جامعه سینما:علیرضا مرادی/ تفاوت اجتماعی همیشه در زندگی اجتماعی انسان بوده و هست. این مقوله در دوره های مختلف، به اشکال متفاوتی تغییر میکند، بعضی مواقع تفاوتها خصومت آمیزند و نه تنها سبب تفاهم و درک فرهنگ های دیگر نمیشود، بلکه باعث به حاشیه راندن و طرد “دیگری” میشود، گاهی اوقات آشکار و برخی مواقع پنهان اند. اگر در قرن نوزدهم و تا اواسط قرن بیستم عمده تاکیدات درباره تفاوت، خصلتی اقتصادی داشت، اما اکنون تفاوتهای دیگری نظیر تفاوتهای جنسی، قومی، نژادی و فرهنگی از اهمیت زیادی برخورداراند
سینما به خاطر مخاطبان وسیع و تکنیکهای تاثیرگذارش میتواند نقش موثری در بازنمایی دیگری و روابط میان فرهنگی بین گروههای مختلف اجتماعی ایفا نماید. سینما در عصر حاضر میتواند به کمک معنای اجتماعیِ موجود در عرصه فرهنگ، نابرابریها و تفاوتهای طبقاتی، جنسی، نژادی، سنی، دینی و … را امری طبیعی جلوه دهد. اما برخی محصولات و آثار سینمایی سعی میکنند عناصر رهایی بخش موجود در هنر سینما را حفظ کنند تا از این طریق به فهم بیشتر برسند و رنج انسانها را کاهش دهند. یکی از این آثار فیلم سینمایی عروس آتش است.
فیلمی که به نقد سنتهای دست و پاگیر قبایل عرب در مواجهه با مدرنیسم پرداخته است. این فیلم سعی دارد تفاوت جنسیتی موجود در جامعه عرب خوزستان را برجسته سازد. فیلم مذکور در این زمینه موفق به نظر میرسد؛ اما ناخواسته برخی تفاوتهای قومی و نژادی را نادیده میگیرد و برخلاف روش نظریه انتقادی که ماهیت آن نقد درونی است از بیرون و بر اساس مطلوبیتهای فرهنگی خود به نقد بیرونی جامعه قبیله ای خوزستان میپردازد.
گرچه این فیلم وانمود میکنند که جنبه انصاف و برابری را رعایت میکنند و اغلب گفتمانی را به وجود میآورد که بیانگر این ادعا باشد، اما در عمل این گونه نیست و به شیوهای پنهان از طریق گفتمانی که تولید میکنند جانبدارانه عمل میکنند. برای فهم معانی مورد نظر در این فیلم باید به تحلیل انتقادی آن مبادرت ورزید. هرچند فیلم سعی میکند معانی مورد نظر خود را طبیعی جلوه دهد ولی این امری طبیعی نیست، بلکه عامدانه، غیر طبیعی و رمزگذاری شده است.
معانی موجود در رسانه ها طی فرآیندی، رمزگذاری و تولید میشوند و مخاطب را با مولف هم دل میسازند تا تمام روایتهای داستان را بپذیرد. . فیلم سعی میکند این معانی را به عنوان امری طبیعی و ازلی جلوه دهند و وانمود نماید که این تفاوتها و نابرابریها همانی است که باید باشد و هیچ گونه جنبه غیر طبیعی در آن وجود ندارد. بنابراین فیلم یا هر متن دیگری خنثی نیست و نمیتوان به عنوان یک روایت ساده به آن نگاه کرد.
رخدادهای زبانی متن و ساختارها
برخلاف رویکردهای سنتی که پیام یا متن فرهنگی را جدای از ساختارهای اجتماعی و اقتصادی تحلیل میکردند، نظریه پردازان مطالعات فرهنگی محصولات رسانهای را در درون بافت اجتماعی تحلیل میکنند. این نظریات به رابطه دیالکتیکی بین فیلم (متن یا هر چیز دیگر) و ساختارها توجه دارند. آنها نشان میدهند ساختارها متنها را تولید میکنند و متنها نیز در بازتولید ساختارهای اجتماعی نقش دارند. این امر را به را به صورت ذیل میتوان نشان داد: رخدادهای زبانی متن و ساختارها
بر اساس این دیدگاه، فیلم بازتاب صرف ساختارهای اجتماعی نیست بلکه خود در بازتولید آن نقش دارد و میتواند تفاوتها را برجسته سازد یا اینکه آنها را پنهان کند.
تفاوت مکانیسمی برای خلق معناست. معناها در تفاوتها خلق میشوند نه در تشابهات. دریدا معتقد است که معنا از طریق بازی دالها خلق میشود که هرگز ثابت نیست و مستمرا ضمیمه ایی و ارجاعی است. این بحث به وسیله پساساختارگرایان اینگونه دنبال میشود که مقوله هایی که برای توصیف نوع بشر به کار میرود- فرهنگ، هویت، زنان، طبقه، جامعه، نژاد، قومیت و …- را نمیتوان به عنوان چیزهایی که دارای مفاهیم ثابت هستند، متصور شد. این مقوله ها را بایستی بر اساس ساختهایی گفتمانی درک کرد. این امر معنایی برای ضد ذاتگرایی است که وارد مباحث مطالعات فرهنگی معاصر شده است.
