مختص جامعه سینما: علی احسانی/ بحران فردی و اجتماعی زمانی رقم می خورد که شخص، گروه، طبقه اجتماعی و ایضاً طیف سیاسی و در نگاه کلان ، طبقه حکمران توان شنیدن پاسخ منفی و به سخنی معروف تر، تاب شنیدن کلمه «نه/خیر» را ندارند. در این مهم، مطالبات حداقلی شخصی، گروهی و خواسته هاتی معقول اجتماعی محل منازعه و کشمکشی طاقت فرسا قرار می گیرد که نمود آن را در عصر حاضر در پیرامون خود در این کره خاکی به عینه شاهد هستیم.
رنگِ رخسار رفاقت
موتور محرک مناسبات و منازعات دو شخصیت محوری «بنشیهای اینیشرین» در همان ابتدا با یک پاسخ منفی قاطع کالم (برندن گلیسن) رقم می خورد. در دهکده ای که روزمرگی و کسالت از وجنات آن می بارد. اعلام پایان رفاقت و دوستی با پادریک (کالین فارل) توسط کالم به سوگ – مضحکه ای ختم می شود که برنده آن با میزانسنی که در فرجام فیلم «مارتین مکدانا» سازنده «بنشیهای اینیشرین» تدارک دیده، کسی نیست جز خانم مک کورمیک، جادوگر – عجوزه فیلم که از دور فاتحانه به جدایی دو مرد در پهنه دریا می نگرد.
موازنه جنگ های داخلی ایرلند با دعوای کالم و پادریک در جزیره بدوی و دور افتاده از پایتخت، نگاه فیلمساز را در ریشه یابی منازعات کلان تر تعمیم پذیر می کند. رخدادهای فیلم در سال ۱۹۲۳ سامان دهی شده است. منازعات کالم و پادریک در یک روستای بدوی ایرلندی در یک قرن قبل با آنچه اکنون در عصر حاضر در جامعه جهانی رقم می خورد به واقع تفاوت آنچنانی ندارد.
در زمانه ای که تکنولوژِی و مدرنیته به تمام زوایای زندگی اشرف مخلوقات رخنه کرده، بدویت و انجماد فکری هنوز میان مناسبات انسان ها و حکمرانان بیداد می کند و ثمره آن را به عینه در عصر حاضر ، میان جنگ ها و منازعات فردی، گروهی و اجتماعی شاهد هستیم.
حریم شخصی شاخصه ایست که «کالم» بعد از مدت ها دوستی با «پادریک» می خواهد به آن احترام گذاشته شود. او از نوع مناسبات و سکنات پادریک خسته شده و در صدد است به توانمندی ، هنر و تعلق خاطر خود به موسیقی بپردازد. از آن سو پادریک این جدایی را بر نمی تابد و کالم را به نوعی مایملک خود تصور کرده و در مقام قضاوت خود را از هر نوع خبط و خطایی در برابر خواهرش و اهالی روستا تبرئه می کند.
کالم رستگاری خود را در ساخت موسیقی و فاصله گرفتن از روزمرگی و سکنات پادریک نشانه گذاری می کند. اما این مهم برای پادریک ساده لوح غیرقابل هضم است. وقتی اهرم شفقت و بخششی که پادریک به آن سخت اتکا می کند، جوابگوی خواسته هایش نیست، آنگاه است که المان های کلاسیک تراژدی های یونانی زیرکانه در ساختار فیلم بازنمایی می شود.
انتقام و تهدید شعله ور می شود. کالم در برابر خودخواهی و یکه تازی ساده لوحانه پادریک انگشتان خود را قطع می کند ، همانگونه که «اودیپوس» قهرمانِ تراژدی «سوفکل» با پی بردن به حقیقت، چشمانش را کور می کند. خانم مک کورمیک پیام آور مرگ است او مانند جادوگران تراژدی های کلاسیک، سربزنگاه در گوشه و کنار منازعات دو رفیق قدیمی حاضر است. زمانی که دومینیک و جنی (الاغ محبوب پادریک) کشته می شوند او بر سریر آرامش جلوس کرده و از دور دست به حماقت بشری پوزخند می زند.
