جامعه سینما:مجتبی نجفی/*ای کاش داریوش مهرجویی به مرگ طبیعی میرفت نه با این قتل فجیع. حالا مانده ایم با خاطراتی که با فیلمهای ماندگارش برایمان یادگار گذاشت، بازی کنیم یا قتل وحشتناک او و همسرش خانم وحیده محمدی فر را هضم کنیم. مگر میشود کارگردانی که انسان از خودبیگانه را در فیلم «گاو» نمایش داد و روشنفکر سرگشته و پر از تردید و سوال را در «هامون» رویت پذیر کرد و جامعه در حال فروپاشی را در «اجاره نشینها» تصویرسازی کرد و تولد عشق ایثارگرانه در یک ساختار متصلب سنتی را در « لیلا» در معرض دید قرار داد، مرگش خود به یک سوژه سینمایی تلخ تبدیل شود؟
حالا مانده ایم که از فیلمهایش بگوییم یا از قتلش. انگار تقدیر این بود نمایشگر تردید و سرگشتگی انسانی که همواره در معرض تهاجم دیگری، سنت های متصلب، مدرنیسم ناموزون بود و گاهی از برخاستن نیروی امید هم در دل توالی بحرانها هم خبر میداد،پایانش را با سوال، تردید و حیرت بنویسد.
حالا میگویم ای کاش با سکته قلبی یا بیماری می مرد نه با این قتل فجیع. مهرجویی متاخر دیگر آثارش جذبم نمیکرد. شاید « مهمان مامان» آخرین اثری بود که چیره دستی اش را به مخاطبش تحمیل کرد وقتی که مخاطب را در اوج یک داستان طنز، آنقدر غمگین کرد که رفت و آمد پیاپی غم و شادی و این لحظات ناپایدار زندگی و تجربه های متناقض را به بهترین شکل ممکن تصویرسازی کرد.
مهرجویی به ما دهه شصتی ها بسیار آموخت، مایی که در کشاکش سنت و مدرنیسم، در یک جهان ناپایدار در یک وضعیت نامتعین و شناور بلاتکلیف بودیم و پر از مسأله و بحران. عجب پایانی داشتی آقای کارگردان. پایان باز،نمایش مجدد یک بحران. پرسش پشت پرسش. باز هم ما را در سرگشتگی و حیرت و تردید مثل شخصیت هامون گذاشتی و رفتی.(به نقل از صفحه شخصی نویسنده)
- کاریکاتور : امیر حامد پاژتار