تفاوت و دیگربودگی از طریق بازنمایی برساخته میشوند. امروزه در پارادایم مطالعات فرهنگی، بازنمایی از جایگاه کانونی برخوردار است. معنای عمومی بازنمایی بر مجموعه ایی از فرآیندها دلالت میکند که به وسیله آن ابژه یا عملی در جهان واقعی ترسیم شده و به نمایش در میآید. بنابراین بازنمایی عملی نمادین است که جهان ابژه را انعکاس میدهد. در مطالعات فرهنگی، بازنمایی به سادگی به معنای انعکاس نمادین اشیاء و اعمال در جهان واقعی نیست، بلکه برساختی از معناست که به هیچ وجه بر تطابق بین نشانه و ابژه بیرونی دلالت نمیکند،
بلکه تاثیری بازنمایانه از واقعگرایی را خلق میکند. در این معنا، بازنمایی به مثابه پیامدی از وجود سیستمی از نشانههای افتراقی درک میشود که معنا را از طریق تفاوت خود با دیگری خلق میکند. نتیجه این امر رابطهایی بودن و ناپایداری معنا است و نه ارجاعی و ثابت بودن آن. بازنمایی برساختی از فرهنگ است و حتی گاه این دو را معادل یکدیگر فرض میکنند، به این دلیل که فرآیندهای بازنمایی اعمال و چیزها را برای ما معنادار میکند. از آنجایی که بازنمایی نمیتواند بیطرفانه باشد، هر بازنمایی میتواند اشکال متفاوتی به خود بگیرد.
ایدئولوژی و بازنمایی
ایدئولوژی اغلب به شیوه هایی اشاره دارد که در آن نشانه ها معانی و ارزشها، کمک میکنند تا قدرت اجتماعی مسلط بازتولید گردد. نخست، ایدئولوژی به معنای مارکسیستی آن نیست، یعنی یک تلقی از آگاهی دروغین و واقعی وجود ندارد. هر چه هست همین واقعیتهاست که از طریق زبان یا دیگر نظامهای معنایی درک میشود، بنابراین حقیقتی که عینی و بیرونی باشد وجود ندارد. حقیقت همیشه در این چارچوب که چگونه به وجود آمده، برای چه کسی و در چه زمانی درست است، در ک میشود.
آگاهی ناشی از فرهنگ، جامعه و تاریخ است. از نظر آلتوسر ایدئولوژی مجموعهای ایستا از عقاید اعمال شده بر طبقات فرودست توسط طبقات حاکم نیست، بلکه فرآیندی پویا است که پی در پی در عمل، آنگونه که مردم رفتار میکنند و خودشان و روابطشان با جامعه را میفهمند، بازتولید و بازسازی میشود. ایدئولوژی در درون نهادهای ایدئولوزیک مسلط نظامهای رفتار، فکر کردن و شیوه های اجتماعی مقبول در مردم را به وجود میآورد.
بنابراین هنجارهای مقبول نه خنثی هستند و نه عینی، بلکه ناشی از منافع طبقات برخوردار از قدرت اجتماعیاند ولی دیگر طبقات نیز آن را طبیعی میدانند. در واقع تمام نهادها و نظامهای معنایی مبتنی بر مردم سالاری کسب ثروت، نابرابری طبقهای و جنسیاند ولی خود را بیطرف جلوه میدهند و مدعی رفتار برابر و منصفانه با تمام شهروندانند.
بازنمایی و نشانه شناسی
معمولا بازنمایی را «معناسازی از طریق به کارگیری نشانه ها» و «استفاده از یک چیز به جای چیز دیگر با هدف انتقال معنا»تعریف میکنند. بازنمایی برای این کار از کلمات، تصاویر و انواع نشانه ها استفاده میکند. تمام این عناصر به عنوان دالهایی برای تولید معنا به کار میرود. در واقع نشانه شناسی شامل مطالعه هر چیزی است که به جای دیگری مینشیند. اما باید به یاد داشت که نمیتوان نشانه ها را به شیوهایی مجزا مطالعه کرد، بلکه مطالعه هر نشانه در نظام نشانه ایی، ژانر یا رسانه و موضوع مورد نظر معنا دارد. پرسش اصلی در بررسی نشانه شناسانه این است که معناها چگونه ساخته میشوند و واقعیت چگونه بازنمایی میشود
سطوح اجتماعی رمزگان
سطح نخست: واقعیت
رمزهای اجتماعی: آئینها، هویتها، آداب و رسوم، نظام قبیلهایی
سطح دوم: بازنمایی
رمزهای فنی: دوربین، نورپردازی، انتخاب بازیگر، انتخاب صحنه
سطح سوم: ایدئولوژی
رمزهای ایدئولوژیک: مدرنیسم، سنت، فردگرایی، پدرسالاری، جنسیت
· رمزهای اجتماعی: از آنجا که انسانها در جامعه زندگی میکنند، پیشاپیش در درون برخی آیینها، هویتها، رسوم و قواعد اجتماعی هستند که دارای دلالتهای نیرومندی میباشند. این رمزگان توسط کلام، ژستهای بدنی و رفتار عینیت مییابند. عمدتا این فرآیند دلالت گری توسط عقل سلیم صورت میگیرد
· واقعیت (رمز فنی): این رمزها کمتر اجتماعیاند و بیشتر به قدرت خلاقیت سازنده فیلم بستگی دارد. این رمزها بیشتر خصلتی زیباییشناختی دارند. از جمله این رمزها میتوان ظاهر، لباس، چهره، نورپردازی، فاصله، دوربین، تدوین، موسیقی و حتی خصلتهای بلاغی و خطابی را نام برد.
· رمزگان ایدئولوژیک: این رمزها دو رمز اول و دوم را به گونهایی سازمان میبخشند که از درون آنها معانی سازگار و منسجم به وجود آید. “کارکرد رمزهای ایدئولوژیک طبیعیسازی و اسطوره سازی از رمزهای قراردادی و قواعد سلطهگر است
در واقع از لحاظ روشی نیز که تحلیل سه سطحی منطبق به رمز اجتماعی، فنی و ایدئولوژیک ارائه خواهد شد، سطح اول توصیفی است. در واقع ویژگیهای اجتماعی را توصیف میکنیم. در سطح دوم دلالتهای بازنمایانه است. در این سطح از طریق نشانه های مختلف، بر رمزگان اجتماعی صحه گذاشته میشود. در سطح سوم که رمزهای ایدئولوژیک مد نظر است در واقع خواهیم گفت که ایدئولوژی چگونه رمز فنی و رمز اجتماعی را انسجام میدهد؛ در واقع بعد تبینی مد نظر است.
