مختص جامعه سینما: محسن سلیمانی فاخر| فیلم «شب،دیوار،داخلی»فوران ناگهانی رنج و اندوه و مصداق یک «حیات برهنه»است، زیستنی که سیاست و قدرت بر آن حاکم شده و هر وقت بخواهد برتو مستولی می شود.
«مرد نابینا شده » و «زن بیمار» محبوس نماینده انسان های «هوموساکر» هستند. نیروی حاکم می خواهد قانون را اجرا کند اما قانون از افراد حمایت نمیکند. «جورجو آگامبن» نام انسانی را که در این وضعیت خلق میشود”هوموساکر” گذاشت، آدمهایی که قانون داعیه حمایت و برخورد عادلانه را به آنها وعده می دهد، اما در عمل اینگونه نیست. آنها زندگی نمی کنند زنده مانی دارند.
زن مالامال از حس فقدان است و تنها حق کوچک خود برای دریافت دستمزدش را فریاد زده اما الان محکوم به قتل است. این وضعیت عمومی و غیر استثنایی است، حال حیات چنین انسانی که در برابر نگاه های منحوس و دژدمه است، با مرگ پیوند خورده است چرا که قانون بر او اعمال می شود، اما از او حمایت نمی کند.
در اتمفسر فیلم «شب، دیوار داخلی» قدرت از بالا اعمال میشود و میخواهد نظم و قانون را بهصورت بایدی شکل دهد و حتی نمی گذارد آدمها بتوانند دفاع و معانی خودشان را بسازند، زیرا قدرت گوش شنوای جامعه نیست.
جامعه ای که شبیه کمپ اجباری عمل می کند و از انسان های خود قربانی می سازد. زن که بیماری صرع دارد و سرپرست کودک خود نیز هست برای نجات خود راهی جز کوبیدن به این سو و آن سو در مقابل خود نمی یابد. اگر قانون و قدرت از او دفاع نکرده، تنها نیرویی که می تواند از او در ظاهر دفاع کند، تجمع کارگری است که اندیشیده ممکن است باعث مراقبتش شوند.
درون خانه همان زندان تن و روح مرد نابینا که لبریز از«بحران» است او در آستانه خود کشی است و بیرون خانه نیز یک بحران و آسیب های اجتماعی در جریان است. حملات ناگهانی،برخوردها، شورشها، تیراندازیها، کتکزدنها و آسیبهای روحی بیپایان مردم انفجار زده؛ جامعه ی فیلم شبیه اردوگاهی به غایت غریب عمل میکند که فرآیند «قربانی سازی از انسان» را تحت اجرا دارد.
مرد نابینا شده نشان می دهد که انسانیت چقدر درونش زنده است و چقدر نسبت به رنج دیگران و آلام نوع بشر حساس هست و به کوچکترین ظلمی آلارم داده می دهد. او خشونت پرهیزی است که با دلسوزی برای مردم، باقدرت زاویه می گیرد. او روح بیدار جهان است که باقی خفتگان را آگاه میکند. او اسوه و معیار امر اخلاقی در جامعه خسته از خشونت بیمورد است.