مختص جامعه سینما: حمیدرضا توکلی| کلینت ایستوود، در نودوچهار سالگی، بار دیگر تراژدی انسانی را در قالب اثری دادگاهی کاوش میکند و در «هیئت منصفه شماره ۲» (Juror #2) از عدالت، قانون، و مسئولیت فردی سخن میگوید. او با الهام از ریشههای فلسفی عدالت، معنای آن را در مواجهه با قانون و قضاوت انسانی به چالش میکشد و بیننده را با پرسشهایی بیپاسخ درباره حقیقت، قضا و قدر، و اخلاق فردی مواجه میکند.
طرح داستان: عدالت در برابر قضا و قدر
داستان فیلم بر محور جاستین کمپ (Justin Kemp) (با بازی نیکلاس هولت) میچرخد، عضوی از هیئت منصفه (Jury) که در جریان محاکمهای متوجه میشود خود به طور ناخواسته مرتکب قتل شده است. این کشف او را در موقعیتی تراژیک قرار میدهد، جایی که باید میان افشای حقیقت و محافظت از زندگی و خانوادهاش یکی را انتخاب کند.
این کشف او را در دوراهیای اخلاقی (Moral Dilemma)قرار میدهد: آیا باید حقیقت را بگوید و زندگی خود را ویران کند یا سکوت کند و اجازه دهد بیگناهی محکوم شود؟ نام او، «جاستین»، از کلمه لاتین Justus به معنای «عادل» مشتق شده است؛ تضادی ظریف میان سرنوشت و انتخاب که بستر روایت فیلم را شکل میدهد.
ایستوود با ظرافتی تراژیک نشان میدهد که چگونه قضا و قدر (Fate) جاستین را به این موقعیت کشانده است. انتخاب او به عنوان عضوی از هیئت منصفه، تصادفی ساده نیست؛ بلکه نمایشی از نقش بیرحمانه شانس (Chance) در زندگی انسانی است. این همان چیزی است که در فلسفه اگزیستانسیالیسم به آن «پرتابشدگی» (Thrownness) گفته میشود، وضعیتی که انسان خود را ناخواسته در موقعیتی خاص مییابد و باید تصمیم بگیرد.
عدالت و قانون: از افلاطون تا فوکو
فیلم ایستوود بستری مناسب برای بررسی عدالت و قانون از منظر پنج دیدگاه فلسفی است:
۱. عدالت و قانون در نگاه افلاطون (Plato)
افلاطون در کتاب جمهور (Republic) عدالت را هماهنگی میان اجزای مختلف جامعه تعریف میکند، جایی که هرکس وظیفه خود را به درستی انجام دهد. در فیلم، این ایده در تضاد میان وظیفه جاستین به عنوان عضوی از هیئت منصفه و مسئولیت اخلاقی او در قبال حقیقت برجسته میشود. جاستین باید تصمیم بگیرد آیا نقش خود در نظام قضایی را حفظ کند یا وظیفهای والاتر را دنبال کند.
همچنین در پایان دادستان (با بازی جذاب تونی کولت) هم باید تصمیم بگیرد که مرعوب ساختارهای به ظاهر آراسته و بی نقص شود و یا به آرمان گرایی دوران دانشجویی اش برگردد و به شهرت و اعتبارش لطمه بزند؟!
۲. عدالت از منظر ارسطو (Aristotle)
ارسطو در اخلاق نیکوماخوس (Nicomachean Ethics) دو نوع عدالت را معرفی میکند: ارسطو دو نوع عدالت را معرفی میکند: عدالت توزیعی (Distributive Justice): توزیع عادلانه منابع.| عدالت اصلاحی (Corrective Justice): جبران اشتباهات و اصلاح توازن.
در فیلم، عدالت اصلاحی از طریق تلاش برای مجازات متهم اصلی، جیمز مایکل سایث (James Michael Scythe), به چالش کشیده میشود. ایستوود این سؤال را مطرح میکند که آیا این نوع عدالت میتواند باعث آسیب به بیگناهانی چون جاستین شود؟
عبارت ارسطو در این رابطه در اخلاق نیکوماخوس مشهور است: «از این نظر عدالت، فضیلت نه به طور مطلق بلکه در ارتباط با دیگر شهروندان، فضیلت کامل است؛ بنابراین عدالت برترین فضیلتهاست و در زیبایی، نه ستارهی شامگاه و نه ستارهی بامداد به آن نمیرسند» (‘neither evening nor morning star’ is so wonderful )
در این راستا ظلم و بیعدالتی که در برابر عدالت قرار دارد، جزئی از رذیلت نیست، بلکه تمام رذیلت است.در این فیلم، عدالت اصلاحی به شکل انتقامجویانهای مطرح میشود. فیلم این پرسش را پیش میکشد: آیا اجرای عدالت میتواند به بیگناهی که قربانی قانون شده است، آسیب برساند؟ نابودی و هلاکت زندگی جاستین برای نقص قانون عدالتی را متصور میشود که به مذاق بیننده خوش نمیشیند.