این فیلم داستان رابطه عاشقانه دختر و پسری است که در دانشکده پزشکی تحصیل میکنند. پسر از لحاظ تحصیلات ارشدتر است و سمت مربی را دارد و دختر دو سال مانده که تحصیلات دکتری عمومی خود را به پایان ببرد. پایگاه اجتماعی پسر طبقه متوسط بالای شهری است و پایگاه دختر طبقه پایین جامعه است. وی اهل جنوب کشور و از قبیله عرب است و طبق قواعد و رسومات قبیله باید با پسر عموی خود ازدواج کند. دختر به قبیله میرود تا آنها را قانع کند که با فردی (دکتر پرویز) غیر از اعضای قبیله از دواج کند.
بعد از وی دکتر پرویز هم به قبیله میرود تا با آنها صحبت کند و موافقت قبیله را به دست آورد تا با دختر (احلام) ازدواج کند ولی ساختارهای اجتماعی قبیله چنین اجازهای به آن دو نمیدهد و طی اتفاقاتی هر دو کشته میشوند. در پایان پسر عموی دختر که فرهان نام دارد نیز کشته میشود.در ادامه بخشهایی از گفتگوهای فیلم را بررسی میکنیم، از جمله گفتگوهای پرویز و احلام؛ فرمان و احلام و گفتگوی یک جانبه خاله با گاو
رمزگان اجتماعی
نظام قبیله ایی
برخلاف نظام طبقاتی که مبتنی بر شیوه تولید است، نظام قبیلهایی بر اساس خویشاوندی عمل میکند. تمایزات این نظام دارای سلسله مراتب خاصی است که میتوان آن را به صور زیر نشان داد
قبیله طایفه تیره هوز
زیربنای این نظام سلسله مراتبی مردم عادی و دهقانان فقیر و در رأس آن ملاکین و گلهداران بزرگ قرار داشتهاند. اصلیترین واحد اجتماعی آنان هوز است. اعضای آن بین ۲۰ الی ۲۰۰ نفرند. بزرگان هوز معمولاً سالمندان و ریشسفیدان هستند. از مجموع چند هوز تیره و از مجموع چند تیره طایفه و از مجموع چند طایفه قبیله به وجود میآید. میزان عصبیت در هوز از سایر ردهها بالاترتر است و هر چه به سمت ردههای بالاتر میرویم از شدت آن کاسته میشود، ولی هرگز از بین نمیرود.
در نظام قبیلهایی اعتقادی به برون همسری وجود ندارد. جالب اینجاست که ازدواج برون همسری در درون یک قبیله میان طوایف متعدد نیز امری نادر است، حتی درون یک طایفه ازدواج برون همسری میان تیرههای مختلف بندرت مشاهده میشود. در صورت اتفاق افتادن این مهم حتماً با مشکلات زیادی همراه است.
در اکثریت مواقع حدود و ثغور روابط اجتماعی، روابط عاشقانه و انتخاب همسر توسط آنها تعیین میگردد، از آنچه که تعیین میکنند نیز شدیداً حمایت میکنند. اما اگر این امور خارج حصارهای آنان باشد به شدت با آن مخالفت میکنند.
هماکنون در بسیاری از نقاط کشور ایران، نظان قبیلهایی حاکم است. علیرغم اینکه ورود مدرنیته به کشور ایران از اوائل دوره قاجار شروع شد و هم اکنون اقصی نقاط این کشور را درنوردیده است، اما همچنان نظام قبیلهایی پابرجاست. در این میان استثنایی همچون شهر تهران نیز وجود دارد. در این شهر هیچ هویت غالب خاصی وجود ندارد و افراد خود را بر اساس قبیله، قوم و یا حتی سبک زندگی مشخصی تعریف نمیکنندقومیت
ایران کشوری چند فرهنگی است که در آن اقوام متعددی زندگی میکنند گرچه هر کدام از این اقوام دارای فرهنگ مشترک، آداب و رسوم خاص و گویشهای خاص و خاطره جمعی مشترک هستند، اما از طریق دین اسلام و گذشته باستانی ایران همچنان در کنار هم هستند و دارای پیوندهای فرهنگی محکمی هم میباشند.
در این فیلم به یکی از اقوام ایرانی (عرب) پرداخته شده است. عمدتا کنشگران این قوم در جنوب غربی ایران به ویژه استان خوزستان زندگی میکنند. آنها دارای آداب و رسوم خاصی هستند که از آن طریق خود را از دیگر اقوام ایرانی متمایز میسازند. بدون شک فهم هر متن فرهنگی در جامعه ایران منوط به درک تفاوتهای فرهنگی در این کشور است. از آنجا که هر کدام از این اقوام دارای شیوه زندگی خاص خود هستند، نمیتوان به سادگی از یک موضع بیرونی، یا یک نقطه ارشمیدسی در مورد آنها قضاوت کرد. چنانچه به این امر مبادرت ورزیم، پیشداوریها و قضاوتهای نامناسب، امکان فهمِ درست تفاوت های فرهنگی را از بین میبرد.
