مختص جامعه سینما: شاهپور شهبازی/ فیلم «اتاق معلمان» به کارگردانی «ایلکر چاتاک» محصول کشور المان و برندهی جوایز بینالمللی متعدد و کاندید جایزهی اسکار بهترین فیلم خارجی یک دایرهالمعارف و گنجینهی ارزشمندی از «دوئل دوالیتههای بنیادی بشر» است. این فیلم به قول «میخائیل باختین» متعلق به آثار پلیفونیک (چندآوائی) است و جزئیات هر صحنه امکان خوانشهای متفاوت و متضاد را فراهم میکند، بدون اینکه فیلم به عنوان یک «کلیت واحد» دچار گسستِ عناصر روایی و سبکی و آنارشی «درون مایه» و «مضمون» شود.
فیلم را میتوان از منظر تاریخ فلسفه، تقابل راسیونالیسم و امپریسم و از زاویهی هستیشناسی، طرح پرسش «جوهر» و «نمود»، و از منظر شناختشناسی، رابطهی سوژه و ابژه، و از منظر فلسفهی اخلاق، خوب و بد، درست و غلط، کرامت و رذالت… یا از زاویه جامعهشناسی، رابطهی فردیت و جمعیت، یگانگی و تکثر، وحدت و افتراق، خودی و دیگری… و از منظر علوم سیاسی، رابطهی آزادی و عدالت، دموکراسی و دیکتاتوری، نهادها و قدرت، هژمونی و ایدئولوژی …. و از منظر روانشناسی، تقابل غریزهی زندگی و مرگ، عقل و تجربه، دیالوگ جمعی و مونولوگ فردی …و از منظر تعلیم و تربیت، رابطهی نظام نهادها و دانشآموزان، سلسله مراتب اجتماعی …و از منظر زیبائیشناسی، تقابل روایت کلاسیک و اپیک، شخصیتسازی و شخصیتپردازی، انواع صحنهها و… خواند بدون اینکه هیچکدام از این خوانشها به ارجاعات خارج از متن وابسته باشد و در تضاد با هم قرار بگیرند.
به همین دلیل پرداختن به همهی وجوه متنوع این فیلم در یک مقاله غیرممکن است و بدون شک بررسی جزئیات آن مستلزم چند ترم دانشگاهی است. به عنوان یک حاشیه میتوان توصیه کرد، این فیلم، در مدارس و دانشگاهها توسط معلمان و استادان تدریس شود.
میتوان جزئیات فیلم را با دانشآموزان و دانشجویان متناسب با ظرفیتهای تئوریکشان به بحث و جدل گذاشت. در واقع مباحث انتزاعی و پیچیدهی تئوریک، با توجه به مقدماتی که فیلم در اختیار مخاطب قرار میدهد، هم برای دانشاموزان و دانشجویان و هم معلمان و استادان مفید و موثر است.
بررسی دیدگاههای متضاد شخصیتها و رویدادهای ساده اما پیچیدهی فیلم، بستر کشف و فهم موضوعات انضمامی و روزمره را فراهم میکند. روی جزئیات هر صحنه و کنش و واکنش شخصیتها ساعتها میتوان بحث کرد و آن را با واقعیت روزمره و ملموس جامعهی ایران و انواع بحرانهایش پیوند زد.
علاوه بر همهی این مباحث فیلم «اتاق معلمان» یک گفتگوی بینامتنی با فیلم «کلاس» لوران کانته است. هر دو فیلم از کانال رابطهی معلمان ودانشاموزان دو جنبهی متفاوت فلسفهی «مدرنیته» را از منظر دو فیلسوف مهم و معاصر این جوامع در قاب میگیرند.
در فیلم «کلاس» چهار جنبهی «تکنولوژی قدرت»، «تکنولوژی خود» «تکنولوژی نظام نهادها» و «تکنولوژی تولید» در چارچوب نظریهی فیلسوف فرانسوی «میشل فوکو» به بیان درآمد و در فیلم «اتاق معلمان» «نظریهی «کنش ارتباطی» (Theorie des Kommunikativen Handels) فیلسوف آلمانی «هابرماس» نمایشی شده است.
هر دو فیلم از دو منظر کاملا متفاوت چالشهای جهان مدرن و فلسفهی مدرنیته را در لوکیشن مدرسه زیر ذرهبین قرار دادهاند. در فیلم «کلاس» «تکنولوژی قدرت» از منظر ابژهی قدرت، دانشاموزان، واکاوی میشود و در فیلم «اتاق معلمان» نظریهی «کنش ارتباطی» از منظر سوژهی قدرت، معلمان، مورد بررسی قرار میگیرد، هر دو فیلم اما در نقد مدرنیته در یک تقاطع بهم میرسند.
