جامعه سینما: رضا صایمی/در میان سخنان بهرام رادان در یک نشست دولتی، جمله ای بود که بیش از هر چیز آزاردهنده بود: «آرزو میکنم روزی مرفه بی درد به جای طعنه، آرزو باشد.»جمله ای شیک اما فِیک.به گمان خویش جمله قصاری گفته، بی آنکه قصور جمله را دریابد!.«مرفه بی درد» را به روایت اقتصادی اش معنا کرده نه مفهوم انسانی و اخلاقی اش.اینکه شهروندان در رفاه باشند و دردی نداشته باشند.
این آرزوی خوبی است البته و هدف توسعه پایدار.«مرفه بی درد» اما از حیث اخلاقی و انسانی معنا می شود و به کار می رود و مقصود از آن کسی است که خود در رفاه است و درد دیگران را درک نمی کند.آنکه نَفَسش از جای گرم بلند می شود و سوز سرمای دیگری، تنش را نمی لرزاند.مرفه بی درد یعنی آنکه غم نان ندارد و رنج بی نانی دیگران را در نمی یابد.بی دردی اینجا به معنای بی خیالی و بی عاری نسبت به درد دیگران است نه عاری بودن از درد فردی.
«مرفه بی درد» یعنی در زمانه عسر و حرج ملی که سرها در گریبان غم است و وطن سوگوار فرزندان خویش و داغ پشت داغ بر دل ها نشسته، تو در باغ، بساط عروسی پهن کنی و آن را چنان بگسترانی که سور و سات آن فضای مجازی را پر کند.
«مرفه بی درد» یعنی زمانی که دغدغه مردم کجای تاریخ و دیار ایستادن است، تو مشغول کنار یار ایستادن باشی! «مرفه بی درد» بودن یعنی همکارت ممنوع الکار باشد و تو از ممنوع الخروجی ات حرف بزنی،یعنی به جای اثبات وفاداری به مردمت در پی اثبات دلداری به معشوقت باشی!.
مرفه بی درد یعنی همنشینی با آنها که بانی دردند و تو آنها را منجی درد بدانی.مرفه بی درد یعنی پدر علی سنتوری که وقتی پسرش بر تخت ترک اعتیاد درد می کشید، او پز مصاحبه هایش با روزنامه ها را می داد!مرفه بی درد بر ساحل نشستن و غرقه در طوفان دریا را ندیدن است آقای رادان به قول حافظ: «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل/کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها».
بی دردی تنها فقدان فقر نیست، گاهی انکار درد دیگریست.آنگاه دردمندی راهی به خرسندیست که هیج دردی بالاتر از بی دردی نیست.اینجاست که مجذوب تبریزی می گوید: مرد را دردی اگر باشد خوش است.درد بی دردی علاجش آتش است و علی سنتوری می خواند: اما تو کوه درد باش.طاقت بیار و مرد باش.