جامعه سینما: دکتر مصطفی مهرآیین| یکی از مهمترین استعاره های موجود در خصوص شهر و خیابان در نظریه های جامعه شناختی شهر و خیابان و حتی زندگی روزمره آنست که خیابان های شهر نماد مدرنیته و همبسته های رفتاری و روانی همراه با آن همچون آزادی، تحرک، جابجایی، تبعید، فرار، گذر از هر گونه مرزسازی، چندلایه گی هویت، سیالیت خود، تحقق و بروز خود، کار و تلاش، پول و مصرف، پاساژ و گردش و تفریح و فراغت،اعتراض، گذر از جنسیت، آزادی جوانان و فرار آنان از بند پدر و مادر، کافه، با هم نشستن، بروز خلاقیت رفتاری، محل عرضه خلق شده های انسانی و در کل «زندگی»، همگی نشانه هایی از مدرن بودن یک جامعه اند.
اصولاً تصور بر آن است جایگاهی که مدرنیته آن را ترجیح می دهد،خیابانهای شهر است: تقاطع مشترک توهم و واقعیت؛ تقاطع مشترک قدرت و ناچاری؛ تقاطع مشترک بخش تحت کنترل انسان و بخش خارج از کنترل او. به زبان دیوید هاروی شهر «جایگاه معما، محل غیر منتظره ها، وآکنده از سراسیمگی و ناآرامی»است. اصولاً، آنچه در وهله نخست، ما را بیقرار و ناآرام می سازد همان شهر یا محیط زندگی امروز ماست
شاید راه چاره را در «خانه» بیابیم، چرا که بنا به این نظریه ها، خانه دشمن خیابان های شهری است. در این نظریه ها همواره تصور بر آن بوده که «خانه» به عنوان بخشی از گستره مکانی- فضایی شهر و مدرنیته فضایی برای آرامش، بازگشت به سادگی، فرار از هیجان، فضای آشنائیت، فضای رخوت و رکود، بیانگر تعلق به یک مکان ثابت، بیانگر تعلق به خاطرات کودکی،نشانه بازگشت به آرامش آغوش مادر و فضای تاریک رحم، محل خواب، مکان بودن رختخواب که هر صبح تو را از برخواستن باز می دارد، فضای لم دادن و خود را به دنیای خیال سپردن، فضای بیرون رفتن از پوشش لباس و هنجارهای اجتماعی و بازگشت به لختی و عریاتی طبیعت، مکان احساس مسئولیت در مقابل فرزندان، فضای استثمار زنان، فضای به قید و بند کشیدن هیجان جوانان، و……. است . اصولاً چنین گفته می شود که تعلق به خانه، میلی ارتجاعی است.
در جامعه ما، اما، بواسطه دخالت دولت در تمامی امور اجتماعی و دولت زده بودن فضای بیرون از خانه و اینکه فضای بیرون از خانه در قالب های ایدئولوژیک مورد نظر اداره و مدیریت می شود و اصولا تحرک زندگی در بیرون از خانه چیزی جز تحرک یک ایدئولوژی خاص و عملی ساختن زندگی در قالب خواسته ها و انتظارات آن نیست، این خانه است که باید آن را نشانه ای از مدرنیته دانست. همه هیجانات و تحرکات انسان ایرانی در محیط خانه صورت می گیرد: استفاده از تکنولوژی، لباس های مد روز، رفتارهای مد روز، رقابت ها، سرمایه گذاری ها، مبادلات اقتصادی، و……خیابان ایرانی نشانی از مدرنیته ندارد. این خانه است که بواسطه پذیرا شدن انواع تحرکات انباشته از هیجان و منازعه و درگیری و تنش است. در جامعه ما خانه و خانواده به بهای عقب ماندگی خیابان مدرن شده است.
این را به خوبی می توان در سینمای فیلمسازی همچون فرهادی مشاهده کرد. در سینمای فرهادی مکان و فضای تحقق زندگی روزمره نه شهر و خیابان بلکه خانه است. در این سینما شهر تنها بستری برای وجود خانه است.
در سینمای فرهادی، بر خلاف آنچه نظریه های زندگی روزمره مطرح می سازند، مدرنیته حامی خیابان و در ضدیت با خانه نیست. سینمای فرهادی در پی نشان دادن آن است که در وضعیت زندگی امروزی انسان ایرانی، خانه، روابط خانوادگی، روابط دوستی و مکان های آرامش انسان(در اینجا محیط تفریحی طبیعت شمال) دیگر محل قرار و آرامش نیستند و هر یک به شکلی آبستن یک فاجعه و ماجرای برهم زننده هستند.
در «درباره الی» از ابتدای اثر با دیدن ویلای نیمه مخروبه می توان فهمید که زمان آبستن یک فاجعه است،بااینحال، شادی جمع ما را بیشتر به سوی داشتن این ذهنیت سوق می دهد که فاجعه در فاصله ای دور از جمع قرار دارد و احتمالا زندگی در شرایط عادی آن ادامه می یابد.
