جامعه سینما:زنان باید مطابق کلیشهها زیبا باشند و مشکل کلیشههای زیبایی این است که تفاوتهای فردی را از بین میبرد و همه را به یک شکل درمیآورد و اجازه نمیدهد هر کسی همانطوری که هست، زیبا به حساب بیاید. کرساژ فیلمی در نقد این نگاه است.
فیلم «کُرساژ» ساخته ماری کروتزر محصول سال ۲۰۲۲، یک اثر بیوگرافیک تاریخی درباره الیزابت، ملکه اتریش نیست و پایبندی وفادارانهای نسبت به رخدادهای واقعی در زندگی او ندارد. آنچه در زندگی ملکه الیزابت برای فیلمساز جذاب بوده تا دستمایه فیلم خود کند، تجربه شخصی زنی در جایگاه شمایل زیبایی است تا از طریق واکاوی آن، به فشارهای ناشی از کلیشههای زیبایی بر زنان بپردازد.
در واقع این بار کروتزر به جای اینکه از نگاه ناظر بیرونی به ملکه بنگرد و زیبایی او را ستایش کند، زاویهدید ملکه به خودش را نشان میدهد که چطور زیباییاش به زندانی برای او بدل شده است. کروتزر از چالشهای فردی ملکه به عنوان نماد زیبایی میآغازد و ایدهالگرایی محدودکنندهای را که منجر به تقلیل زنان به ابژه زیبایی میشود، به چالش میکشد و درنهایت به چرخه معیوبی که زنان را برای زیبا بودن گرفتار کرده، میرسد و نشان میدهد چطور هویت و جایگاه و نقش زنان با مساله زیبایی پیوند خورده است.
سوزان سانتاگ بهدرستی این نکته را مطرح میکند که پیر شدن بیشتر قضاوتی اجتماعی است نه اتفاقی زیستی و میگوید «جامعه با تبیین چارچوب تنگ و سفت و سخت برای زنان، به آنان حکم میکند که چگونه در مسیر تصورات خود احساس پیری با جوانی کنند.» ملکه نیز با ورود به ۴۱ سالگیاش هنوز جوان و سالم و پرشور است و تحرک و پویایی او را موقع اسبسواری یا شمشیربازی میتوان دید اما او مدام در معرض قضاوت دیگران قرار دارد که به او القا میکنند که دیگر زیبا و جوان نیست. در همان آغاز فیلم یکی از مقامات سیاسی در دیدار با او به مطرح شدن اضافه وزن او در روزنامهها اشاره میکند و می گوید «روزنامهها طاعون هستند» اما طاعون واقعی، طرز فکر جامعه درباره زنان است که آنها را با زیبایی و جوانی ارزشگذاری میکند. طوریکه وقتی ملکه با یک نفس شمعهای تولدش را فوت میکند، یکی از زنان اشراف در تحسینش، او را به زن ۲۰ ساله تشبیه میکند.
سانتاگ میگوید «اشتیاق برای زیبایی خطا نیست، اجبار و تقلا برای زیبا شدن خطاست. پذیرش ایدهال خوشایند موجب میشود زنان از آنچه هستند یا در جریان رشد و بهطور طبیعی به آن تبدیل میشوند، احساس حقارت کنند. ازاینرو ایدهال زیبایی به صورت سرکوب خود جلوه میکند.»
ملکه در تمام عمرش از خوردن غذاهای لذتبخش چشم میپوشد و به چند برش نازک پرتقال قناعت میکند، دقیقههای طولانی در وان آب دراز میکشد و نفسش را حبس میکند، کرستهای تنگ و دردناک میپوشد تا هر روز لاغر و لاغرتر شود و باز همچنان با نگرانی به مقدار وزنش و اندازه دور کمرش نگاه میکند. از نظر سیاسی، ملکه هیچ نقش مهم و تأثیرگذاری در اداره امور مملکت ندارد و یک نقش نمایشی برای عرضه زیبایی و شکوه پادشاهی است.
او همفکر و مشاور امپراطور نیست و فقط بانوی زیبای قصر به حساب میآید که او را در ضیافتهای اشرافی و مراسم سیاسی همراهی میکند و همانطور که خودش میگوید او هیچ وظیفهای ندارد جز اینکه ملکهای زیبا با موهای بافته باشد. بنابراین او مجبور است همواره لباس آراسته بپوشد، چهره و موهایش را بیاراید، جواهراتش را به خود بیاویزد و در کنار امپراطور ظاهر شود و به دیگران لبخند بزند. در تمام سالهای زندگیاش، توجه و تحسین دیگران نسبت به او بهخاطر زیباییاش بوده و به همین دلیل اکنون که در آستانه افول زیبایی و جوانیاش قرار گرفته، خود را مجبور به انجام رفتارهای افراطی در حفظ اندام و چهره مطلوب میبیند. زیرا تنها ابزار قدرت او، زیباییاش است و با از بین رفتن آن، کنار گذاشته میشود. سانتاگ در این زمینه توضیح میدهد که چطور تلاش زن برای کسب موفقیت در سیاست، وکالت، پزشکی، تجارت و یا هر موقعیت اجتماعی دیگری تحتتأثیر زیبایی و جذابیت زنانه او قرار می گیرد. در واقع بر اساس قواعد نانوشته نظام تبعیض جنسیتی مهمترین وظیفهی یک زن، زیبا بودن است.