این تقابل دقیقاً همان چیزی است که ایستوود پیشتر در رودخانه مرموز (Mystic River) به آن پرداخته بود.
۳-عدالت و قانون از نگاه کانت (Immanuel Kant)
کانت در فلسفه خود، اخلاق را بر اساس اصول وظیفهگرایانه (Deontological Ethics) بنیان میگذارد. او معتقد است که عمل درست، عملی است که از یک قانون اخلاقی کلی و جهانشمول تبعیت کند، نه از نتایج آن. در این فیلم، دادستان (با بازی تونی کولت) نماینده این اخلاق کانتی است. او بهرغم فشارها و ملاحظات، تلاش میکند تا عدالت را بدون توجه به پیامدهای احتمالی اجرا کند. از دید کانت، وظیفه دادستان این است که بر اساس حقیقت عمل کند، حتی اگر این حقیقت زندگی یک فرد بیگناه را تهدید کند.
۴- عدالت به عنوان سازوکاری قدرتمدار در نگاه میشل فوکو (Michel Foucault)
فوکو در کتاب مراقبت و تنبیه (Discipline and Punish) نشان میدهد که عدالت ابزاری برای حفظ قدرت است، نه حقیقت.
و اصولا قوانین برای کنترل و سرکوب افراد است و نه اجرای عدالت.و سیستم قضایی هم باید بخشی از این ماشین سرکوب باشد.کما اینکه متهم جیمز مایکل سایث قبل از دادگاه هم به خاطر خشونت طلبی و جامعه گریزی مجرم شمرده میشود و لیبل میخورد و گویی وظیفه ی دستگاه قضا، صرفا درست کردن ویترینی است برای اقناع افکار عمومی!
در فیلم، دادگاه و هیئت منصفه به عنوان بازوهای قدرت، گاه به شکلی کور عمل میکنند، همانطور که الهه یا ایزدبانوی عدالت (جاستیتیا، یا یوستیتیا) چشمان بسته نمادی از بیطرفی است. اما این کور بودن همزمان میتواند به معنای نادیده گرفتن حقیقت باشد؛ مشابه وضعیت جاستین که در عین بیگناهی، مقصر اصلی است و عجیب آنکه سکانس افتتاحیه ی فیلم از چشم بند بی طرفی الهه ی قانون به چشم بند سورپرایزی الیسن کروسون( همسر جاستین) کات میخورد.
۵. عدالت در اگزیستانسیالیسم
فلسفه اگزیستانسیالیسم، بهویژه در آثار ژان پل سارتر (Jean-Paul Sartre)، بر مسئولیت فردی تأکید میکند. جاستین در وضعیت «آزادی و مسئولیت» (Freedom and Responsibility) قرار دارد؛ او آزاد است که حقیقت را فاش کند، اما این آزادی با پیامدهای سنگین اخلاقی و اجتماعی همراه است.
آنتاگونیست: تنبیهی تراژیک بر مبنای اصول ارسطو
ایستوود در این فیلم مفهوم تراژدی ارسطویی را بازآفرینی میکند. جاستین به عنوان آنتاگونیستِ ناخودآگاه خود، قربانی ضعف اخلاقی (Hamartia) میشود. ارسطو تراژدی را نمایشی از انسانهایی میداند که به دلیل خطای اخلاقی یا ناآگاهی (Ignorance) به فاجعه دچار میشوند.
جاستین نیز، بدون آنکه قصدی داشته باشد، گرفتار شبکهای از پیامدها میشود که در نهایت به تنبیهی ناگزیر منجر میشود. جاستین پروتاگونیستی است که وسط باتلاق گیر افتاده است و هر چه بیشتر دست و پا میزند بیشتر فرو میرود. راهی برای رهایی و فرار از کابوس ندارد. نورپردازی خیره کننده ایستوود و سایه-روشن روی چهره ی پر ابهام جاستین از جمله تمهیدات کارگردان برای نمایش این جدال درونی و این فلاکت است.
