برای جامعه سینما : چندی است التهاب و شور جشنواره فجر فرو کشیده.انتقادات وخرده گیری ها دیگر شنونده ای ندارد و همه دنبال کار خودشان رفته اند بنابر این می توان از تجربه دیدن چهل فیلم درآخرین جشنواره استفاده کرد و گوشه های نا دیده شده ای را به عنوان امری تکرار شونده در تمام دوره ها را مرور کرد و زوال ارزشهای یکی از مهمترین تخصص های سینمارا بررسی کرد.
در گفتگوهای معمول فاصله نمایشها دوست و همکار کهنه کارم سیروس الوند نوید داد که قصد دارد مقاله ای در مورد فیلمبرداری بنویسد با چنین مضمونی که پس از انقلاب تنها شاخه سینمایی که بر مبنای نظمی بنیادی به تعریف اصولی از حرفه و جایگاهی مطمئن رسیده فیلمبرداری است که توانسته هم کیفیت کار ها را بالا ببرد و هم جایگاه فیلمبردار را به عنوان شخصیتی موثر و مشاوری دلسوز کنار کارگردان تثبیت کند واین حاصل همت گروهی از فیلمبردارانی است که با علم و دانش وارداین حرفه شده و سبک خود را دارند.
من به کلیات این بحث باور و ایمان دارم. خود شاهد این حرکت مورچه وار بوده ام اما به یمن حضور چندین ساله نقاط ضعف آن را هم به خوبی می شناسم. برای این که فیلمبرداری را شاخه ای از هنر سینما بدانیم باید شاخصه های هنری آن را بشناسیم و میزان دستیابی را اندازه گیری کنیم. برای تثبیت این نظر نیاز به فرضیه ای مطمئن داریم. مثلا فیلمبرداری را در تشابه و اشتراک با معماری بازی حجم ها در زیر نور فرض کنیم. یا آن را عینیت بخشی به امری مجازی چون سینما بدانیم. فیلمبرداری را مکاشفه در جادویی به نام نور به پنداریم که به خلق فضا و حجم در تصویر می رسد و باور کنیم فیلمبرداری تجلی گاه تبدیل انرژی ها به یک دیگر است و نقطه تجمیع عناصر زیبایی شناختی هنر هایی چون معماری, نقاشی, تئاتر و شعر. حتی اگر یکی ازین موارد را قبول کنیم مجبور می شویم بر مبنای این نشانه ها سخت گیرانه داوری کنیم و بر کارهای خود خرده بگیریم . من منکر آثار با شکوه و هنرمندانه همکارانم نیستم که سالها درجهت تثبیت ارزشهای فیلمبرداری با خلق آثاری ماندگارتلاش کرده اند و خود هم سهمی در آن دارم .اما در چشم انداز کلی و با بررسی بسیاری از فیلمها شاهد افولی تدریجی هستم.افولی که محسوس نیست اما در حال خشکاندن تدریجی ریشه ها است.به خصوص بعد از هجوم و ظهور پدیده دیجیتال و استفاده نادرست و بد فهمی و شتابزدگی گروهی نو وارد که برای رسیدن به قله با توشه های فقیرو تکیه برده وار و دانشی محدود به ابزار به سرعت ارزشها را زیر می کشند سرعت گرفت.ابزار نوینی که می توانست در توسعه و رشد سینمای نحیف ما موثر باشد با دست آنها به کج راهه کشانده شده و عاملی برای رواج فیلمسازی حقیر بی آب و رنگی که فقط مصرف موقت دارد و معمولا چیزی به عنوان اثر از آن در نمی آید. با سیطره چنین جریانی سربازان به سرعت جایگزین فرماندهان شده اند و ابزار جای گزین خلاقیت. در بسیاری از آثار این دسته نه تنها این ویژه گی و شاخصه ها وجود ندارد که نشانه ای از تلاش برای دست یابی به آن هم دیده نمی شود. شاخصه هایی چون تقسیم مناسب نور. تداوم. فراز و فرود نور به معنی ایجاد توازن بین تاریکی و روشنی، والورهای خاکستری و ایجاد ساختار بصری و رعایت مبانی زیبایی شناختی و در کل نگاهی هنر مندانه.
منهای تعداد محدودی اکثر فیلمها فاقد این وجوه هستند حتی در فیلمهای نام آوران هم اشکالات و کاستی ها از این نوع دیده می شود. شاید شیوع و اقبال این ساده انگاری گریبان آنها را هم گرفته همان طور که داوران جشنواره را هم گرفت و ضعیف ترین فیلمبرداری جایزه گرفت.در فیلمهای زیادی اصرار افراطی و آزاردهنده به استفاده نکردن از نور زمینه که تاریکترین بخشهای بخشهای تصویر را با هاله ای از نور حداقلی مریی می کند و وظیفه بنیادین فیلمبرداری یعنی دیده شدن را تامین می کند وجود دارد.عدم توجه به این موضوع جدااز مباحث فنی قدرت ثبت نگاتیو و سیبل دیجیتال که مجال بحث در اینجا ندارد دور شدن تماشاچی از جغرافی مکان و کمرنگ شدن تلاش طراحان صحنه و ابهام بیننده و قرار گرفتن او در فضایی موهوم است.این نکته ای حساس و مهم در فیلمبرداری است اما همه چیز نیست. هر فیلمبردار کار کشته ای می داند که چشم بازیگر نقطه اتصال و ارتباط مستقیم با آگاه و ناخود آگاه تماشا گر است. در بسیاری از فیلمها و سریالهای ما چشم بازیگر درحفره ای گود و سیاه دیده می شود که نتیجه مخرب آن قطع رابطه احساسی تماشاگر و درک درام جاری و ایجاد انزجارتماشاچی و یا خسته کنندگی فیلم است.
