برای جامعه سینما :محسن سلیمانی فاخر/ یکی از ویژگی های فیلم نشان دادن فضای خسته و کند و یکنواخت زندگی فردی درون گرا و تجربه گراست؛ فردی که اکنون دنبال دگردیسی و تجربه کردن هایی متفاوت است، به دنبال کسب تجارب از آزمون هایی است که همه عمر گریزان و در هراس بوده است و حال در شصت سالگی یخ زندگی اش آب می شود.
منوچهر شصت ساله آدمی است با قریحه قوی و احساسات قابل کنترل که به تجرد قطعی رسیده و اکنون تنها بعد از بازنشستگی، از بیکاری به سر کار می رود و از آنجا هم قاعدتاً رانده می شود و در اوج بی دغدغه گی و عزلت در خاطرات خود، آخرین دوست و همدمش را می جوید و چیزی جدید تر از دوست سی سال پیش خود نمی یابد از این رو روانه تهران میشود تا او را بیابد.
«احتمال باران اسیدی» سینمای اندیشه ای است که می خواهد از موج سالمندی و مخاطرات آن هشدار دهد؛ از این رو فیلم در پی مشتری نیست. فیلم مملو از اشارات و نکاتی است که مخاطب را به تأملی ژرف فرا میخواند و با تمرکز بر سکون و تکرار، از نوعی زندگی حکایت می کند که در موجی نامحسوس در حال فراگیری در جامعه است و آن سوتر دختری که سرگردان و در پی هیچ، روزگار میگذراند و جوانی که در اوچ پوچی به دنبال یافتن و اکتشاف چیز هایی که راه را برای او روشن نخواهد کرد.
حال نگاه گزنده و رئالیسم فیلم می خواهد تاثیر گذاری اش را بر مخاطب خاصش در جامعهای تحمیل کند که مردمانش در انتظار باران به سر میبرند، دسته ای پس از حاجت روا شدن و بارش باران، چتری در دست می گیرند تا خیس نشوند و عده ای دیگر نمیدانند که این باران اسیدی است.
این فیلم چندان غمانگیز نیست؛ اما در باطن خود از تراژدی حاکم در جامعه ایران حکایت دارد که تا ۲۰ سال دیگر این سالمندی و تنهایی و بی کسی گریبانگیر خیل عظیمی از جامعه خواهد شد. ساختار جمعیتی که مانند یک پیکره دیده میشود و تغییر و تحولاتی که در این پیکره رخ میدهد برای جامعه اهمیت دارد و اینکه مسیر سالمندی چگونه طی خواهد شد
برای نسل های جوان مهم خواهد بود؛ بنابراین نگاه به سالمندی یک نگاه جهانی است حال این فیلم صرفأ به دنبال بیان این تفکر و بعضاً دغدغه ای است که با درس دادن و با نتیجهگیری اخلاقی کاری ندارد و بیشتر به دنبال معصومیت پایمال شده آدمها و عزلت و تنهایی ست، تنهایی که امروز در جامعه تبلور چشمگیری دارد. احتمال باران اسیدی بر این نکته اشاره دارد که پرشتاب سالمندشدن یک کشور، فرصت برنامهریزی برای سالمندان را میگیرد و این نسل دچار سرگردانی و بی انگیزگی خواهد شد.
از سویی، یکی از ویژگی های فیلم نشان دادن فضای خسته و کند و یکنواخت زندگی فردی درون گر و تجربه گر است؛ فردی که با قواعد و چارچوب سخت اداری و خاص خود زندگی کرده بود، اکنون دنبال دگردیسی و تجربه کردن هایی متفاوت است، به دنبال کسب تجارب از آزمون هایی است که همه عمر گریزان و در هراس بوده است و حال در شصت سالگی یخ زندگی اش آب میشود.
فیلم قضاوتگر نیست و بیشتر ناظر است،اما هشداری برای تصمیم گیری برای سالمندان و بازنشستگان و کارمندانی ست که هنوز هم سرپایند و هنوز هر روز صبح ریش خود را می تراشند. اینان قطعاً امیدوار و کوله باری از تجربه دارند، اما وقتی شخص به واسطه تنهایی خود تصمیمی برای زندگی اش ندارد و جامعه نیز برای او کاری نکرده است به پوچی خواهد رسید و به دنبال اموری ست که ممکن است برای یک سالمند با برنامه بسیار مضحک جلوه کند.
فیلم از تقابل نسلها هم گلایه می کند. از دغدغه آدم هایی که دنبال هیچ اند، به نظر می رسد صحنهپردازی ها بهگونهای است که آینده، از نگاه دست از زندگی شسته ای روایت می شود که امکانات عصر فناوری و دیجیتال برای او بی رنگ و بو و خنثی است، تصویر شهری دورافتاده از تکنولوژی با مغازههای قدیمی، رستورانهای کثیف، هتلهای بدون ستاره و بدون امکانات و عاری از سرزندگی و طراوت.
«احتمال باران اسیدی» اثری قابل احترام است. این که کارگردان این روایت را با این ریتمی پایین در جهت توصیف شخصیت ها انتخاب کرده و هر شخصیت را با روایت خاص خود و جهان بینی آنها گزینش کرده اما قسمتهایی از فیلمنامه رها شده است که کارگردان برای پیشبرد بهتر داستان شاید عمداً از پرداختن به چرایی اتفاقات برای رسیدن به اصل هدف فرار کرده است.
با این حال هر چند این نگاه فیلمساز، یک نگاه آسیب شناسانه از یک سبک زندگی خاموش است و اینکه فیلمساز جوان ریسک می کند درباره چنین موضوعی فیلم می سازند و از دنیای تنهایی و شخصی اقلیت ها روایت می کند، خود نشان از تعلق خاطر و دغدغه برای این وا زدگی اجتماعی است؛
اما اینکه زن و خانواده در این فیلم هیچ جایگاهی ندارد؛ زن این فیلم هیچ تفاوتی با شخصیتهای دیگر فیلم ندارد، خانواده مهم نیست؛ چه در نسل گذشته، چه در نسل امروز و فردگرایی افراطی در جامعه غیر منسجم که همبستگی جزو کوچکی از آن است، همه از منظر این فیلمساز جوان تاکید بسزایی دارد.
«احتمال باران اسیدی» فیلمی شاعرانه و جامعه نگر با بازیگری شاعر است و در روایتی ساده، قصه تنهایی و سرگشتگی انسان با لایههایی چون عشق، مرگ و جاودانگی را با رنج و درماندگی بشر با نسل های مختلف به تصویر میکشد و از بزرگترین واقعیت دردناک بشر ، بی پشتوانگی و تنهایی در جامعهای به بنبست رسیده سرنوشتی را عنوان می کند .