اصولا وجه ممیزه ی فیلم هیات منصفه ی ۲ با سایر آثار مشابه مانند ۱۲ مرد خشمگین در همین امر است.
روند تغییرات جاستین به عنوان انسانی عادی-که هر بیننده ای میتواند در طی فیلم همذات پنداری کند-به عنوان دال محوری و کانونی فیلم قرار میگیرد و سایر خرده پیرنگ ها ذیل آن تعریف می شود. از این جهت یادآور آثاری مانند کتاب ترور فردیناند فون شیراخ و ملاقات بانوی سالخورده فریدریش دورنمات می اندازد.آثاری که تبدیل به آزمایشگاهی روانشناختی-اخلاقی میشوند.
الهه یا ایزدبانوی عدالت (جاستیتیا، یا یوستیتیا)؛ بیطرفی یا کوری؟
فیلم با بهرهگیری از نماد الهه قانون Iustitia تصویری دوگانه از عدالت ارائه میدهد. تمیس با چشمان بسته، نمادی از بیطرفی است؛ اما این کوری میتواند به معنای ناتوانی در دیدن حقیقت نیز باشد. این استعاره در شخصیت همسر جاستین نیز تکرار میشود: زنی که حقیقت ماجرا را نمیبیند، اما به شکل ناخودآگاه بر تصمیم جاستین تأثیر میگذارد. در دو سکانس نیز چراغ ها را خاموش میکند،در اولی صدای جاستین در می آید و در سکانس دوم تاریکی و سیاهی را مرجح میداند.
پروژه ایستوود: عدالت، قانون، و انسانیت
ایستوود در رودخانه مرموز نشان داده بود که عدالت در تقابل با حقیقت انسانی چگونه میتواند به نابودی منجر شود. در هیئت منصفه شماره ۲ نیز، او بار دیگر به همین ایده بازمیگردد: قانون ظرفی است که توان پذیرش پیچیدگیهای حقیقت انسانی را ندارد. جاستین در نهایت درمییابد که عدالت، حتی اگر اجرا شود، نمیتواند پیامدهای انسانی عمل او را جبران کند و اینکه اساسا جهان هستی، قانون و اخلاق تحمل و گنجایش اجرای عدالت را دارند یا همچون ظرفی سفت و صلب با ظرفیتی محدود هستند که با افزایش فشار ها ترک برمیدارند و میشکنند؟!
نتیجهگیری: آیا عدالت انسانی ممکن است؟
فیلم ایستوود با طرح پرسشهایی فلسفی درباره عدالت و حقیقت، تماشاگر را وادار میکند به معنای قانون و قضاوت بیندیشد. آیا عدالت انسانی، که بر پایه قانون بنا شده است، میتواند حقیقت را بازتاب دهد؟ یا اینکه انسانها، همانطور که فوکو نشان میدهد، همواره در دایره قدرت و تعصب گرفتار میمانند؟ «هیئت منصفه شماره ۲» نه تنها فیلمی دادگاهی، بلکه اثری عمیقاً فلسفی است که عدالت را در برابر تراژدی انسانی قرار میدهد و بیننده را تا لحظه آخر درگیر نگه میدارد.
تحلیل سوگیریهای شناختی در فیلم
۱. سوگیری تأییدی (Confirmation Bias)
تعریف: تمایل به جستجو، تفسیر، و پذیرش اطلاعاتی که باورهای موجود فرد را تأیید میکنند و نادیده گرفتن شواهدی که این باورها را به چالش میکشند. این سوگیری میتواند مانع از تصمیمگیری صحیح و منطقی شود.
مثال عمومی: یک پزشک، بر اساس باور اولیه خود که بیمار به عفونت ویروسی مبتلاست، تنها شواهدی را بررسی میکند که این تشخیص را تأیید کند و علائم بیماریهای دیگر را نادیده میگیرد.
مثال در فیلم: اعضای هیئت منصفه، رفتار خشونتآمیز قبلی متهم را دلیلی قطعی برای گناهکاری او میدانند، حتی بدون بررسی دقیق شواهد دیگر.
۲. سوگیری هالهای (Halo Effect)
تعریف: تمایل به قضاوت کلی درباره یک فرد یا شیء بر اساس یک ویژگی برجسته، که میتواند مثبت یا منفی باشد. این سوگیری باعث میشود ویژگیهای دیگر نادیده گرفته شوند یا تحت تأثیر آن ویژگی اصلی قرار گیرند.