روابط اجتماعی
روابط اجتماعی در میان اقوام ایرانی، مبتنی بر سنتها و قواعدی است که سالها در میان آنها تجسد یافته است. آنها اغلب سعی میکنند که در وضعیتهای جدید از آموزههای سنتی استفاده کنند و سیالیت چندانی در رفتار آنان مشاهده نمیشود. چنانچه بخواهیم با ادبیات آنتونی گیدنز به این مقوله بپردازیم، باز اندیشی چندانی در رفتار آنان وجود ندارد. اما در کلانشهرهایی مانند تهران، سنت واحدی بر اعمال و رفتار افراد حاکم نیست. افراد عمدتا در وضعیتهای جدید در مورد رفتارهای خویش تامل مینمایند.رمزگان فنی
گفتگوی نخست (صحنه نخست):
پرویز: بالاخره به کجا رسیدی
احلام: به هیچ جا، اما تو نمیخواهی بفهمی
پرویز: با مادرت صحبت کردی
احلام: بله تا نصف شب باهام حرف زد، قرص هم بهش دادم وقتی که خوب شد همش مرا نصحیت میکرد که من مال قبیلهام و سرنوشت من این بوده که توی قبیله به دنیا بیام .آنها سنتهای خودشان را دارند، زن را مالک خودشان میدانند، خیلی راحت هرکس که ملکشان را بگیرد سزایش مرگ است و به این کار افتخار میکنند. حالا میفهمی چرا رابطه ما سر نمیگیرد.
پرویز: احلام ناراحت نشو من از حرفات خندهام می گیره .دختر؟! آخر قرن دارای دکتر میشی میخوای با عقل و منطقت مردم را نجات بدی ولی الان از سر بریدن و این چیزها حرف میزنی ببین اگر دلت جای دیگره راحت به هم بگو، من هم شعور دارم میفهمم، احساسات دارم سر کسی هم نمیبرم .
احلام: گفتم که به هیج جا نمیرسیم تو هم حق داری نمیفهمی من هم نمیفهمم، اما همینه که هست هر چند که عجیب و غریب باشه، آخر همه ما تو چنگ سرنوشت اسیریم.
پرویز: ببین احلام با دعوی به جایی نمیرسیم، منطقیترین راه این است که بیام عشیره با ریش سفیدان حرف زنیم .بالاخره آنها هم آدمند حرف منو میفهمند.
احلام: اولاَ که حرف حساب اونها با حرف حساب من وتو فرق داره در ضمن با فرض محال اونها قبول کردن با پسر عموهام چکار میکنی .
پرویز: پسر عموت؟ کدام پسرعموت. آنها که قچاقچیاند. خودت گفتی چهار کلاس بیشتر سواد ندارند .احلام تو خودت دو سال دیگه دکتر میشی با عزت و افتخار زندگی میکنی آن وقت میخوای زن یک قاچاقچی بیشی که عمری مثل کنیز تو سرت بزنه .اصلاَ بزار به عهده من با مادرت صحبت میکنم، احلام واقعَ فکر میکنم سیمات قاطی کرده اما با اینکه دیونهای دوستت دارم (هدیه خودکار به احلام).
گفتگوی دوم: گفتگوی فرهان با احلام (صحنه دوم)
فرهان: شما این موقع روز نباید اینجا باشید، اینکه میگم خوبیت نداره به خاطر آفتابِ
احلام: اینجا آفتاب نیست
فرهان: یعنی آفتاب میآید
احلام: میخواهم با هم قدم بزنیم
فرهان: قدم ! نشسته حرف میزنیم
احلام: فرهان خیلی سیگار میکشی، کمی برام سخت است از رسم و رسوم با تو حرف بزنم و این من و تو هستیم که باید با تو صحبت کنیم و تصمیم خودمان را بگیریم؛ متوجه منظورم میشی .
فرهان: این که مسلم شما، من، باید هر چی میخوای به خودم بگویی .ما مثل مردهایی نیستیم که میگن زن تو خونه باشه، مو میگیم زن آدم هر چه میخاد باید براش فراهم کنیم .
احلام: مثل اینکه من منظورم را درست نگفتم. زن ومرد باید با هم تفاهم داشته باشند، آیا دوتا آدم میتوانند خوشبخت بشند بدون آنکه نقاط مشترکی داشته باشند .
فرهان: حرفامانو با هم بزنیم متوجه میشی او با هم تفاهم داشته باشند متوجه میشی؛ از یک جنس باشند متوجه می شی. یعنی عیب قضیه انجاست آنها که از شهر تشریف میآورند فکر میکنند با مشتی خر طرف هستند.
احلام: فرهان خدا شاهده….
فرهان: دارم حرف میزنم
احلام: ببخشید
فرهان :خو بگو
احلام: این دقیقاَ همان چیزی است که میخوام بگم، من حتی نمیتوانم منظورم را به تو برسونم .فرهان تو باید حرف مر ا بفهمی. لازمه !زندگی فقط غذا و لباس نیست از آن مهمتر محبته، عاطفه است درکه، عشقه، فرهان میفهمی عشقه، من که اینها را با تو ندارم من که عاشق تو نیستم .
فرهان: هو هو هو صداتو بیار پایین . اصلاَ کی گفته من تو را دوست دارم .اصلاَ من کدام زنی را دوست دارم . دو دوست دارم یعنی تو فکر میکنی اینجا برای فرهان زن قحطیه. یعنی تو فکر کردی .من لب تر کنم شیخ ناصر دخترشو با هزار سلام و صلوات میفرسته.
خانم دکتر اینجا عشیره است کودکستان نیست .حال عشیره چیه، یک خانواده است ولی قانون داره، همه اطاعت میکنند. یکی دعوا کنه همه جلو میرند، یکی هم خطا کنه همه تاوان پس میدهند. اگه عشیره زنده بماند باید قانونش زنده بماند .اگر خون عشیره توی رگمانه باید تابع قانونش باشی. تو متعلق به این عشیرهای؛ ناراحتی نداره میخواستی بری جای دیگهای به دنیا بیایی.
احلام: فرهان من شکایتم را پیش تو آوردم، من که به غیر از تو فامیلی ندارم که از من حمایت کنه. فرهان خوب میفهمی من چی میگم، این گناه منه که اینجا به دنیا آمدم، مگه به میل خودم توی عشیره به دنیا آمدم .
