برای جامعه سینما :شاهپور شهبازی/علی رغم تاکید ارسطو بر تفاوت ژنریک میان تراژدی و کمدی، شاید به این دلیل که ارسطو در بوطیقا، تنها در فرازهای کوتاهی به کمدی می پردازد و بقیه کتاب تبین تئوریک ویژگیهای تراژدی است، تراژدی به عنوان تنها شکل فاخر و مسلط ادبی تا دوران رنسانس باقی می ماند.اینکه کمدی هم به لحاظ لغوی و هم به لحاظ محتوایی بازتاب مراسم سرور، جشن، شادی و شکوه آیین دیویزونویسی است؛ موجب شده است که نظریه پردازان این آیین را در مفاهیمی مشابه فرموله کنند که ارتباط ماهوی کمدی با فلسفه ی آیین ها حفظ شود.
بوطیقای کمدی
تمام این ویژگی ها در کمدی تبدیل به اهمیت یافتن نقش ساختار و پیرنگ، بر شخصیت و دیالوگ است که ارسطو در بوطیقا آنرا از اصول بدیهی تفاوت این دو ژانر میداند. این تقید اجتناب ناپذیر میان آئین سروری طبیعت و شادی در نظریه های غیر ساختارگرا به تجلیل روح حاکم بر این آیین منتهی می شود و کمدی معادل شادی و پایان خوش تعبیر می شود. بطور مثال” لانگر” کمدی را بیانگر کشش ها و گرایش های ذات سرزنده، و محرک هایی حیوانی میداند که کماکان در ذات آدمی حضور دارند.
از نظر “سی. ال. باربر” کمدی اساسا شادخوارانه است، یعنی تجربه ای لذت بخش که نامش را از سارتون خدای رومی می گیرد، که در شادخواری منسوب به او، عیش و نوش و وارونه سازی اجتماعی اتفاق می افتد.
متاسفانه در ایران به نام سینمای کمدی؛ فیلمهایی راهی بازار تولید و فروش می شوند که هیچ نشان و بویی از این ژانر پرمایه ندارند. متاسفانه در ایران کسی به خاطر بد نوشتن و میان مایگی سرزنش نمی شود و نقد فیلمها را نیز جدی تلقی نمی کنند. نقد؛ کارنامه ی کسی را زیر سئوال نمی برد و همان افراد با همان ترکیب ، همان اشتباهات را در فیلمهای دیگر تکرار می کنند. حتی ورشکستگی مالی فیلم موجب ورشکستگی تهیه کننده و عوامل آن نخواهد شد و باز همان تهیه کننده با همان ترکیب و عوامل به ساخت فیلم نامه های مشابه و سطحی تر می پردازد.
حتی جبر قوانین حاکم بر بازار؛ زنجیره ی تولید و فروش فیلم های سخیف را به زنجیر نمی کشد. فروش دارند یا نه؟ مهم نیست. مهم این است که داخل بازی باشی و حضور داشته باشی و به انواع حیله ها و ترفندها قادر باشی چیزی بنویسی که شبیه کمدی باشد نه خود کمدی. دون مایگی اندیشه های سخیف و لودگی های تهوع آور و مکرر در فیلمهایی که معروف به فیلمهای “دور حوضی” یا “پیژامه ایی” شده اند و لباس کمدی را بر تن کرده اند، موجب شد که من قبل از نگارش جلد سوم کتاب ” تئوریهای فیلمنامه در سینمای داستانی” به تالیف این کتاب بپردازم؛ تا در حد بضاعت از این ژانر همیشه مهجور و غریب تا اندازه ایی اعاده ی حیثیت شود.
این ابدا خنده دار نیست که بگویم؛ آشنایانی که بر حسب اتفاق به هم بر می خورند، اغلب به هم دروغ می گویند اما اگر این واقعیت را به اینگونه که فروید طرح کرده است نقل کنیم خنده دار می شود.” دو جهود همدیگر را در واگنی در ایستگاه راه آهن در گالیسیا دیدند. یکی پرسید کجا می روی؟ دیگری جواب داد: به کراکو. دیگری غرید: عجب دروغگویی هستی. تو وقتی می گویی به کراکو می روی می خواهی من خیال کنم که تو به لمبرگ می روی ولی من می دانم که تو واقعا به کراکو می روی پس چرا به من دروغ می گویی؟ بازی پیچیده ی افکار آنطور که فروید شرح می دهد؛ این است که جهود دومی( کسی که می گوید به کراکو می روم) وقتی حقیقت را می گوید و به کمک یک دروغ، حقیقت را می گوید، دارد دروغ می گوید.
از این مقدمه فعلا این نتیجه را می گیریم که افکت خنده تنها به دلیل لطیفه بودن آن ( یک کبری صحیح و یک صغری غیره منتظره نیست) بلکه جملات منطقی پیچیده با تداعی معانی های بیهوده؛ نیز می توانند موجب افکت خنده شوند بدون اینکه ساختار لطیفه داشته باشند. عکس این موضوع نیز صادق است.
وقتی ما می خندیم به چه فکر می کنیم؟
اگر بگوییم؛ ما در نتیجه بذله گویی یا شوخی به خنده می افتیم، تجربه آنرا رد می کند، زیرا بارها دیده ایم که بدبیاری و هرزگی و بی حیایی نیز مردم را به خنده می اندازد؛ حال انکه در چنین حالاتی اثری از بذله گویی و شوخی مطلقا وجود ندارد. ضمن آنکه می دانیم همه ان چیزهایی که اول بار موجب خنده می شوند، هرگاه به امور عادی تبدیل شوند، دیگر ما را نمی خندانند. کوتاه سخن اینکه آنچه موجب خنده می شود، حتما تازه و غیر منتظره نیز هست.
مردم همان قدر که دوست دارند در مقابل هر کار درستی تحسین شوند؛ همان قدر نیز به کارهایی که اندکی خلاف انتظارشان هست، می خندند. آنها به شوخی های خود نیز می خندند. در این مورد اشکار است که نیروی خنده از احساس توانایی در خنداندن دیگران ناشی می شود. ضعف ها و ناتوانی دیگران نیز یکی از عوامل خنده است در این مورد فرد توانایی های خود را مبنای مقایسه قرار می دهد. بذله گویی و شوخی دیگران نیز ما را به خنده می اندازد. این خنده از انجا پدید می اید که همواره کشف بیهودگی در طبعیت برای ما شادی افرین است.
درباره ی مورد اخیر باید اضافه کرد که نیروی خنده از انجا ناشی می شود که ما ناگهان شایستگی و موقعیت های خودمان را در ذهن مجسم می کنیم. به این ترتیب با اگاهی از ضعف های دیگران و نیز اگاهی از بیهودگی زندگی نسبت به خود و توانایی هایمان خوشبین می شویم. به همین دلیل است که هرگاه خودمان موضوع شوخی باشیم و کسی ما را دست بیندازد؛ هرگز نمی خندیم. بنابراین می توانیم نتیجه بگیریم که علت خنده چیزی نیست جز سرور ناگهانی که در نتیجه اگاهی ما از توانایی خویش و ناتوانی های دیگران و نیز ناتوانایی های پیشین خودمان به ما دست می دهد. زیرا حماقت های گذشته خودمان نیز، اگر ناگهان در خاطر ما زنده شوند، ما را به خنده وا می دارند البته به شرطی که ان حماقت ها موجب بی حیثیتی امروز ما نشوند.
از بخشی از کتاب” بوطیقای کمدی” ( در دست تالیف)