مثال عمومی: استاد دانشگاهی با ظاهری آراسته و مهربان ممکن است از سوی دانشجویان بهعنوان فردی بسیار باهوش و منصف تلقی شود، حتی اگر در تدریس مهارت کافی نداشته باشد.
مثال در فیلم: ظاهر خشن، خالکوبیها، و سابقه خشونت خانگی متهم باعث میشود هیئت منصفه بهطور پیشفرض او را گناهکار بدانند، حتی پیش از تحلیل شواهد.
۳. سوگیری در دسترس بودن (Availability Bias)
تعریف: قضاوت بر اساس اطلاعات اخیر یا برجستهای که به ذهن میرسند، به جای ارزیابی جامع و کامل شواهد.
مثال عمومی: اگر اخیراً خبری از سقوط هواپیما شنیده باشید، احتمال خطر سفر هوایی را بیشتر از واقعیت تصور میکنید، حتی اگر آمار نشان دهد سفر هوایی امنترین روش حملونقل است.
مثال در فیلم: شهادت درباره رفتار خشونتآمیز پیشین متهم بهطور غیرمنطقی به مهمترین شواهد در ذهن اعضای هیئت منصفه تبدیل میشود.
۴. سوگیری عملگرایی (Action Bias)
تعریف: تمایل به انجام یک عمل برای کاهش ابهام یا حل مسئله، حتی اگر این عمل منطقی یا ضروری نباشد.
مثال عمومی: رانندهای که برای دور زدن ترافیک مسیر جدیدی را انتخاب میکند، حتی اگر این مسیر طولانیتر باشد و زمان بیشتری ببرد.
مثال در فیلم: برخی اعضای هیئت منصفه برای پایان دادن به جلسات خستهکننده بهسرعت رأی خود را اعلام میکنند، بدون آنکه به پیچیدگی موضوع توجه کافی داشته باشند.
۵. سوگیری زیانگریزی (Loss Aversion Bias)
تعریف: تمایل افراد به اجتناب از زیان بیشتر از تمایل به کسب سود معادل آن. افراد معمولاً ریسک اجتناب از زیان را حتی با هزینهای بالا ترجیح میدهند.
مثال عمومی: سرمایهگذاری که ترجیح میدهد سهام در حال سقوط خود را نفروشد تا از ضرر قطعی جلوگیری کند، حتی اگر نگه داشتن آن زیان بیشتری به همراه داشته باشد.
مثال در فیلم: اعضای هیئت منصفه تصمیم به محکومیت متهم میگیرند تا خطرات احتمالی از سوی او را برای جامعه کاهش دهند، حتی اگر احتمال بیگناهی او وجود داشته باشد.
۶. سوگیری لنگر (Anchoring Bias)
تعریف: تأثیرگذاری اطلاعات اولیه (لنگر) بر قضاوتهای نهایی، حتی اگر شواهد جدید ارائه شوند.
مثال عمومی: اگر قیمت اولیه یک کالا ۱۰۰ دلار باشد و سپس به ۵۰ دلار کاهش یابد، افراد آن را ارزان تلقی میکنند، حتی اگر ارزش واقعی آن کمتر از ۵۰ دلار باشد.
مثال در فیلم: شاهد تحت تأثیر عکسی که پلیس به او نشان داده قرار میگیرد و شهادتش بر اساس همان اطلاعات اولیه است، نه شواهد جدید.
۷. سوگیری تأثیرگذاری (Affect Heuristic)
تعریف: قضاوت یا تصمیمگیری بر اساس عواطف و احساسات لحظهای، به جای تحلیل منطقی شواهد.
مثال عمومی: اگر یک تبلیغ تصویری احساسی از آسیب کودکان در تصادفات جادهای نشان دهد، افراد بیشتری تمایل پیدا میکنند به کمپین ایمنی جادهها کمک مالی کنند.
مثال در فیلم: عکسها و فیلمهای متاثرکنندهی مقتول احساسات اعضای هیئت منصفه را تحریک میکند و باعث میشود تصمیمگیری آنها بیشتر تحت تأثیر احساسات باشد تا شواهد واقعی.
۸. سوگیری گروهی (Groupthink Bias)
تعریف: تمایل به پذیرش نظر گروه برای جلوگیری از تعارض یا اختلاف، حتی اگر نظر گروه اشتباه باشد.