فرهان: بهت گفتم اینجا نه من نه تو، هیچکدام حرف نمیزنیم. قانون عشیره است که حرف میزند، این قانون خیلی قبل از من و تو بوده و جواب داده. در حد من و تو نیست .
احلام: فرهان چرا نمیخوای قبول کنی، من که نمیخوام با عشیره ازدواج کنم. موضوع بین من و توست و من از تو خیلی انتظار دارم .من فکر میکنم تو آدمی هستی که فهم و درک خودت را به حرفهای مفت این و آن ترجیح میدی. این توئی که باید تصمیم نهایی رو بگیری و من مطمئنم که اشتباه نمیکنیم .
فرهان: خوب این که خیلی مهمه که تو در مورد من فکر میکنید، یعنی اصلاَ اینطوری که تو حرف میزنی منو روشن کردی یعنی تو به نظرت، من فهم و درک اینها را که میگی دارم، اوه خیلی چیزها را فهمیدم . ببخشید آدمها اشتباه فکر میکنند .شما یک محبتی بکن برای ما .اگر زحمتی نیست تشریف ببر شهر و با هر کی دلت میخواد اوچی، عروسی بکن، اصلاَ فکر ما نباش میدم به بچه ها چیزی بنویسند در خونه تون تا همه ببیند .خودمو اگر اجازه بدی اینارو (ریش) را میتراشم اینا را (گونه) سرخ میکنم میام عروسیت او پشت کت داماد را میگیرم تا یوقت خاکی نشهها .ببین خانم دکتر احلام من از تو خیلی کمتر درس خواندم ولی از امثال تو خیلی بیشتر حالیم هست .یکبار دیگر اینطور با من حرف بزنی آوقت مو فکر میکنم منظورت چی چیز، دیگه او بهم بر میخوره اوقت بد میشه .
احلام: اا….
فرهان: ساکت …. خلاصصحنه سوم ( گفتگوی سوم ) گفتگوی خاله با گاو
خاله: سه پسر عمو دشتم که مرا به دو میدادند. همیشه دلم می خواست از پدرت بپرسم چرا منو نخواست. فرهان همیشه دلم میخواست یک پسر داشتم شاید اگر اینطور نمیشد پسرم بود. دلم میخواست یک پسر داشتم که مثل پدرش و عموش نباشه. یکی بالجبار بگیره یا رد کنه، فرهان پدرت و عموت زندگیم روسوزاندن تو زندگی این دختر رو نسوزان .
فرهان: میدونم اما نمیخوام مسخره خاله زنکها بشم بگن مرد عشیره بودن سخته.نقش دوربین
انتخاب زاویه دوربین، عمق دوربین، فاصله دوربین برای همدلی استفاده میشود دوری و نزدیکی میتواند دلالت بر خشونت و دوستی باشد. اگر یک دشمن زیاد به ما نزدیک شود خصومت را نشان میدهد در حالیکه اگر آشنایان چنین کاری را انجام دهند دلیل بر دوستی و محبت زیاد است. زاویه و فاصله دوربین در بازنمایی پرویز و احلام کاملا در این دو طیف حرکت میکند.
موسیقی متن
در صحنه گفتگوی پرویز و احلام موسیقی و دلنشینتری به نشبت گفتگوی احلام و فرهان پخش میشود.انتخاب بازیگران
شخصیتهای فیلم فقط بازنمایی اشخاص منفرد نیستند، پرویز به نسبت فرهان دارای جذابیتهای بیشتری است. پرویز نجیب، چهره آرام و متناسب با شغل پزشکی دارد ولی فرهان خشن و نامناسب است. البته رمزهای دیگری نیز به این مهم کمک میکنند مانند: لباس، چهره، تصویربرداری، نورپردازی، زمان و مکان. لباسهای مردان قبیله عموما فاقد تنوع رنگ و یکدست است و زنان نیز همگی لباس مشکی پوشیدهاند که عمدتا مخاطب را افسرده میکندزمان، مکان صحنه ها و لباس بازیگران
مکان پرویز که در اوایل فیلم دیده میشود در یک دانشکده پزشکی است که همه چیز مرتبط و دارای یک فضای آکادمیک و شسته رفته است، در حالی که مکان فرهان برکه های آب و نخلستان است که سعی برآن است زیبا جلوه داده نشوند. خانه های قبیله از لحاظ زیباشناسی هیچ گونه زیبایی در خود ندارند. همه چیز به صورت خیلی ابتدایی و مربوط به قرون و اعصار گذشته است. لباس فرهان عربی و زمخت است و تمام زنان قبیله لباسهای سیاه بر تن دارند، ولی پرویز عینک دودی میزند و تنوع رنگها را حفظ میکند.
