مهران مدیری در جشن حافظ پشت میکروفن رفت و دربارهی بازیاش در «درخت گردو» بهصراحت اعلام کرد که اصلاً نمیداند در این فیلم چه میکند، بسیار هم بد بازی کرده است و اگر جایزهای به نام «چپق طلایی» وجود داشت، او قطعاً باید آن را میگرفت. بعد هم ادامه داد اگر در این فیلم بازی کرده، اصرار و لطف دوستان بوده و نه چیز دیگری. خیلیها این حرفهای صریح مدیری را پای نقدپذیری، جنبهی بالا و صراحت لهجهاش میگذارند. اما راستش هر چهقدر هم از این حرفها با طنز مخصوص مهران مدیری لبهایمان به خنده باز شده باشد، پسوپشت این جملهها چیزهای عجیبی نهفته است.
گمان نمیکنم بحث صراحت در میان باشد. مهران مدیری، با آن عینک همیشهآفتابی و ژست مخصوصش، طبعاً بعد از عمری کار هنری (که در اغلب آنها هم مجبور نبوده به کسی جواب پس بدهد) آنقدر خیال راحتی دارد که بتواند با فراغ بال چنین حرفهایی بزند. نکته اینجاست که این حرفها نه از روی صداقت، بلکه از روی نوعی بیخیالی زده شده است؛ نوعی بیخیالی آمیخته با اعتمادبهنفسی فورانکرده که هیچچیزی برایش مهم نیست. تمام بازیگران دنیا، انتخابهای اشتباه میکنند و ممکن است بعد از مدتی نیز ابراز پشیمانی کنند. به نظر میرسد مهران مدیری هم همین کار را کرده است. اما این میان فرقی عمده وجود دارد.
اینکه با پول بادآورده و پشتپردهای، فیلمی ساخته شود که نگرانی بازگشت سرمایه هم برای آن وجود ندارد، ابراز پشیمانی کردن آن هم با لحن کمیک، معنای متفاوتی دارد. انگار بیشتر به ریشخند میماند. ریشخند آدمهایی که پول دادهاند تا فیلمی را روی پرده ببینند. فیلمی که همینجوری هم بدون مخاطب هیچ ضرری نمیکند، چون پیش از اکران شدن، پولهایش تقسیم شده است. وقتی بازیگر چنین فیلمی (فیلمهایی) مستقیماً به بازی بدش اشاره میکند، اینجا دیگر ماجرا آنی نیست که باید باشد.
این اعتراف مهران مدیری، نکتهی دیگری را هم آشکار میکند؛ اینکه در پشتصحنهی سینمای ایران چه اتفاقهای گریهآور و مفتضحانهای میافتد. اتفاقهایی نظیر انتخاب یک بازیگر بدون شناخت درست شخصیتی که در فیلمنامه قرار است نقش او را بازی کند، انتخابی از روی رفاقت و صمیمیت یا انتخابی از روی ظاهر برای فروش بیشتر. اینگونه