مختص جامعه سینما: علی احسانی| گلوله ای که «پاتریک اسکات مکدرموت» در نقش لوکاس، بازیگر نوجوان فیلم «راست» ناغافل شلیک کرد و مرتکب قتل شد و گردونه درام این اثر وسترن را به جنبش در آورد، شباهت تماتیکی با شلیک تصادفی «آلک بالدوین» در پشت صحنه این فیلم و قتل فیلبردار اوکراینی اثر مرحومه «هالینا هاچینز» دارد. حوادث پشت صحنه و حاشیه ای فیلم «راست» با آنچه در سازمان رخدادهای فیلم بین شخصیت ها رقم می خورد، نقاط اشتراک گوناگونی دارد. «آلک بالدوین» در دنیای واقعی، توسط دادستان ایالتی نیومکزیکو به قتل غیرعمد بانوی فیلمبردار متهم شد. همانگونه که «لوکاس» درون فیلم به قتل به بهانه دفاع از خود و چوبه دار سرنوشتش گره خورد. «آلک بالدوین» بعد از یکسال پرچالش سرانجام از قتل غیرعمد تبرئه، به تکمیل پروژه مستقل «راست» در مقام بازیگر، نویسنده و تهیه کننده فیلم اقدام کرد. همچنانکه «لوکاس» ۱۳ ساله با حمایت پدربزرگ خلافکارش «هارلند راست» – آلک بالدوین – از اعدام با چوبه دار گریخت و طعم رهایی را چشید.
هدف گمشده
«جوئل سوزا» در مقام سازنده، اغلب مولفه های فیلم وسترن را در سازمان روایی و دیداری اثر لحاظ کرده است. زورآزمایی دو طیف خیر و شر در یک روند امتحان پس داده شده و ایضاً کلیشه ای این ژانر در فیلم «راست» بارز است. «لوکاس» قهرمان نوجوان فیلم در یک سفر جاده ای با پدر بزرگ خلافکارش «هارلند راست» بر یک یک موانع گریزشان غلبه می کند. در فرجام کار هم، با از خودگذشتگی باسمه ای مارشال ایالتی در قبال تسلیم شدن پدربزرگ زخم خورده اش از تاب خوردن بر چوبه دار رها می شود.
«لوکاس» در مسیر گریز در دو جبهه در نبرد است؛ در جبهه نخست با پدربزرگش با گذشته ای تاریک و ایضا نفرت انگیز که این سفر را به کام هر دو تلخ کرده است. پدربزرگ گویا در جدال با نظام سرمایه داری و بانکداری نوین که زمین هایش را از چنگش در آورده، اقدام به تخریب بانک ها کرده است. «راست» به عنوان یک فرد قانون گریز مدت ها از نظرها غایب بوده و در تعقیب مردان قانون؛ او ناگهان به بهانه نجات نوه اش در سازمان روایی فیلم رویت می شود.
«آلک بالدوین» در ردای «هارلند راست» نه ترحم برانگیز است نه نفرت انگیز. به نوعی او از مولفه های قهرمانان و ضد قهرمان های چنین ژانری تبعیت نمی کند. «راست» به پرسش های «لوکاس» در باب گذشته اش و مناسباتش با مادر مرحوم لوکاس پاسخ های نیم بندی می دهد و به واقع ما تا انتهای فیلم با یک شمایل باسمه ای از یک هفت تیرکش وسترن مواجه هستیم. چنانکه در جبهه مقابل که تعقیب کنندگان و جایزه بگیر خشنی (تراویس فیمِل) که مثل آب خوردن آدم می کشد در آن حضور دارند، نیز در سطح مانده اند و یک شمایل کلیشه ای از گروه شرور این وسترن ارائه می دهند.
تاریکخانه آشنا
ساختار دیداری فیلم امتیاز شاخص آن است. زورآزمایی خیر و شر در شمایل بصری فیلم بخصوص در فضاهای داخلی با قاب بندی های استاندارد و نورپردازی فوق العاده ای که انجام شده ملموس است. در ابتدای فیلم فضای کلبه لوکاس نیمه تاریک است و از لابه لای درز چوب های دیوار، سفیدی بیرون به داخل نفوذ می کند. بعد از ورود «راست» به سازمان روایت، بخصوص در فضاهای داخلی نیمی از چهره او در تاریکی است و نیمی در روشنایی. در اغلب فضاهای داخلی پنجره و گاه درگاهی باز تنها منفذ امید بخش وکورسویی به روشنایی و رهایی فرض شده است.
لوکاس و پدربزرگ قانون گریزش در موقعیت های مختلف طلوع و غروب خورشید که از مولفه های بصری وسترن شناسایی می شود، در حال تردد دیده می شوند. جایزه بگیر خشن فیلم (تراویس فیمِل) در سازمان تصویری فیلم اغلب در نور و روشنایی پرسه می زند. فیلمساز در یک چرخش هوشمندانه، به لباس تیره این شرور خشن که بسان کشیش ها ردایی به تن دارد و ایضا یک مذهبی متعصب است اکتفا کرده و فرجام خونینی به دست مارشال برای این شرور در روز روشن رقم می زند.
در چند سال اخیر رویکرد فیلمسازان هالیوود به ژانر وسترن بخصوص در زمینه سریال سازی بسیار پررنگ شده است. چند سریال موفق و پر بینده یک دهه اخیر در ژانر وسترن در رده نخست ارزیابی قرار گرفته اند. فیلم وسترن «راست» بر پرده ای نقره سینما بیشتر حواشی آن در تیراندازی پشت صحنه اش بر متن اثر سنگینی می کند و مورد توجه قرار گرفته است. به هر روی در هجمه فیلم های تخیلی شرکت «مارول» در یک دهه اخیر، دیدار وسترن جمع و جور «راست» از سینمای مستقل امریکا خالی از لطف نیست.