بهرحال، گسست در زندگی روزمره جزیی جدایی ناپذیر از سینمای فرهادی است. در حالیکه در صبح خوش آب و هوای شمال هر کس گرفتار کاری است و جمع در حال گذران زندگی عادی و مبتنی بر عادت خود است، یکباره غیب شدن الی، دختری که اصولا از ابتدا در حاشیه است و خود گویی استعاره ای از فاجعه و در حاشیه بودن فاجعه است، زندگی عادی جمع را دچار اختلال می سازد.
اختلال بزرگتری که اثر در حال به تصویر کشیدن آن است اختلال ایجاد شده در درون هویت افراد و شخصیت آنان است. گویی گم شدن الی شخصیت و هویت همه اعضاء گروه را با این پرسش روبرو ساخته است«او از من چه می خواهد؟» این پرسشی است که به زبان ژیژک، ایدئولوژی در مقابل ما مطرح می سازد و موقعیت ما را دچار اختلال می کند. اثر به ما نشان می دهد که چگونه مرگ یا غیب شدن یک دوست می تواند کل موقعیت وجودی ما را دچار اختلال سازد.
ما در زندگی روزمره دائم در معرض این مساله قرار داریم که پدیده ای باعث شود این سوال را در مقابل خود مطرح سازیم که او از ما چه می خواهد. بااینحال، اندکی پس از طرح این سوال(که ممکن است یک ثانیه یا ساعت ها و روزها و سالها طول بکشد) ما باز به زندگی روزمره و روند معمولی آن باز می گردیم، اتفاقی که در انتهای اثر به خوبی آشکار است: جمع در حال گذران زمان خود و ادامه مسافرت و احتمالا بازگشت به خانه هستند.
در «چهارشنبه سوری»، اثر در پی نشان دادن چالش های درونی محیط خانه، محیطی که بنا به نظریه های مدرنیزاسیون در مقابل چالش های پر از هیجان و سرعت خیابان های شهر باید نمادی از آرامش و سکوت و قرار باشد، است.
در این اثر، نوع فضا پردازی، نوع شخصیت پردازی، نوع دیالوگ ها و بالاخره الگوی روایی کلان اثر، همه و همه، انباشته از نشانه های متنی هستند که درستی تفسیر ما را نشان می دهند: به هم ریختگی خانه، بهم ریختگی رابطه میان مرتضا و مژده، شکسته بودن رابطه مرتضا و سیمین، بی اعتمادی همسایه ها به یکدیگر، و…..همگی نشان می دهند که در زندگی امروز ایرانی باید بر خلاف نظریه های کسانی چون لفور اوج هیجانات مدرنیته را در خانه جستجو کرد و نه در خیابان های شهر.
در جامعه ایدئولوژی زده و دولت زده ایران، خانه تنها محل تحرک است که طبعاً تحرکات درونی آن باعث ایجاد خطرهای جدی برای خانواده می شود. ما مدرنیته و ناخوشایندی های آن را در درون خانه تجربه می کنیم و نه در فضای زندگی روزمره در شهر.
فرهادی در آغاز یک تصویر کلی از زندگی روزمره، بویژه بعد خانوادگی و اخلاقی آن به ما می دهد و بعد می کوشد در بستر همین فهم از زندگی روزمره به ارائه یک روایت تازه از خانه بپردازد؛ خانه در شکل و قالبی که جای خیابان در نظریه های مدرن شهری را می گیرد و به جای فضای آرامش و توصیفات دیگری که در بالا از آن ها سخن گفتیم تبدیل به فضای تحقق هیجان ها و چالش های ما می شود.
فرهادی ، زندگی روزمره، بویژه بعد خانوادگی آن را در کل همچون یک موقعیت «دادگاه» می داندکه در آن همواره «قاضی زندگی» دو امر «خیر» را در مقابل هم قرار می دهد و سعی در قضاوت در خصوص منازعات آن دو دارد. زندگی روزمره جهانی انباشته از قضاوت ها در موقعیت خیر- خیر است.
در سینمای فرهادی ما دائما شاهد خلق موقعیت «دادگاه»(موقعیت بیان چالش ها) هستیم: قاضی نادر و سیمین را دادگاهی می کند، سیمین نادر را دادگاهی می کند، نادر راضیه را دادگاهی می کند، حجت نادر را دادگاهی می کند، ترمه نادر را دادگاهی می کند، ترمه سیمین را دادگاهی می کند، و……ایده و فرم سینمای فرهادی را می توان چنین خلاصه کرد: زندگی روزمره، موقعیت دادگاهی است که هیچوقت نمی توان در آن حکم نهایی را صادر کرد.