با توجه به اینکه نقد فیلم «کلاس» از منظر روانشناسی دانشآموزان در کتاب «دراماتورژی فیلم» قبلا چاپ شده است؛ از «مقایسهی تطبیقی» جزئیات دو فیلم صرف نظر میکنیم و برای اجتناب از طولانی شدن مقاله و اجتناب از مباحث تئوریک تجریدی به عنوان متدلوژی فقط یک صحنهی فیلم را به عنوان «مصداق» زیرذرهبین خواهیم گذاشت. سپس از کانال این مصداق به سطح «تجرید» میرویم و به طرح و تعریف «مفاهیم» و «دوئل دوالیتههای بنیادی بشر» خواهیم پرداخت اما دراین سطح متوقف نمیشویم و دوباره به سطح واقعیت (متن) و مصادیق (صحنهها) بازخواهیم گشت و در پایان پاسخ مولف را به «دوئل دوالیتههای بنیادی بشر» اثبات خواهیم کرد. از گام اول و کالبدشکافی اولین صحنهی فیلم آغاز میکنیم.
نام شخصیت اصلی داستان «کارلا نواک» و معلم دانشاموزان است که پس از یک مکالمهی تلفنی کوتاه و قبل از تیتراژ فیلم وارد کلاس میشود و بابت تاخیرش عذرخواهی میکند. اولین صحنهی اصلی فیلم با بازجوئی محترمانهی دو دانشاموز پسر و دختر به عنوان نمایندگان کلاس آغاز میشود.
دو معلم مرد در مقابل نمایندگان کلاس نشستهاند. بطن دراماتیک صحنه «لو دادن» است. یک سری دزدیهایی در مدرسه صورت گرفته است و دو معلم مرد، در صدد گرفتن اطلاعات و پیدا کردن سرنخهائ مشکوک در این رابطه از نمایندگان کلاس هستند تا حقیقت را کشف کنند. نواک به محض نشستن روی صندلی از آنها میپرسد که در جریان موضوع قرار گرفتهاند؟ دانش آموز دختر پاسخ میدهد: «اما ما گفتیم که در این رابطه چیزی نمیدانیم». یکی از معلمان توضیح میدهد که «موضوع دانستن نیست بلکه نشانه یا چیزی خاصی در رفتار سایر دانش آموزان در این اواخر توجه شما را جلب نکرده است» و درادامه یکی از آنها تاکید می کند: «ما میدانیم که این موقعیت خوشایندی برای شما نیست.» فورا نواک اضافه میکند: «نه فقط برای شما بلکه برای ماهم خوشایند نیست».
یکی از معلمان ادامه میدهد: «خودتان را به جای کسانی که قربانی این دزدیها شدهاند، بگذارید. ما باید تلاش کنیم که این دزدیها خاتمه یابد. در این رابطه شما به عنوان نمایندگان کلاس دارای مسئولیت هستید». دانش آموز دختر پاسخ میدهد: «خب وقتی ما چیزی خاصی نمیدانیم؛ باید چکار کنیم؟» معلم مرد رو به دانش آموز پسر میپرسد: « لوکاس فرد خاصی به نظرت نمیآد؟ شاید یکی از بچه ها موبایل تازهای خریده یا لباس گران قیمتی..» لوکاس پاسخ میدهد: «من نمیخواهم در این رابطه حرف بزنم.» نواک فورا به حمایت از او تاکید میکند: « تو مجبور نیستی حرف بزنی اگر دلت نمیخواد» یکی از معلمان تائید میکند و میگوید: «ما اصلا لازم نیست حرف بزنیم.»
از روی صندلی بلند می شود و به طرف لوکاس میرود. دفتر حضور و غیاب دانش اموزان کلاس را جلوی لوکاس میگذارد و ادامه میدهد.:«من با این قلم از روی نام دانش اموزان میگذرم و تمام کاری که تو میبایستی انجام بدهی این است که وقتی به فرد مشکوکی که نظری در موردش داری رسیدم، سرت را تکان بدهی».
نواک که از این روش برآشفته و ناراحت شده است، سرش را به حالت مخالفت تکان میدهد. معلم مرد فورا خودش را تصحیح میکند و خطاب به لوکاس میگوید: «طبیعیتا تو مجبور نیستی این کار را انجام بدهی اگر دلت نمیخواد. اما من پیشنهاد میکنم که این کار را ادامه بدهیم» و با قلم از روی اسامی دانشاموزان میگذرد. روی چهرهی نواک صدای معلم مرد شنیده میشود که میپرسد: «این؟ همین؟عالی! خیلی ممنون لوکاس.»
این خلاصهای از اولین صحنهی فیلم به عنوان «مصداق» است اما به عنوان «مفهوم» و در سطح «تجرید» این صحنه چه چیزی را با مخاطب در میان میگذارد؟ در سطح تجرید این صحنه ابتدا تقابل «آزادی» و «عدالت» را دراماتیزه میکند. دو معلم مرد که در صدد کشف سارق هستند، «عدالت» را نمایندگی میکنند. در «عدالت» ضمیر اصلی «ما»ی جمع است. دزدی سرنوشت افراد مختلفی را که قربانی این سرقتها هستند در قالب «ما» به هم متصل میکند. فقدان عدالت و تداوم دزدیها، قربانیهای بیشتری برجا خواهد گذشت؛ بنابراین اگر سارق پیدا و عدالت اجرا نشود، در واقع به این معناست که «ما» مورد ستم و قربانی شدهاست. در عدالت انسان با مفهوم «عامیت» سروکار دارد.