می توان بخشی از این نقص را بی توجهی و نبود مهارت نورپردازی و بخش دیگر را به شرایط کار در فضاهای تنگ، سقفهای کوتاه مکانهای فیلمبرداری که قابلیت نصب چراغ را به حداقل می رساند و مانور را محدود می کند ربط داد. می توان آن را نتیجه مشکلات تولید یا کم دانشی تهیه کنندگان که پذیرای هر تصویرکم مایه ای هستند دانست ولی هیچ یک نمی تواند ذره ای از اهمیت مسئولیت فیمبرداری را کم کند. استفاده از عنوان مدیر فیلمبرداری که این روزها هر دوربین به دست نو خاسته ای در مقابل نام خود می گذارد اینجا معنی پیدا می کند. توجه به این نکته های ریز وجه تمایز یک کار بلد با یک کم تجربه است. در عکسهای پشت صحنه فیلمهای خارج بارها دیده اید که چراغی کوچک بالای دوربین وصل است. نقطه ای که نزدیکترین فاصله به بازیگر است با این هدف که کمبود نور روی چشمها را با تدبیری ساده جبران کند.
من وقتی این اشکالات آماتوری را می بینم نمی توانم نظرات دوست ارجمندم الوند را دربست بپذیرم. گروهی سبک سرانه این ساده پنداری و لاابالی گری را سبک نوری فیلمبردار می نامند.مثلا سبکی واقع گرایانه و بدون جلوه پر شاخ و برگ فیلمبرداری. بی آن که به پیدایی سبک در کار هنری اندیشه کنند و یا بفهمند که اکنون و تقریبا همه قبول کرده اند که سینما هرگز قادر به ثبت واقعیت مطلق نیست. با زدن کلید دوربین باید فاتحه واقعیت را بخوانیم و به ترجمانی با واسطه از واقعیت تن بدهیم. مساله تا جایی پیش می رود که فیلم مستند را هم شامل این قاعده می کنند« آلمندروس» فیلمبردار بزرگ موج نو فرانسه می گوید:« من به ورود نور طبیعی در محل فیلمبرداری دقیق می شوم بعد اگر لازم شدآن را تقویت می کنم.»این یعنی دست بردن در واقعیت. درست کاری که ما نمی کنیم و با فهم نا درست و تفسیر غلط از مباحث جا افتاده فیلمبرداری در این مشکلات غرق می شویم. فیلمبرداری نا پخته ما حاصل نا دیده گرفتن همین جزییات کوچک است. فیلم برنده جایزه و فیلمهای متعددی که دیده شدند گرفتاراین مسایل و مشکلات هستند.عدم تعادل نور نماها و قاب بندی و رنگ و شلختگی عمومی و نبود پلان برای فیلمبرداری آنها چنان بارز است که به راحتی می توان به سطح دانش داوران با این انتخاب ها شک کرد.اگر فیلمبرداری خفگی ،اسرافیل, قاتل اهلی، رگ خواب و یکی دو کار دیگر نبود استدلال ما چوبین می شد.ولی این فیلمبرداری ها به ما جرات می دهد که از فیلمبرداری و نور پردازی کم عیب دفاع کنیم و بر حقانیت آن ایمان آوریم. فیلمبرداری های ما به شکل رنج آوری دچار تغییرمداوم ماهیت و استاندارد گریزی است. فقدان استاندارد و ابهام در تعاریف سالهاست که بر گرده سینمای ایران سنگینی می کند. هم مسئولان را به بیراهه تصمیم فردی می کشاند و هم صنف ها را سردر گم می کند. تغییرات پی در پی معیارها و گونه گونی پر دامنه در انتخابها حاصل همین کمبود است. در شرایطی که پزشکان، مهندسان و حتی پرستاران نظامنامه و سازمان آن را دارند سینما هنوز موفق به ایجاد آن نشده است. شاید فقدان نظام و نبود مقررات کنترل تولید و نمایش موجب شده فروش بی مثال فیلمها در یکی دو سال اخیر بر خلاف همه پدیده های اقتصادی که گسترش در آمد موجب افزایش قیمت سهام، رونق کار و توسعه همه جانبه فیلمها می شود هیچ تاثیری حتی کوچک بر روند کیفی و شکلی و شتاب تولید فیلم نگذاشته است که نشان کاملی از مخدوش بودن و انفکاک رابطه تولید و نمایش دارد.
انگار تولید و نمایش جزیره های جدا افتاده هستند و دست اندر کاران صنوف قربانیان آن. باور نمی کنم با فروش ده برابری هم این مناسبات سامان بگیرد مگر اعمال استاندارد نه به عنوان چاره ای محتوم ولی به عنوان بخشی از کوشش تا بتواند در سامان یابی سرمایه گذاری فیلم اثر بگذارد و تحت تاثیر آن امر خطیری چون فیلمبرداری و یا دیگر تخصصها هم صاحب استاندارد فعالیت بشوند.آن وقت با توجه به آنچه که گفته شد می توانیم بی هیچ تردیدی نتیجه بگیریم که فیلمبرداری هنر است و از سیروس الوند عزیز به خواهیم قلم بردارد و هرچه دل تنگ اش می خواهد بنویسد.
حسن قلی زاده/مدیر فیلمبرداری