«مارتین مکدانا» سازنده «بنشیهای اینیشرین» در مقام نمایشنامه نویس قهار و نامی معاصر، مانند یک خیمه شب باز مهار، ریسمان شخصیت های خود را با توانمندی در دست داشته و در یک بازی سرخوشانه آن ها را به فرجام درام که معمولاً زیاد هم خوشایند نیست، هدایت می کند. او متخصص ساخت سوگ – مضحکه هایی است که تیرگی تراژیک رخدادها به موازنه فرحبخشی کمیک موقعیت ها ، تلخی و شیرینی را توامان در ساختار آثار سینمایی و نمایشی وی آشکار می کند.
چشم اندازی در مه
جغرافیا در آثار سینمایی «مارتین مکدانا» مانند یک شخصیت مهم در ساختار درام عمل می کند و این مهم بخش جدایی ناپذیر فیلم های او تلقی می شود. فیلمساز ایرلندی تبار در آثار پیشین خود ؛ «در بروژ» و «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» از این شاخصه جهت شاخ و برگ دادن به درام خود به بهترین شکل ممکن بهره برده است.
دریچه فیلم «بنشیهای اینیشرین» از فراز مه و ابرها به جزیره ای رویایی گشوده می شود. گویی فیلمساز تماشاچی را به ضیافتی دعوت کند که افسانه ای از نوع پریان در آن رقم می خورد. اما بچای پری با جادوگر – عجوزه ای رو در رو می شویم که سادهدلی، سادهلوحی و حماقت بشری را رصد می کند.
طبیعت بکر و بدوی جزیره و اتمسفر جادویی که با نوع قاب بندی ماهرانه ای که توسط فیلمبردار گزینش شده، همراه با استفاده از منابع نور طبیعی، شمایل بصری «بنشیهای اینیشرین» را به یکی از امتیازات چشمگیر اثر بدل کرده است.
خانه کالم در بلندی است و در مقام هنرمندی که در فرجام حیات خود دنبال خلقی اثر ماندگار است، به نوعی دور از دسترس قرار دارد و تافته ای جدا بافته است. دراغلب نماهایی که داخل این خانه از جدل لفظی کالم و پادریک فیلمساز ارائه می دهد، کالم و پاتریک را در نمای دونفره (توشات) نمی بینیم. فقط نمای تکی داریم؛ ولی زمانی که این دو در راه های روستایی و جاده می بینیم فیلمساز یک در میان نمای دو نفره از قهرمان های خود در دل طبیعت ارائه می دهد تا نشانه گذاری کند آن دو بخشی از این محیط هستند و از سرنوشت محتوم خود گریزی ندارند. بخصوص که خانم مک کورمیک جادوگر- عجوزه، اغلب از دور دست در حال رصد طعمه های خود است.
«مارتین مکدانا» از دو راهی جاده که به کلیسا و بخش مرکزی روستا ختم می شود، در فصل های مختلف فیلم از این جغرافیا بهره دراماتیک می برد. چند مرتبه پادریک و کالم به این دو راهی که می رسند مسیرشان جدا می شود. پلیس نامتعارف فیلم در این دو راهی مسیرش را از مردم جدا می کند. پادریک از این دو راهی به مردم اضافه می شود و برای انجام فریضه روزمره خود در میگساری به سمت میخانه می رود.
«میخانه» یکی از مکان های مهم فیلم است، در جایگاه کانونی برای جمع شدن و تبادل اخبار وایضاً نگاه جامعه بدوی به یک منازعه دو نفره، رخدادهای متعددی در آن رقم می خورد. هر زمان که موسیقی نواخته می شود و گروه موسیقی حضور دارد اتمسفر میخانه گرم و پرحرارت است، به محض اینکه رخدادهای درام به سمت منازعه کالم و پادریک می چرخد، جغرافیا خلوت شده و فضای مایه تیره ای بر اتمسفر میخانه حاکم می شود. اغلب نماهایی که «مارتین مکدانا» از کالم و پادریک درون این جغرافیا ارائه می دهد تک نفره است. به واقع واضح و عریان، فیلمساز با قاب و میزانسن های سنجیده خود اعلام می کند که آّب جدل و منازعات این دو رفیق به یک جوی نخواهد رفت!
«بنشیهای اینیشرین» از آثار درخشان دوران معاصر و از بهترین ساخته های «مارتین مکدانا» ایرلندی محسوب می شود؛ که حماقت و جهالت بشری را در فروپاشی مناسبات انسانی در سوگ – مضحکه ای که ترسیم کرده به نیکی و با مهارت زیر ذره بین درام قرار داده است.