جامعه سینما:پویان عسگری/خشک، غیرمنعطف، بیاحساس. نخراشیده، بیحوصله، خسته. این است قاموس و مرام «ناخدا خورشید». آن لحن دیریاب و خاص شاهکار ناصر تقوایی. بهترین و مهمترین فیلم کلاسیک تاریخ سینمای ایران. فیلمی که در همان لحظات ابتداییاش طرح مسئله میکند و قطب خیر و شرش را به تماشاگر معرفی. جایی که سوزاندن اجناس قاچاق ناخدا، بهانه و عاملی میشود برای انتقام از «خواجه ماجد». با این دیالوگ شاهکار ناخدا خورشید که از بهترین نمونههای دیالوگ انتقامی در تاریخ سینمای ایران است: «آتشی روشن کنم که تمام این شهر با خواجه ماجد یکجا توش بسوزن».
تصویری که تقوایی با کمک زندهیاد مهرداد فخیمی از شهر حاشیهای نفرین شده و جن زده میسازد، خاص و بیمانند است. کلاس درس کارگردانی به منظور خلق اتمسفر و فضا. شهر ارواح که با ورود مستر فرهان (علی نصریان) بدل به صحرای محشر ساکنانش میشود. از ناخدا و ملول و خواجه ماجد تا تبعیدیها. در عین حال فیلم به واسطه حضور تبعیدیها یک نظرگاه سیاسی ملایم هم پیدا میکند. جایی که حول و حوش اواسط دهه چهل شمسی و پیامد ترور نخست وزیر «حسنعلی منصور» شاهد ماجراهای حرص و آز و طمع آدمها میشویم. تقوایی برخلاف رویکرد هاوارد هاکس کبیر و لحن پیچیده «داشتن و نداشتن» به عنوان اقتباس اولیه از داستان ارنست همینگوی، به کلی از لحظات و موقعیتهای شوخی و کمدی داستان صرفنظر میکند و به جایش با تزریق جدیت و نخراشیدگی مردانه و کمرنگ کردن نقش زن در داستان، به یک فیلم مردانه عبوس و سبع میرسد. شبیه به بهترین آثار جان هیوستون مثلا «گنجهای سیرامادره»، شاهکار تقوایی هم مشحون شده از تقلاها و اکتهای مردانه. جایی که خشونت و فیزیک مردانه حرف اول و آخر را میزند و جایی برای پاپس کشیدن نیست. و در این میان، ایده پنهان و درجه یک فیلم خود را از خلال شجاعت و ترس به تماشاگر نشان میدهد؛ این داستان مردی است که ادعای بیباکی و مبارزه دارد اما در درونش قالب تهی کرده و هی بیشتر میترسد. مردی که قمپز انتقام گرفتن از خود در میکند و ناغافل در مواجهه با تبعیدیهای وحشی قرار میگیرد. ناخدایی که به ملول بابت ضعفش طعنه میزند و او را تحقیر کرده اما خود در آن سکانس شاهکار مکالمه با همسر، از درون هراسناک و وحشتزدهاش پردهبرداری میکند.
کار گروه بازیگری حیرتانگیز است و در کنار عملکرد گروه بازیگری «آژانس شیشهای» در تاریخ سینمای ایران یکه و بیمانند. داریوش ارجمند و سعید پورصمیمی در اولین حضور سینماییشان بهترین بازیشان را انجام میدهند. اینجا صدای منوچهر اسماعیلی اغراقهای بیجهت صدای ارجمند را از بین برده و به او کمک کرده تا به بهترین شکل ایفاگر نقش کاپیتان یک دست باشد. سعید پورصمیمی هم با آن صبغه جک لمونیاش درخشان ظاهر میشود. احتمالا بهترین نقشآفرینی یک بازیگر مکمل مرد در تاریخ سینمای ایران. در این هارمونی شگفتانگیز علی نصیریان و فتحعلی اویسی هم فراموش نشدنی هستند. همانطور که موسیقی بومی و پر از استرس و تشویش فریدون ناصری تا ابد در ذهن مخاطب میماند. «ناخدا خورشید» قله و اوجی بود که خود ناصر تقوایی هم دیگر نتوانست تکرارش کند. فیلمی که از فیلمنامهی درخشان تا کارگردانی حیرتانگیز تقوایی و تدوین شاهکار عباس گنجوی، از شهر خالی جن زده تا نماهای اسلوموشن اکشناش – یادآور سم پکینپا – تکرار نشدنی است و در بالاترین جایگاه تاریخ سینمای ایران قرار گرفته. فیلمی عاقلهمردانه، با فضایی سنگین که لذت بردن از آن و غرق شدن در دنیایش، ارتباط مستقیم با بالا رفتن سن و تجربه زندگی دارد. «ناخدا خورشید» فیلم آدمهای جا افتاده است. آنها که شکست را بخشی از ضرورت داستان میدانند و به جای فرار از آن یا تسلیم شدن، جانانه و مردانه در آغوشش میکشند. همانطور که ناخدا با همه واهمههایش، با بمبک به آب زد و سینه دریا را شکافت. به امید پولی که تضمین زندگیاش باشد و از فلاکت نجاتش دهد. که نداد و سهمش از حیات شد بمبک خالی و سرگردان روی آب که هنگام طلوع خورشید رخ نمایاند و ما را متوجه مرگ «ناخدا خورشید» کرد.
به نقل از سایت ۷ فاز