برای جامعه سینما :محسن سلیمانی فاخر/جامعه پراگماتیست جامعهای است که انسان در آن به تعریف تازه ای از زندگی رسیده است وعملا شخصیت های فیلم«داستان ازدواج» با چنین نگرشی بر این باورند که زندگی بازگشت پذیر و تکرار پذیر نیست لذا باید از آن استفاده کنند و لذت ببرند.
تفکر پراگماتیستی حکم می کند که چنانچه در زندگی ایی قرار گرفته ای که نیاز ها در حین و دستمایه عشق تامین نمی شود، الزامی به ماندن وجود ندارد و باید زوجین خود تغییر را بسازند.
«نوآ بامباک» در مقام کارگردان به این سوال که آیا طلاق را به عنوان یک راه حل بپذیریم و یا همچنان تلاش کنیم در خانوادههای بحرانزده، این امر به تعویق بیفتد پاسخ شگرف و کارشناسی شده ای می دهد و آنچه تماشای فیلم را تحمل پذیر می کند مفاهمه و احترامی است که زوجین در روند طلاق رعایت می کنند.
نقطه موثر فیلم ، توجه دقیق فیلمساز به جزئیات و نقش های اطرافیان همچون خانواده و وکیل های زوجین است.تا جایی که حفظ حرمت زندگی گذشته و دستمایه شگردها و بازی های قانونی قرار می گیرد.
وکلای پرونده هر یک تنها هدفشان برنده شدن وکسب دستمزد بالای خویشند که بدون در نظر گرفتن جنبه های روانی زندگی موکلین اعلام می کنند.این محرک های قانوی از سوی وکیل زن ، مرد را که قبلن وکیلی در نظر نداشته تحریک می کند تا با اخذ یک وکیل، اقدام اخلاقی و غیر اخلاقی دیگری راپاسخ درخور دهد .
اما در سکانسی که سودجویی و جدل وکلا جاری است انها خود از نحوه این استیفای حق انگشت شرم و تعجب به دهان می گزند. «اسکارلت جوهانسون» و« آدام درایور» زوجی که در زندگی به درک متقابلی رسیده اند و در روند یک عشق متعارف که مملو از احترام به شیطنتها، ویژگیها، عادتها، انگیزههاست در ادامه مسیر، با عدم درک شرایط زندگی به بلوا و نارضایتی ختم کرده اند.
اما بخش متفاوت این جدایی ،تصمیمی است دوستانه و منطبق بر احترام تا جایی که حتی چارلی خود پیشنهاد می دهد تا اموال شان تقسیم شود.اما «تفاوت فرهنگی» و«فرهنگ لس آنجلسی » و منفعت طلبانه به ناچار زن را به سیاقی غیر اخلاقی سوق می دهد .
فیلم اشاره مناسبی به جدایی و تأثیر آن بر کودکان دارد و نشان میدهد که هدف از زندگی و نحوه نگرش«چارلی و کافمن»یک سو نگری و تک بعدی محوری است .روند فیلم حاکیست که این زوج هنرمند هدف از زندگی و نوع نگرششان به آن، خود نگری و اولویت اول در خانواده به خود دادن است لذا از بر آورده ساختن انتظارات یکدیگر و حتی فرزند خود فاصله میگیرند ، در نتیجه وضعیتی رقم میخورد که خواستهها نادیده و یا کم دیده باقی میمانند و لذا تاثیر آن علیرقم یک زندگی با درک بالا به «برک آپ» ختم می شود.
فیلمساز که با نگاهی جامعه شناسانه و برخاسته از تجربه های شخصی شخصیت پردازی کاراکتر را طراحی کرده ضمن اشارات کارشناسی به رویههای دادگاهی و حقوقی و تاوان های مالی و عاطفی جدایی زوجین به فقدان الزام قانونی و فرهنگی برای طلاق، وجود تمایلات فردگرایانه و سرباز زدن از مسؤولیت های خانوادگی، تحرک اجتماعی ، برقراری ارتباط جنسی خارج از چارچوب و نقش شغل و اهمیت آن در نزد فرد تاکید بسزایی می کند.
برای نمونه در این فیلم این زوج پس از سالها زندگی به نقطه ای رسیده اند که نمی توانند یکدیگر را تحمل کنند،زن به شهری دیگر می رود تا به ارضای شغلی خود دست یابد .چرا که اهمیت پیشرفت شغلی برای اومهمتر از ساماندهی زندگی نزد اوست.یا حتی تفاوت وفرهنگ برخاسته از تعلق داشتن به دو شهر متفاوت ،فرهنگ پاردوکسی را در زندگی نمود می دهد. مرد «فرهنگ نیویورکی» دارد. آداب و رفتار حاوی نظم گرایی و صرفه جویی است که منتج از ویژگی های ساکنین نیویورک است .
هنرمندی که تمام وقت خود را صرف کار کرده و تمام درآمدهایش را هم صرف گروه خویش می کند اما در مقابل همسرش «فرهنگ لوس انجلسی» دارد .او محتاج احترام و توجه بیشتری به او و خواسته هایش است
«داستان ازدواج »همسو با پژوهشی با عنوان «دلایل مردم برای طلاق: جنس، طبقه اجتماعی، مدت زندگی و سازگاری» است که ، توسط «آماتو و پرویتی» صورت گرفته است .خیانت ،ناسازگاری و استفاده الکل نیز در فیلم مشهود است . از دلایل خاص افراد در جدایی ،جنس، طبقه اجتماعی و مدت زندگی افراد است .نکته قابل توجه در این تحقیق و در «داستان ازدواج »این است که همسران در بروز طلاق، دیگری را مقصر میدانستند.
با این حال سکانس مرافعه چارلی و نیکول نمایشی از نیازهای سرکوب شده ای است که اگر در موعد مناسب به گفتگو می انجامید هرگز تبدیل به جدل نمی شد.ماندگاری عشق درجدایی، نقش غیر انسانی و منفعت طلبانه وکلا و تقسیم شدن سهم تقصیرات در طلاق از نکات جامعه شناختی فیلم است و فیلمساز با نگاهی غیرجانبدارانه ،بین همه تصمیم ها چه از سوی کاراکترها و چه تماشاگر تعادل و بی طرفی برقرارمی کند و هر زمان هر یک از زوجین مورد مداق قرار میدهیم «تقصیر و حق »بین شان تقیسم می شود .