ایروینگ جانیس (Irving Janis): جانیس مفهوم سوگیری گروهی را بهعنوان فرآیندی تعریف میکند که در آن اعضای گروه از تفکر انتقادی خود صرفنظر میکنند تا هماهنگی گروهی حفظ شود. ویژگیهای اصلی سوگیری گروهی عبارتند از: توهم شکستناپذیری: اعضای گروه باور دارند که تصمیم جمعی آنها اشتباهناپذیر است. خودسانسوری: اعضای مخالف، عقاید خود را ابراز نمیکنند تا از مخالفت با اکثریت پرهیز کنند. فشار به همرنگی: فشار اجتماعی برای پذیرش نظر اکثریت. نادیده گرفتن اطلاعات مخالف: گروه تمایل دارد اطلاعاتی که با نظر جمعی تناقض دارد را نادیده بگیرد.
مثال در فیلم: اعضای هیئت منصفه برای رسیدن به توافق واحد درباره گناهکاری متهم، نظر اکثریت را میپذیرند، حتی اگر دلایل قانعکنندهای برای مخالفت وجود داشته باشد.و چرخش غیرمنتظره نظرات با این خطای شناختی و رفتاری قابل تبیین و توجیه است.
فراموش نکنیم که در جرائم کیفری قتل هر دوازده عضو هیات منصفه باید به نتیجه ی واحدی برسند. الکساندر همیلتون و جیمز مدیسون از تدوین کنندگان قوانین اساسی آمریکا ، بارها به جملات ویلیام بلک استون فیلسوف و حقوق دان مشهور انگلیسی ارجاع و اشاره کرده اند.آنجا که گفت:”ترجیح میدهم ده فرد گناهکار آزاد شوند تا یک فرد بی گناه محکوم شود.” و این بدان معناست که تمامی افراد رای به محکوم بودن متهم داده اند.
۹. سوگیری خودخدمتی (Self-Serving Bias)
تعریف: تمایل به توجیه اقدامات و تصمیمات خود بهگونهای که از عذاب وجدان یا قضاوت منفی دیگران جلوگیری شود.
مثال عمومی: دانشآموزی که نمره خوبی دریافت میکند، موفقیت خود را به تلاش و هوش خود نسبت میدهد، اما اگر نمره بدی بگیرد، آن را به سخت بودن سوالات یا بیانصافی معلم ربط میدهد.
مثال در فیلم: جاستین برای فرار از عذاب وجدان، تصمیمات خود را به گونهای توجیه میکند که اخلاقی به نظر برسند و به نفع او تمام شوند.
بررسی فرم در فیلم «هیئت منصفه شماره ۲» (Juror #2)
فیلم «هیئت منصفه شماره ۲» به کارگردانی کلینت ایستوود، به دلیل ساختار و فرم خاص خود، روایتی تأثیرگذار و درگیرکننده ارائه میدهد. فرم این اثر را میتوان از زوایای مختلف بررسی کرد:
۱. روایت و ساختار زمانی
ساختار خطی با لایههای پنهان: روایت فیلم عمدتاً خطی است، اما در طول داستان، از فلاشبکهای کوتاه و پراکنده برای ارائه جزئیات گذشته شخصیت جاستین کمپ استفاده میشود. این تکنیک، بهویژه در لحظاتی که او با احساس گناه درگیر است، حس درونی شخصیت را تقویت میکند. تعلیق در کشف حقیقت: ایستوود با قرار دادن تماشاگر در موقعیت مشابه جاستین، حس تعلیق ایجاد میکند. ما همزمان با شخصیت اصلی درگیر کشف حقیقت و مقابله با پیامدهای آن میشویم.
۲. شخصیتپردازی در فرم
تمرکز بر شخصیت اصلی: فرم فیلم بهگونهای طراحی شده است که جاستین کمپ به عنوان محور اصلی داستان کاملاً برجسته میشود. دوربین اغلب او را در قابهای نزدیک دنبال میکند و لحظات سکوت و واکنشهای چهرهای او را به تصویر میکشد. محدودیت دیدگاه: فیلم دیدگاه جاستین را به تماشاگر تحمیل میکند، به طوری که مخاطب نمیتواند از زاویهای دیگر به ماجرا نگاه کند. این محدودیت، حس همذاتپنداری و در عین حال فشار روانی بیشتری ایجاد میکند.
