مختص جامعه سینما:محسن خیمه دوز/ نمایش «بی صورت فلکی» نوشته نیاز اسماعیلپور، کارگردانی مریم باقری، و با کستینگ خوب چند بازیگر حرفهای و جوان با استعداد تازهکار، ترکیبی برای یک نمایش خوب ایجاد کرده است. نمایشی که قرار است برمبنای متن آن، فضایی کمیک در مورد محاکمه یک دکتر قلابی جراحی زیبایی خلق کند که بیمارانش به دلیل صدماتی که به چهرهشان خورده از او شکایت میکنند و در این میان هم صحنه اجرا منطبق میشود بر صحنه دادگاه.
ایده نمایش همراه با چهار بازیگر حرفهای که هر کدام میتوانند به تنهایی بار یک نماش طنز را بر عهده بگیرند (وحید آقاپور در نقش قاضی دادگاه، امیر غفارمنش در نقش دکتر تجربی جراح زیبایی، الهه پورجمشید در نقش وکیل مدافع دکتر جراج، نادیا فرجی در نقش زنی که شوهرش، یا به قول خودش، شوهر مرحوم پدرسگش، بر اثر جراحی اشتباه دکتر مرده) زمینه مناسبی را برای یک اجرای عمومی موفق فراهم میکند که موفق هم بوده است به ویژه در بخش بازی وحید آقاپور در نقش قاضی که ادامه همان بازی کمیک و گاه طنز اوست در کارهای قبلیاش.
مسئله جراحی پلاستیک و آفات حاصل از آن نیز به طور غیر مستقیم در این نمایش دستاویز اجرا قرار گرفته و در فرم کمیک و گاه طنز، هم در گفتار هم در رفتار، به بازی و اجرا تبدیل شده است. نمایش با وجود چنین ایده خوب و چنان کستینگ حرفهای اما با کاستیهایی در اجرا مواجه شده که مانع بروز ظرفیتهای نمایشی بازیگرانش شده است.
ریشه ایراد، هم در متن است، هم در میزانسنهایی که کارگردان طراحی کرده.ایراد متن این است که نویسنده چنین ایده زیبایی را فدای جزئیات بسیار زیاد کرده، جزئیاتی که به خاطر آن کارگردان هم مجبور شده از تعدادی بازیگر فرعی در کنار آن چهار بازیگر حرفهای استفاده کند و همین مورد باعث شده که هم بازی آن چهار بازیگر محدود شده و به درستی دیده نشود، هم جزئیات گاه غیرضروری، ایده اصلی نمایش را در محاق و انزوا بگذارد.
مثلا خردهروایتهای مربوط به پسر جوان، زن جوان، پسرک انقلابزده، دو منشی دادگاه و دختری که نقش منشی دکتر را بازی می کند، بیشتر نقش فرعیسازی ایده اصلی را بازی میکنند تا برجستهسازی زیباشناختی ایده اصلی. ایراد اجرا نیز در میزانسندهی است که ناچار هر چهار بازیگر اصلی را به صورت نشسته و ایستاده به بازی گرفته و این تنگنای بیحرکتی باعث شده هر چهار نفر به اُُفت بازی در صحنه دچار شوند.
نشاندن الهه پورجمشید و امیر غفارمنش روی صندلی دادگاه برای تمام لحظات، محروم کردن اجرا از بازیهای آنهاست و همین طور نشستن تمام وقت وحید آقاپور روی صندلی قاضی به بازی او لطمه زده مگر اینکه بازی متنمحور میبود و هر کدام از این بازیگران به تنهایی اپیزودی را بازی میکردند.
در این میان تنها نادیا فرجی و الهه پورجمشید بودند که کمی امکان حرکت در میزانس داشتند و توانستند چند لحظه تاثیرگذار خلق کنند البته لحظاتی که بیشتر تراژیک بود تا کمیک یا طنز. به ویژه اگر فضا برای حرکت و بازی الهه پورجمشید بازتر بود نمایش هم از منظر طنز و هم در وجه دراماتیک، عمق بیشتری می یافت. متن اگر از آن خردهروایتها پرهیز میکرد و به جای آن به ایجاد طنز در باره ایده اصلی میپرداخت، هم جملات طنز بیشتری میآفرید، هم بازیهای طنز بیشتر خلق میکرد. در این صورت دیگر نیازی به حضور آن همه بازیگر هم نبود و چنین متن خوشایدهای با ظرفیت بیشتری در خلق کمدی و طنز به صحنه میآمد.
این همان کاریست که «یاسمینا رضا» نمایشنامهنویس فرانسوی-ایرانی در نمایشنامه «خدای کشتار» انجام داده و با یک ایده ساده و جالب و فقط با چهار کاراکتر، آن چنان شکوه خوشآهنگی از طنز، کمدی و فضا برای ظهور خلاقیت بازیگری ایجاد کرده که تا هنوز و با وجود اجراهای متعدد در ایران و جهان، همچنان خواندنی و دیدنیست. نمایش اگر با یک دراماتورژی مناسب همراه بود بیش از آنچه الان هست میدرخشید.