تدوین
تدوین به معنای کنار هم قرار دادن قطعات یک فیلم است که در زمانها و مکانهای متفاوتی برداشته شده است. در واقع تدوین، این قطعات را به صورت یک روایت کنار هم قرار میدهد و داستان فیلم را میسازد و آن را به صورت خطی برمیسازد. در داستان فیلم دو فضا وجود دارد که شخصیتهای فیلم در آنجا نمایش داده میشوند. نماهای که افراد قبیله و به خصوص فرهان در آن نمایش داده میشوند عمدتا فاقد زیباییشناسی هستند و گرچه تعداد این نماها به نسبت نماهایی که پرویز را نشان میدهد زیادتر است اما فاقد مطلوبیت است و روایت را به سمتی پیش میبرد که مخاطبان با پرویز بیشتر همدلی داشته باشند.شیوه رفتار
فرهان در هنگام حرف زدن گاها تپق میزند و کلمات را خوب ادا نمی کند و از حرکات دست و بدن نحوی استفاده میکند که انگار قصد حمله دارد و بسیار گستاخانه است. از شیوه منطقی خاصی پیروی نمیکند و قصد دارد که با هر شیوه ممکن گفتگو را به نفع خود پیش ببرد. این شیوه رفتاری در میان سایر مردان قبیله نیز رواج دارد. اما پرویز رفتاری دموکراتیکمآبانه دارد و سعی میکند در گفتگو به جای غلبه، طرف دیگر را قانع کند تا بتواند با او به تفاهم برسد. روابط اجتماعی را به خوبی رعایت میکند. مودب است و در هدیه دادن نیز نجابت را رعایت میکند.رمزگان ایدئولوژیک
این فیلم متاثر از عناصر مدرنیستی به نقد سنتهای غیرانسانی نظام قبیلهایی و دفاع از حقوق زنان میپردازد. همچنین از عقلگرایی و فردگرایی دفاع میکند. فیلم سعی میکند به نقد روابط خشک و سخت اجتماعی قبیله که هیچ گونه آزادی فردی را میپذیرد، بپردازد. به نظر میرسد فیلم در این زمینه موفق است و مخاطب نیز همدل با فیلم به این نتیجه میرسد که این قواعد و قوانین قبیلهایی به بنیانی پوچ و بیاساس استوارند و لزومی ندارد که با پیروی از این نظام سنتی، انسانها رنج بیشتری را متحمل شوند به ویژه اینکه زنان در درون چنین نظامی هیچ قلمروی برای ابراز وجود ندارد و همچنان مقهور این سنتها و قواعد هستند.
جالب اینجاست چنانچه زنی بخواهد بر اساس قواعد این جامعه عمل نکند، سرنوشتی شوم (همچون عمه احلام) را در انتظار دارد که با گذران یک زندگی بیثمر در نهایت همدمی برای خود نمییابد. این گونه سنتهای غیر انسانی در جامعه امروزین ایران وجود دارند و لازم است که از از طریق آثار هنری (به مانند این فیلم) نقد و بررسی شوند. اما نباید از نظر دور داشت که ما دوگونه نقد داریم: نقد درونی و بیرونی. نقد درونی جوهره نظریه انتقادی است
نقد بیرونی به شیوه دیگری است. «در نقد بیرونی، فرد با مجموعه ایی از افراد یک پدیده را بر اساس آنچه آنها فکر میکنند باید باشد، نقد میکنند». عروس آتش سنتهای عشیره عرب را بر اساس مولفههای مدرنیستی عام و جهانشمول نقد و ارزیابی میکند و سپس آیین و رسوم این قبیله را در مقابل آموزههای طبقه متوسطی شهر تهران قرار میدهد و آنگاه به قضاوت در مورد آنان میپردازد. این فیلم با نادیده گرفتن تفاوت، خود (فرهنگ مدرنیستی) را در مقابل دیگری(قبیله عرب) اثبات میکند. همچنین این فیلم برای نقد یک مولفه فرهنگی، کلیت فرهنگی قبیله را در برابر کلیت فرهنگی شهری تهران قرار میدهد.
برای مثال درگفتگوی نخست هدف، اقناع طرفین و رسیدن به تفاهم است(یادآور کنش ارتباطی هابرماس) ولی در گفتگوی دوم هدف تسلیم شدن در برابر قانون قبیله است. در گفتگوی اول و در پایان آن پرویز میگویید” اما با آنکه دیوانهای دوستت دارم و یک خودکار به او هدیه میدهد ” و شیوه خداحافظی کاملاً در خاطره میماند ولی فرهان در حین گفتگو با سیگار کشیدن نه تنها حق احلام را رعایت نمیکند بلکه در پایان با یک حرکت یک طرفه تمام میشود” خلاص” . در درون این گفتگوها دو گفتمان وجود دارد ۱- دموکراتیک و عقلگرایانه که احلام و پرویز پیرو آنند۲ – سنت که فرهان و اهالی قبله پیرو آنند. رمزگان فنی، اجتماعی و ایدئولوژیک به نحوی است که مخاطب با گفتمان اول همراه میشود.
در این فیلم از حس زیباییشناختی برای درک نابرابری و برتری فرهنگ رایج بر خرده فرهنگها استفاده شده است. اینکه احلام به فرهان درخواست قدم زدن میدهد و فرهان میگوید “قدم! نشسته حرف میزنیم”.یا در ابتدای گفتگوی دوم میگوید “شما این موقع روز نباید اینجا باشید، اینکه میگویم خوبیت نداره، به خاطر آفتاب ” در واقع اینها دلالت بر بدبینی نسبت به حضور زن در عرصه عمومی دارد. همانطور که بوردیو بیان میکند کارکرد زیبایی شناسی نشات گرفته از فرهنگهای خاص است و با این کار چنین به نظر میرسد عشیره مربوط کمتر از سلیقه طبقه متوسط است که با هدیه دادن یک خودکار سلیقه علمی خود را بازنمائی میکند ولی هدیههای فرهان بیشتر طلا و جواهرات است.
پرویز معتقد است که زن باید در جامعه خوداتکا باشد”احلام تو خودت دکتر میشی دو سال دیگر با غرت و احترام زندگی میکنی” “تو داری دکتر میشی و با عقل و منطق خودت مردم را نجات میدی” ولی فرهان چنین دیدی ندارد و معتقد است “من مثل مردهایی نیستم که میگن زن توی خونه باشد، مو میگم زن آدم هرچه میخواد باید براش فراهم کرد “بنابراین از دید فرهان این مرد است که باید زندگی زنش را تامین کند و وابستگی زن به مرد یک اصل بدیهی نشان داده میشود. ولی نکته اینجاست که در درون گفتمان دموکراتیک هم نابرابری جنسی به نفع مردان بود. در ابتدای فیلم، این مردانند که نقش استاد یا معلم را بازی میکنند. پرویز است که کار دانشجویان را که اکثراً دخترند چک میکند و این نابرابری همچنان در بین تمام گفتمانها وجود دارد.