۳. طراحی صحنه و استفاده از فضا
تمرکز بر محیطهای بسته: عمده رویدادهای فیلم در فضاهای بستهای نظیر اتاق جلسات هیئت منصفه و خانه جاستین رخ میدهد. این فضاهای بسته، بهطور نمادین حس خفگی و انزوای شخصیت را منتقل میکنند. طراحی مینیمالیستی: طراحی صحنه ساده و کاربردی است، بدون جزئیات زائد، تا تمرکز مخاطب را بر دیالوگها و کنش شخصیتها حفظ کند.
۴. قاببندی و حرکت دوربین
قاببندیهای نمادین: قابها اغلب متقارن و ایستا هستند، که نظم و ساختار سیستم قضایی را نشان میدهند. اما در لحظات کشمکش درونی جاستین، دوربین با حرکات نامنظم یا زوایای نامتعارف، بیثباتی روانی او را منعکس میکند. استفاده از کلوزآپ: فیلم از کلوزآپهای متعدد استفاده میکند تا جزئیات چهره و احساسات درونی شخصیتها را نمایش دهد. این تکنیک، حس نزدیکی و ارتباط تماشاگر با شخصیتها را تقویت میکند.
۵. ریتم و تدوین
تدوین متناسب با تعلیق: ریتم تدوین در لحظات کلیدی داستان کندتر میشود تا حس تعلیق افزایش یابد. در مقابل، هنگام اوجگیری تنشها، تدوین سریعتر و پویاتر است. تغییر بین دیدگاهها: تدوین هوشمندانه از تغییر زاویه دید میان جاستین، اعضای دیگر هیئت منصفه، و صحنههای دادگاه استفاده میکند تا چندلایه بودن داستان را برجسته کند.
۶. موسیقی و طراحی صدا
مینیمالیسم در موسیقی: موسیقی در این فیلم بهصورت مینیمالیستی به کار رفته و اغلب تنها در لحظات احساسی برجسته میشود. این سبک، تمرکز را بر دیالوگها و تنشهای روانی افزایش میدهد. صداهای محیطی: صداهایی مانند تیکتاک ساعت، صدای قلمها، یا خشخش کاغذها در اتاق هیئت منصفه، فضای تنشزا و استرسآوری ایجاد میکنند.
۷. استفاده از نمادها در فرم
نماد عدالت و گناه: استفاده از نور و سایه در قابها، تضاد میان گناه و بیگناهی را برجسته میکند. جاستین اغلب در نیمه تاریک قاب دیده میشود، که نشاندهنده کشمکشهای اخلاقی اوست. نشانهشناسی فیلم: صحنههایی مانند حرکت آرام دوربین روی میز هیئت منصفه و توقف بر قلمها یا مدارک، به نمادهای بیطرفی قضایی و مسئولیت اخلاقی اشاره دارند.
جمعبندی فرم
«هیئت منصفه شماره ۲» با استفاده از تکنیکهای روایی، بصری، و صوتی در خدمت کشف و بررسی مفاهیم عدالت و گناه، تجربهای چندلایه و غنی ارائه میدهد. فرم فیلم بهطور مؤثری با محتوای آن هماهنگ است و تماشاگر را درگیر فرآیندهای روانی و اخلاقی داستان میکند. کلینت ایستوود بار دیگر نشان داده است که چگونه میتوان با فرم سینمایی، مفاهیم عمیق انسانی را بهتصویر کشید.
معرفی ویلیام بلکاستون، الکساندر همیلتون و جیمز مدیسون
ویلیام بلکاستون (William Blackstone): فیلسوف و حقوقدان انگلیسی قرن هجدهم که آثار او، بهویژه کتاب “Commentaries on the Laws of England”، تأثیر عمدهای بر توسعه نظام حقوقی آمریکا داشته است. جمله معروف او: “ترجیح میدهم ده فرد گناهکار آزاد شوند تا یک فرد بیگناه محکوم شود.”
الکساندر همیلتون (Alexander Hamilton): یکی از بنیانگذاران ایالات متحده و نویسنده اصلی فدرالیست پیپرز (The Federalist Papers)، که بر اصول قانون اساسی و عدالت تأکید داشت.
جیمز مدیسون (James Madison): چهارمین رئیسجمهور ایالات متحده و از نویسندگان قانون اساسی آمریکا، که بر حقوق فردی و عدالت تأکید زیادی داشت.
جملات و آثار این سه شخصیت بر نظام حقوقی آمریکا و تأکید بر لزوم رعایت عدالت تأثیر عمیقی داشتهاند.