برای جامعه سینما : محسن سلیمانی فاخر/ «لیدی برد» درامی است واقعگرایانه که در کنار روایت رشد اخلاقی و شخصیتی یک نوجوان به « سرچشمه های فرهنگ جوانی» جوامع اشاره دارد، فرهنگی که در این نسل لامکان است و تغییر خرده فرهنگ ها در ذات آن تاثیر چندانی ندارد.فیلم راوی هزارتوی«جوان و فرهنگ جوانی »و اقتضائات آن در خانواده ای کوچک و سختکوش است که در وضعیت دشوارمعیشتی قرار دارند و با تاکید بر دختر نوجوان این خانواده ، طغیان ، بلوغ و اقناع او را بازتاب می دهد.
دختر ۱۷ ساله (ایسیرشا رونان )در آستانه ورود به دانشگاه که در جستجوی هویت خود در خانواده و جامعه ای است که نوجوانی و جوانی او را به رسمیت نمی شناسد ،فرهنگی که موقعیت مالی خانواده بر هویت دهی نوجوان فیلم تاثیر گذاشته است و عنصر اعتماد به خویش و خود باوری را در او نزول داده است . او نشانی خانه اش را به دوستانش نمی دهد و بیکاری پدر و دست تنگی برایش شرم به بار آورده است .
در این مقطع عمر پیشرفت نوین فرهنگی و تجلی آن بر موسیقی و هنر و سرگرمی ها به فرهنگ توده رسوخ می کند و دیگر نوجوان، طبقه اجتماعی خود را پذیرش ندارد .« لیدی برد» حتی شهر محل سکونت خودرا در حد موقعیت فکری خود نمی داند و بی صبرانه و متظاهرانه به بهانه ادامه تحصیل میخواهد موطنش را رها کند و به «جایی که تمدن در آنجاست» برود.تا جایی که «کریستین» ۱۷ ساله نام مستعار «لیدی برد» را بر خود انتخاب می کند.
در جهانِ همقطاران لیدی برد سرعت« تغییرات فرهنگی»به قدری بالاست که او وجود مادر را مخل افکار و پیشرفت خود می داند .حال این تغییرات و «دیگر بودگی »و نااشنایی با دنیای یکدیگر ،چاشنی طغیان سونامی وار رابطه است و پرخاشگری منفعلانه مادری خودرأی و خودسر نیز مزید بر علت است ،
از سویی هر چند «لیدی برد» با مادری فداکار و سختکوش روبرو است که مجبور است به دلیل بیکاری پدر از خود گذشتگی کند و دو شیفت کار کند، اما نشناختن دنیاها نتیجه عکس می دهد و یک موضع گیری در روابط مادر و فرزندی ایجاد می کند که جز افروختن کشمکش ، چالش وترس رهاوردی ندارد.
لیدی برد در سنی که فوران انرژی و نیرو و کنکاش و کاویدن است با احساساتی ناملموس و تحقیرآمیزمواجه است و تجربه گرایی های او تا تجربه جنسی پیش می رود و این دوران طلایی چونان لبه تیغی برنده برای او و دیگر نوجوانان فرهنگ های متخلف تجلی می کند .دختری که اصالت، خانواده و حرمت برایش بی اعتبار است تا جایی میانداری می کند که در برابر مادر و نپذیرفتن دیدگاه بعضا درست او،خود را از ماشین بیرون پرتاب می کند.
کریستین می خواهد با عصیانگری ها به خواسته ها و اثبات وجود خویش جامعه عمل پوشاند . مادر را در زندگی نادیده می گیرد و حتی شهر و مدرسه و مدرسان خود را به استهزا میگیرد.
در سکانسی از فیلم گرتا گرویگ در قامت فیلمساز اشاره موثری به «شکاف نسل ها» می کند، پدر می گوید :«شما (کریستین و مادرش) دو شخصیت خیلی قوی دارید .مادرت نمی دونه چطور کمکت کنه و این موضوع اونواذیت می کنه»و کریستین در جمله ای کلیدی می گوید :
« کاش با هم حرف می زدیم »در اینجا اشاره همسویی به شکاف نسلها می شوددر این راستا برخی از جامعه شناسان تا جایی پیش رفته اند که معتقدند دسته بندی مردم به گروه های سنی از دسته بندی آنان به طبقات اجتماعی مهم تراست.«لیدی برد» این تئوری را اثبات می کند که تفاوت های میان نسل ها افراطی تاکید شده است و مشابهت های بین نسل ها درک نشده است.
کریستینِ «لیدی برد» و همکلاسی هایش نوعی از فرهنگ یگانه و یکپارچه ای را ارائه می دهند که از جهان واقعی با «واقعیت سن و سال» متمایز شده است. دل مشغولی های جوانی برای کریستین یک طغیان نیست، بلکه یک سنت و عرف ساختاری است و در این سنت اجرای تمام و کمال خواسته ها هر چند بی تعقل و پوچ هدف غایی است .
«لیدی برد» محدود به جامعه امریکا و داستان فیلم نیست حتی همذات پنداری مشکلات یک خانواده ایرانی با فرزند در استانه بلوغش به شدت قابل لمس است و اگرچه واقعیت هایی چون: تنوعات فرهنگی جوانی، اپیدمی شدن فرهنگ توده ای ،«تغییر ات اجتماعی»، گروه همسالان و «تجارت گرایی فرهنگ جوانی» با همه معایب و اثرات جبران ناپذیر خود همچنان باقی است اما بررسی ها و تجارب نشان می دهدکه جوانان تنها به طور موقتی سرکش بود و به زودی به ماوای همنوایی باز می گردند.
همانطور که با اینکه «لیدی برد » در ۱۸ سال شدنش تصمیم میگیرد سیگار بکشد و«مجله پلیگرل» بخرد اما در انتها، وجود خدا را در زندگی احساس می کند،به دوستانش نام اصلی خود را می گوید و به اشتباهاتش با مادرش معترف می شود و عذر خواهی می کند و با اینکه قبلا می اندیشید که«یادگیری در دبیرستان تمام شده است» دنیای دیگر از دانستن را شروع می کند.
One Comment
باقر
نقد خوبی بود. شکاف نسل ها مشکل تمام جوامع است.
چند جمله دوست داشتنی از فیلم:
قرار نیست تمام زندگی سرگرم بشیم.
پول کارنامه آدم ها نیست.
موفقیت به معنی خوشحالی نیست.
لیدی در نهایت به این چند جمله از زبان مادر می رسد و در فیلم به وضوح نشان داده می شود.