در گفتگوی نخست که تا حدی به رابطه برابر نزدیک میشویم اما این دلیل بر برابری نیست زیرا این یک رابطه عاشقانه است و ما معتقدیم با این حال در این رابطه عاشقانه هم مردسالاری وجود دارد. اینکه پرویز عقاید خود را یکسره به احلام دیکته میکند و از لحاظ موقعیتی، موقعیت فیزیکی پرویز پشت میز و احلام روی صندلی، در نوبتگیریها پرویز نوبت بیشتری میگیرد و در طول گفتگو پرویز زمان بیشتری صحبت میکند در صورتی که بعضی کلمات احلام کلیشه ای و وقت کمتری میبرد؛
میتوان چنین نتیجه گرفت که در گفتمان به اصلاح دمکراتیک هم تفاوت جنسی وجود دارد. ولی این نابرابری آزاردهنده نیست. ولی در عشیره نابرابری تا حدی است که مخاطب ناراحت میشود. در جائی از فیلم احلام خطاب به فر هان میگویید “اینجا پر از دخترهایی هستند که فقط زنده هستند، راه میروند و بچه به دنیا میآورند و آن بچهها بزرگ میشوند و آدمهای امثال تو به دنیا میآورند” یا اینکه خاله در شب با گاو صحبت میکند و میگوید”سهم من از زندگی به اندازه توِ گاو نبود که بچه شیر مرا بمکد و بزرگ شود و توی نخلها بازی کند، من دختر نخواستم که بزنند توی سرش و توی خونه بخشکد”.
بنظر میرسد فرآیندهای رمزگذاری در این فیلم چنین بوده که فرهنگ قبیله را از لحاظ صفات بد و نابرابر، خیلی برجسته نشان دهند ولی نابرابری جنسی در قبیله به آن شدت نیست و در طبقه متوسط نیز آنقدر دمکرات مابانه نیست.
به لحاظ قومی منفعل بودن، تقدیرگرا بودن، ناچار بودن و احساس بیقدرتی در عشیره وجود دارد و فردیت به کلی محو میشود. این قانون قبیله است که اهمیت دارد. هر چند که آداب و رسوم قبیله در تضاد با قوانین رایج مملکت باشد حتی افراد هم مقهور جبرهای اجتماعیاند. فرهان میگوید:”میدونم اما نمیخوام مسخره خاله زنکه بشم، بگو مرد عشیره بودن هم سخته” ” ببین اینجا نه من و نه تو، بلکه این قانون عشیره است که حرف میزند؛
این قانون خیلی قبل از من و تو موجود بوده و جواب داده و در حد من و تو نیست” یا در روایت دیگری در فیلم پسر جوانی علیرغم اینکه خواهرش را دوست دارد ولی به خاطر حرف دیگران در مورد وی، او را به قتل میرساند یا همان خیاط که پسرعموهای زنش وی را به قتل میرسانند و خانواده او چندین سال دچار مشکل میشود و یا احلام که در گفتگوی نخست میگوید
“آنها سنتهای خودشان را دارند زن را ملک خودشان میدانند؛ خیلی راحت هر کسی ملکشان را بگیرد سزایش مرگ است و به این کار افتخار میکنند. به نظر میرسد در درون این گفتمان صحبت از حقوق فردی، اجتماعی «آزادی، آرزو، منطق (البته امروزی)” بیمعناست و این خرده فرهنگها در تقابل با فرهنگ رایج کاملاً مخالف و غیر قابل تحمل است و مولف به کمک رمزهای فنی و اجتماعی قادر میشود چنین معنایی را به وجود آورد؛
اینکه فرهنگ رایج را خوب و فرهنگ عشیرهای را غیر قابل تحمل جلوه دهد. ولی ظاهراًدر اینجا نسبیگرایی فرهنگی نادیده گرفته شده به این معنی که رفتارهای فرهنگی هر قومی را باید در متن اجتماعی- فرهنگی خودشان بررسی کرد. بنابراین همانطور که بحث نابرابری جنسی مطرح شد و در فیلم به وضوح دیده شد، تفاوت و نابرابری قومی و فرهنگی هم به وضوح دیده میشود.
اینکه قومیت( عشیره عرب) با فرهنگ رایج و طبقه پایین با طبقه متوسط مقایسه شده است ولی نکته این است که این فیلم از دیدگاه فرهنگ رایج ساخته شده است، یعنی داری معیار حاکم است و نسبیت آن نادیده گرفته شده و به کمک رمز فنی و اجتماعی در القای این معانی غلو شده است. مثلاً پرویز راحت صحبت میکند وحرفهای وی دارای نظم است ولی فرهان خیلی بینظم و قافیه صحبت میکند که به نظر درست نمیرسد، زیرا فر هان قاچاقچی کالاست و با انسانهای زیادی سر وکار دارد. چطور ممکن است که به زبان خود نتواند راحت صحبت بکند وآنقدر به تپ تپ کردن بیافتد.
در ابتدای فیلم فرهان در عمق زاویه دوربین و در تاریکی با سیگار کشیدن نشان داده میشود. در واقع فرهان، خاله، پسرعموها و اکثر افراد عشیره نماینده، قوم عرب هستند و از همان ابتدا این فکر القا میشود که نماینده این قومیتها، یعنی فرهان چندان جالب نیست و پرویز که نماینده طبقه متوسط است با چهرهای بشاش در حال انجام وظیفه(تدریس پزشکی)همراه با روپوش پزشکی نشان داده میشود.
فرهان و دیگر افراد قبیله به مراتب بیشتر از پرویز و دیگر افراد طبقه متوسط نشان داده میشوند ولی آنها اکثرا َدر حالتهای بد و در حال نقشه پلید کشیدن بازنمایی میشوند که در واقع هدف آن است مخاطب با این اندیشه پیش رود که فرهنگ قبیله به نسبت فرهنگ رایج(که همان فرهنگ طبقه متوسط است) در سطح پایینتری قرار دارد و این تفاوت قومی به نفع فرهنگ رایج تمام شود. عشیره عرب به نسبت فرهنگ رایج در هیچ صحنهای خوب ظاهر نمیشود.