انسانها میبایستی بر سر اجرای قوانین خاصی که مدافع منافع همگان و اجماعپذیر و ضروری است، به توافق برسند تا وحدت اجتماعی آنها حفظ شود. به همین دلیل مهمترین تاکید دو معلم مرد برای مجابکردن نمایندگان کلاس به لودادن فرد مشکوک بر «احساس مسئولیت» دانشاموزان به عنوان نمایندگان کلاس است. دو دانشآموز نمایندهی تک نک دانش آموزان تمام کلاس هستند. دو معلم مرد نیز به عنوان نمایندگان نهاد مدرسه مجری عدالت هستند.پرسشهای مضمونی و تجریدی صحنه اما اینها هستند، مرز میان آزادی و عدالت کجاست؟ انسان چگونه میتواند «عدالت» را اجرا کند بدون اینکه «آزادی» را نقض کند؟ آیا آزادی و عدالت متضاد یا مکمل هم هستند؟ رابطه ی آزادی و مسئولیت در چیست؟
رابطه ی آزادی و اتوریته در چیست؟ رابطه ی آزادی و قدرت در چیست؟ آیا آزادی بدون قید و شرط است؟ آیا قید و شرط به معنای زنجیرِ آزادی است؟ آزادی چیست؟ تعینات آزادی چیست؟ این تعینات را چه کسی تعریف میکند؟ عدالت چیست؟ تعینات عدالت چیست؟ این تعینات را چه کسی تعریف میکند؟ و…دو دانشاموز به عنوان نمایندگان کلاس در تقابل با عدالت، آزادی را نمایندگی میکنند. در آزادی ضمیر اصلی «من» است. هر دو دانش آموز، به رغم نمایندگی کلاس صریحا اعلام میکنند که مایل نیستند در این مورد همکاری کنند. در این حالت پرسش این است، رابطهی مسئولیت و آزادی در چیست؟ آیا این دو مقابل هم یا مکمل هم هستند؟ چگونه؟ نواک اما در حد فاصل عدالت و آزادی حرکت میکند.
از یک طرف معلم و نمایندهی نظام نهادهاست و خواهان اجرای عدالت است، و از طرف دیگر تمام قد از حق آزادی دو دانشآموز دفاع میکند و با رفتارش نشان میدهد به بهای اجرای عدالت نمیبایستی آزادی آنها قربانی شود. به همین دلیل خطاب به لوکاس میگوید: «اگر خودت مایل نباشی کسی نمیتواند ترا مجبور به همکاری کند.» آیا در این حالت ضمیر «ما» در عدالت در تضاد با ضمیر »من» در آزادی قرار نمیگیرد.؟ با پیشفرش تعریف ضمیر «ما» در عدالت و ضمیر «من» در آزادی، عدالت و آزادی، نه مکمل هم بلکه متضاد هم هستند، مگر اینکه این پیشفرض را تغییر دهیم، آنگاه میبایستی تعریف دیگری از عدالت و آزادی، «عامیت» و «فردیت» ارائه دهیم.
در یکی از صحنههای فیلم درون مایه اصلی فیلم که مبتنی بر نظریهی «کنش ارتباطی» هابرماس نیز هست، به نمایش درمیآید. در این صحنه نواک یک روبیک (مکعبی که از رنگهای مختلف تشکیل شده است) را از کیفش بیرون میاورد و به اسکار توضیح میدهد که این یک مکعب جادوئی است؛ منتها با جادوگری سروکار ندارد بلکه از ریاضیات پیروی میکند. سپس نواک منطق الگوریتم که مبتنی بر یک روش زنجیرهای شفاف برای حل یک موضوع است را توضیح میدهد و از اسکار میخواهد مکعب را تا زمانی که موفق شد هر سطح از صفحاتش را در یک رنگ منظم کند، نزد خودش نگه دارد.
در ادامهی روند داستان تقریبا در فیلم مشخص میشود که کوهن (مادر اسکار) عمل دزدی را انجام دادهاست. (اگرچه تا پایان فیلم صریحا اعلام نمیشود) در آخرین صحنه فیلم اسکار، برخلاف قوانین و اخطاری که به او دادهاند، به مدرسه میاید و حاضر نیست از کلاس خارج شود. مسئولین مدرسه دچار بحران میشوند. در این صحنه اسکار نشان میدهد که راز الگورتیم ریاضی مکعب جادوئی را کشف کرده است و صفحات مکعب را میچرخاند و ضمن حفظ کثرت رنگها در تمام مکعب، رنگها نیز در وحدت با هم درمیایند. مکعب صورت ذهنی «تقابل دوالیتههای بنیادی بشر» است. اسکار به لحاظ ذهنی این مشکل را حل میکند اما به طور عملی خلاف آن گام برمیدارد.