نظر می رسد همکاری «اوج» با تیم« پایتخت» یک همکاری مسالمت آمیز «برد- برد» است که یکی راه را برای حضور موثردرعرصه تلویزیون و دیگری حضور زیرکانه نامعلوم و منفعت مالی هموارتر می کند.