مختص جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر| فیلم «موفق باشید، لئو گرانده» فراخوانی است درباره مسائل و تجربیات جنسی خودمان واتفاقی که برای ما افتاده ،درباره تمایلات جنسی و بدن. محدودیت هایی که برای خود از حیث بدن و جذابیت بصری قائل می شویم.«سوفی هاید» کار گردان فیلم به خاطر رابطه جنسی ،روی رابطه جنسی تمرکز نمی کند و شخصیت ها بهانه ای برای نشان دادن دو نمونه آسیب پذیر وناامن است.
«موفق باشی، لئو گرانده» مانند فانتزیهای رمانهای عاشقانه است ،زن مسنی معلمی بازنشسته و بیوه دوساله ای که یک فاحشه مرد را استخدام میکند،تا به عنوان یک کاوشگر رابطه جنسی و صمیمیت، پویایی قدرت و ارتباط انسانی را کاوش کند .
از سویی، نانسی استوکس (اما تامسپون) به عنوان یک مادر سالخورده با ماهیت جنسی تقریباً فراموش شده رابطه ای خصمانه با فرزندانش دارد. فیلمساز علل شرم و نفرت بسیاری از زنان نسبت به بدن خود را گواهی می دهد که چقدر حیاتی است اینکه هر سنی داشته باشیم، بفهمیم که آرزو برای یک زن در ۶۰ سالگی تمام نمی شود.
از سوی دیگر، لئو گرانده جوان، بلندقد و خوش تیپ (داریل مک کورمک) به اتاق هتلی می رسد که توسط نانسی – این بانوی بسیار عصبی که هرگز به ارگاسم نرسیده – استقبال می شود. او یک حرفه ای است که خدمات را تضمین می کند.
لئو تنها دومین شریک جنسی نانسی خواهد بود ،زنی که حتی جرأت نمی کند مستقیماً سر اصل مطلب برود،بی قرار سرگردان می شود و لئو را زیر سوال می برد، لئو با طمانینه به سوالات او پاسخ می دهد و سعی می کند او را آرام کند.اینجاست که “موفق باشی، لئو گرانده” خانم هاید آغاز می شود، کاوشی هوشمندانه در مورد هنر میل، تمایلات جنسی و سرکوب که از طریق برخورد بین یک بیوه پیر و یک کارگر جنسی آشکار می شود .
نانسی ، لئو را لمس می کند، او را محاصره می کند،به سینه و بازوهای خوش فرم او خیره می شود. او احساس شرمندگی می کند که با افزایش سن بیشتر شده، زیرا جذابیت خود را به ارزش خود به عنوان یک انسان مرتبط می دانست. نانسی قدرتی را به یاد آورد که حتی در دوران نوجوانی نمی دانست از آن برخوردار است: قدرت جوانی فریبنده و اینکه چگونه آن لحظه را با پیروی از همه قوانین تعیین شده تلف کرده است.
لئو نیز گرفتار این شفل است و پیوندهای خانوادگی او از بین رفته است .در مورد مشتریانش می گوید، اینکه چه چیزی باعث می شود دیگران را راضی کند، اعمال خشونت آمیز دریافت می کند یا فقط برای گوش دادن به آنها حضور دارد،درباره مادرش می گوید که می خواهد او را مرده ببیند و برادرش را که در جنگ استخدام شده است،اما وقتی به فضا و حریم خصوصی آنها تجاوز می شود احساس تجاوز می کنند.حتی مسائل طبقاتی در قضاوت های او نقش دارد .
در حالی که نانسی برای هر موقعیت جنسی خود چک لیستی دارد به اندازه کافی انعطاف پذیر نباشد، اما لئو ،بین شوخ طبعی، شفقت و آسیب پذیری با مهربانی حرکت می کند.فیلم هرگز خسته کننده نیست، صمیمیت وغوطه وری به منظور تشدید خشم و یاغلبه بر آن مورد استفاده شخصیت هاست و فیلمساز ، اروتیسم سرشاری را به نمایش می گذارد که یک ویژگی مهم در فیلم است.