در واقع قهرمان فیلم پرویز منتسب به فرهنگ رایج است، ولی فرهان منتسب به خرده فرهنگ عرب است. خصوصیات پرویز حاکی از آن است که وی متعلق به فرهنگ طبقه متوسط شهری است که در لباس پوشیدن، اداها، احترامها و حرکات وی مشخص است.
در این تفاوت قومی، مخاطب وادار به انتخاب فرهنگ رایج میشود که پرویز نماینده آن است. زیبائی لباس پرویز همراه با منطقی بودن و بهروز بودن، شجاعت و نزاکت وی، بازنمائی اخلاق حسنه طبقه متوسط است و لباس بد و چهرههای درهم فرهان با اخلاق خشک و غیرمنطقی و پیروی از سنت وی حاکی از آن است که خرده فرهنگها و قومیتها جذابیت چندانی ندارند و مقلد بودن صرف آنها از هنجارهای سنتی، انسان را به وحشت میاندازد.
برای اینکه شیوه رفتار پرویز و فرهان را با احلام مقایسه کنیم، درگفتگوی نخست وقتی که احلام عصبانی میشود، پرویز تبسمی میزند و میگویید با دعوی به جایی نمیرسیم. منطقیترین راه این است که با عشیره صحبت کنیم. ولی فرهان میگوید: ساکت؛ مگر نمیبینی دارم حرف میزنم. علاوه بر این پرویز تا آخر، گفتگو را به شیوهای دموکراتمابانه پیش می برد، ولی فرهان اکثرا با آن شیوههای مردسالارانه قبیلهای که دو دلالت معنائی دارد، پیش میرود.: هم اینکه تساهل و تسامح در فرهنگ رایج نسبت به قبیله بیشتر است و هم اینکه مردسالاری در قبیله به نسبت فرهنگ رایج بیشتر است.
بنابراین تفاوت جنسی، قومی و فرهنگی در این شیوه رفتار دیده میشود. هر چند که سعی بر آن است که وانمود شود نابرابری جنسی در فرهنگ وجود ندارد، ولی پرویز همچنان به نسبت احلام برنامهریزتر و داناتر است و این پیشنهاد وی است که احلام را به قبیله میبرد.
به نظر میرسد نابرابری جنسی در تمام گروهها وجود دارد که شدت آن در قبیله بیشتر است مثلاً در گفتگوی خاله اوج مظلومیت یک انسان به تصویر کشیده شده است. اینکه چرا پسر عموی وی او را انتخاب نکرد! چرا نتوانسته به علت فشارهای ساختاری ازدواج مجدد داشته باشد(چون همسرش بچه دار نمیشده و او هم نمیتوانست شوهر کند زیرا راز بچهدار نشدن همسر قبلی برملا شد) اینکه مردان (عمو و پدر فرهان)زندگی وی را تباه کردهاند و یا حتی خود احلام که بعد از گذراندن پنج سال تحصیل در طب هنوز نمیتوانست با فرد مورد علاقهاش ازدواج کند.
نکته اینجاست که ساختارهای اجتماعی که فرهنگی هم هستند، تفاوت و نابرابری جنسی را پذیرفتهاند و افراد در برابر آن مقهورند. در صحنه دیگری فرهان یک سیلی به صورت احلام میزند ولی پرویز در اوج ناامیدی و عصبانیت میگویید”اگر دلت جای دیگر است ” راحت بگو من هم آدمم، میفهمم من هم شعور دارم، احساسات دارم، سرکسی هم نمیبرم”.
در جوامع چند فرهنگی توجه به نفاوت ازاهمیت زیادی برخوردار است. فهم تفاوتها و احترام به آنها، میزان انعطافپذیری و تحمل دیگری را در روابط اجتماعی بالا میبرد و از میزان خودمحوری و قوم محوری میکاهد. سینما نیز یکی از مهمترین عرصههای بازنمایی است که میتواند نقش بسیار زیادی در این زمینه ایفا کند. این هنر به کمک نشانههای مختلف و روابط میان آنها این را عملی مینماید. از آنجا که نشانهها اموری قراردادی هستند، سینما با کنار هم قرار دادن آنها معنای منسجمی را بر میسازد و میتواند به بازنمایی «دیگری» بپردازد.
این نوشتار به ما نشان داد که یک فیلم رهایی بخش نظیر «عروس آتش» نیز میتواند مقوله «تفاوت» را نادیده بگیرد و بر اساس معیارهای خویش به قضاوت در مورد آداب و رسوم یک قبیله بپردازد. فیلم به کمک رمزگان اجتماعی-فنی و ایدئولوژیک سعی دارد از طریق ایدئولوژی مدرنیستی، یک سنت غیر انسانی قبایل عرب(نادیده انگاشتن حقوق زنان) را نقد نماید و این کار را نیز به خوبی انجام میدهد. اما با نادیده گرفتن تفاوت فرهنگی و قومی، فرهنگ طبقه متوسط شهری را در تقابل با فرهنگ عشیرهایی عرب قرار میدهد و ضمن اعمال تقابلهای دوگانهایی همچون عامگرایی/خاصگرایی، مدرنیسم/سنت و … و نسبت دادن طرف بد این تقابلها به قبیله عرب، فرهنگ طبقه متوسط شهری را که نماینده مدرنیسم است، اثبات میکند.
این نوشتار با دیدی انتقادی به اینگونه قضاوت کردن، معتقد است که فیلم میبایست آداب و رسوم قبیلهایی عرب را بر اساس فرهنگ خود این قبیله نقد میکرد و نه از موضعی مدرنیستی و بیرونی.
از :وبلاگ نویسنده