مختص جامعه سینما:محمد رضا فهمیزی/هر فیلمی اگر بتواند به دو پرسش اساسی ، پاسخ منطقی و مناسبی بدهد ، فیلمی خوب و قابل دفاع خواهد بود وگرنه فقط مجموعه ای از تصاویر متحرک است. اول اینکه ، “چه می گوید؟” و دیگری اینکه ، “چطور می گوید؟”
“صحنه زنی” (علیرضا صمدی) از آن فیلم هایی است که با اینکه تنها دومین فیلم بلند کارگردانش است اما به هر دوی این پرسش ها ، پاسخی شایسته و بالاتر از سطح متوسط سینمای ایران می دهد.
موضوع فیلم (افرادی که برای گرفتن دیه و کسب درآمد خودشان را جلوی موتور یا ماشین پرت می کنند) بعنوان یکی از آسیب های اجتماعی مهم امروز کشورمان ، برای نخستین بار است که در سینمای ایران به آن پرداخته می شود.
“علیرضا صمدی” در این کار پرداخت خوبی نسبت به موضوع و قصه دارد. چون داستان ، با فکر و درست چیده شده و آدمها ملموس و واقعی هستند. بعلاوه شخصیت پردازی مناسبی هم برای آنها (در حد نقش شان ) صورت گرفته است بعنوان مثال: “اسد” (با بازی خوب بهرام افشاری) با اینکه خلافکاری خطرناک و زندان رفته است اما شخصیتی خاکستری دارد.
او با وجود رفتارهای فیزیکی بسیار خشن و بیرحمانه اش اما عاشق خانواده اش است که از او دور هستند و هر کاری برای پیدا کردن آنها می کند. “اسد” از سویی مرد معتاد را مجبور به “صحنه زنی” می کند اما از سوی دیگر اجازه نمی دهد مواد مخدر به دیگرن بفروشد ، یا حتی همین آدم را وقتی در آن زیرزمین کثیف و مخوف پیش آن پزشک غیرقانونی می برد می گوید: “شکستگی استخوان هاشو یه جوری انجام بده که زمین گیر نشه”.
برعکس او شخصیت “سبزواری” بعنوان آدمی حقیر ، نوچه و امربر است که البته به دلیل بازی کلیشه ای و تکراری مجید صالحی در عمل خوب از آب درنیامده است.بیشتر نقش های دیگر هم در حد خودشان بعنوان “تیپ” ، نه “شخصیت” ، هم ، درست طراحی شده اند و هم بازی های خوبی از آنها می بینیم از جمله : زن حامله ، مرد معتاد و زن صیغه ای اسد.
از سوی دیگر ، فیلم ، نسبت به موضوع انتخابی اش دارای دیدگاه روشن و مشخصی است و هیچکس را محکوم نمی کند ، حتا شخصیت سبزواری که بدمن قصه است وقتی در صحنه ای به همراه اسد و مستر به بیمارستان برای دیدن زنی که قرار بود با صحنه زنی بچه اش را بیاندازد ، می روند ، آنجا برای راضی کردن زن به سقط از بچگی خودش می گوید که یتیم بوده و تا ۱۵ ، ۱۶ سالگی مدام مورد تحقیر آدمهای گوناگون قرار می گرفته و به قول خودش تو سرش می زدند.
در واقع آدمها همه به نوعی قربانی و البته به طرز منطقی و واقعی ای ، خاکستری هستند و این خاکستری بودن به نوعی به کل فضای فیلم هم تسری پیدا کرده بنحویکه هیچکدام از آدمهایی که در فیلم می بینیم شاد نیستند حتا مرد ثروتمندی (با بازی محمد نادری) که در اوایل فیلم “اسد” او را به یک پارتی لاکچر می برد.
یک دیالوگ کلیدی در فیلم هست ، جاییکه پرستاری که مصدومینی را که از صحنه زنی آمده اند معاینه می کند با اینکه می داند آنها برای گرفتن دیه بیشتر تمارض می کنند به شخصیت مددکار(با بازی مهتاب کرامتی) می گوید: ” یه وقتایی می مونم که کار پزشکی ام را درست انجام بدم یا طرف اینارو بگیرم.”
اما شاید مهمترین نقطه قوت فیلم ، پایان آن است که با وجود کاراکتر “اسد” خیلی قابلیت افتادن به ورطه پایان های خوش تماشاگرپسند فیمفارسی گونه را داشت که در اینصورت قطعاً می توانست در فروش بیشتر فیلم هم تاثیر خیلی مثبتی داشته باشد اما خوشبختانه کارگردان اسیر وسوسه گیشه نشد و فیلم را به نحوی به پایان رساند که اگرچه تلخ اما کاملا ادامه طبیعی و منطقی روند قصه بود.