این معلم سابق تعلیمات دینی زندگی اش به تلفیقی از تردیدها و ناامنیها تبدیل شده است، با مشکلات جدی در پذیرش بدن پیرش و برخورد با جنسیت سرکوبشدهاش،که نتیجه سالها ازدواج خشک در کنار کسی بدون علاقه به اشتهای جنسی طی شده است .
او لایه های جدیدی از شخصیت خود را آشکار می کند. استفاده از شوخ طبعی معمولی ،نمایش ماهرانه بی میلی و پذیرش چالش جنسی از او شخصیتی چند بعدی ساخته است .لئو نیز با حساسیت وجذابیت مردی را تجسم میدهد که خطوط مبهم نقش خود به عنوان یک کارگر جنسی ،زندگی شخصیاش را مرور میکند. لئو گرانده چیزی بیش از یک مجسمه انسانی مقاومت ناپذیرست: اوعاشق کارش است وبا گذشت چند سکانس به بیننده اجازه می دهد دید غنی خود را از لذت و رضایت جنسی درک کند.
ماموریت او برای خوشبختی نانسی به وضوح واقعی است. اما زمانی که مشتری او مشغول تماس گرفتن یا تعویض لباسهایش است، میتوانیم جرقههایی از مالیخولیا را در چشمان لئو ببینیم: پرسشهای نانسی چیزی را در وجودش برانگیخته است.فیلمساز این مکاشفه تدریجی را به روایتی شگفتانگیز تبدیل میکند که به ما امکان میدهد حتی با لئو همدردی کنیم.
در بطن فیلم ،ایدئولوژی های نسلی و چگونگی تغییر شادی عاطفی بررسی می شود.اگرچه نانسی از دیدگاه های منسوخ خود آگاه است، او دائماً با مفاهیم مدرن دست و پنجه نرم می کند.این دوگانگی در ذات او منعکس شده است، زیرا سنت گرایی ،او را از پذیرش کامل این ایده که لذت چیز شگفت انگیزی است باز می دارد.عناصر موجودی که با سرکوب فرهنگی و اجتماعی است.
درونمایه فیلم درباره فردی است که یاد می گیرد خود را دوست داشته باشد، بدنش را کشف کند وتمایلات جنسی خود را در آغوش بگیرد.«هاید» از رقص هیپنوتیزم استفاده می کند تا با حساسیت و صادقانه به موضوع سرکوب جنسی زنان بپردازد، تا پیری و لذت ژویی سانس را بررسی کند.
مهم نیست یک عاشق از کجا آمده یا محیط آنها شادترین دنیا نیست، تنها چیزی که مهم است این است که وقتی با هم هستند احساس شکوه کنند.فیلم در حین پارادوکسی های شخصیتی مملو از نشانه های زیستی و شخصیتی است ،لئوی بزرگ، با یک کولهپشتی از اسباببازیهای جنسی،سرو چند لیوان شراب، بهکارگیری تکنیکهای خود بهعنوان یک مکالمهگر خوب،با زنی با سؤالات فراوان، گیج کننده ،با تمایلات جنسی خفه شده مواجه است و آن طرف نانسی با بدنش و بار شرمی که دارد، به سفری برای کشف خود و عشق به خود تبدیل می شود.او از خودش، از استخدام لئو و کاری که قصد انجامش را دارد ناامید است.
بیشتر زمان فیلم در اتاق هتل قفل شده اند، اتاقی که حاوی تعصبات، ترس های خود و داستان زندگی آنها است که به سفری درونی تبدیل می شود که تظاهرهای بیرونی و تابوهای قالبی را در هم می شکند. نانسی از طریق سیر متوجه میشود که مقدار زیادی زنستیزی درونی را در زندگی خود جذب کرده است که ناآگاهانه به دانشآموزانش منتقل کرده است.
در سکانس کافه هتل ،چشمان لئو و نانسی در افق گم شده است، از احساس عصبی و نامطمئن خبری نیست،لئو ۲۰ ساله کنار پنجره مشرف به خیابان به تغییر شناختی رسیده است و نانسی ۶۰ ساله، دنیا را از زاویه ای دیگر تجربه می کند. پایان فیلم تکان دهنده است، که از ما می خواهد برهنه شویم، با آینه روبرو شویم و بدنمان را در آغوش بگیریم.