جامعه سینما:مهرزاد دانش/پدیدۀ «اعدام»، در بسیاری از فیلمها، هم به لحاظ مفهومی و هم نمایشی (دار، گیوتین، صندلی برقی و جوخه) بار دراماتیک و بصری فراوانی در موقعیتسازیهای سینمایی دارد.
از پرجلوهترین این نمودها، اعدام معترضان و مخالفان سیاسی است که معمولا پرداختی همدلانه دارند. نمونههایی از این همدلیها را میتوان در سکانس اعدام فیلمهای مردی برای تمام فصول (فرد زینهمان، ۱۹۶۶) ، شیرصحرا/عمر مختار (مصطفی عقاد، ۱۹۸۱) و شجاعدل (مل گیبسون، ۱۹۹۵) دید.
در اواخر مردی برای تمام فصول، سرتامس مور که به جرم خیانت به شاه (و در واقع به خاطر تأییدنکردن اقدام غیرقانونی شاه در خودخواندگیاش به عنوان رییس کلیسا) محکوم به اعدام شده، دعا میخواند، به جلاد انعام میدهد و در حالی که پسزمینهاش را برگ درختان و صدای زمینه را چهچهه پرندگان پر کرده، گردنش را در جای مخصوص میگذارد. دوربین فقط فرود تبر را نشان میدهد و خودِ اعدامی، خارج از کادر است.
قاب بعد از اعدام، سیاه میشود و نریشن روی تندیسهای عمارت سلطنتی، از مرگ نابهنگام افرادی که در اعدام او نقش داشتند میگوید. این سکانس هم رستگاری اعدامی را مینمایاند (درختان و پرندگان) هم سوگواری (سیاهی کادر) هم بدفرجامی و انجماد تاریخی مزدوران (نریشن و مجسمهها) و هم حرمت جایگاه اعدامی (پرهیز از نمایش مستقیم مرگ).
در عمر مختار، رهبر مبارزان علیه اشغالگران، روی سکوی اعدام قرآن میخواند و اینجا هم مثل جلاد فیلم قبلی که به اعدامی احترام میگذاشت، افسری ایتالیایی به او احترام میگذارد. منتها اینجا، صحنه مملو از جمعیت است: انبوه اسیران که به صحنه اعدام مینگرند (استمرار مبارزه در جمعیت) و از بینشان پسربچهای در تمرکز نگاه عمر مختار قرار میگیرد و بعد از اعدام، عینک اعدامی را برمیدارد تا تداعیبخش تداوم نگاه آزادیخواهانه او در نسل بعد باشد.
در شجاعدل هم عنصر جمعیت و پرهیز از نمایش مستقیم مرگ وجود دارد، با این تفاوت که ویلیام والاس، آزادیخواه اسکاتلندی، بعد از سردادن فریاد «آزادی»، شمایل همسرش را هم که قبلا بهدست انگلیسیها کشته شده بود در میان جمعیت میبیند تا رستگاریاش به رغم شکنجه و اعدام، نمود داشته باشد.بازتاب اعدام آزادیخواهان و استبدادستیزان بر پرده سینما، فقط نمایش یک مرگ نیست. نور رستگاری، حقیقت و تداوم مبارزه بر آن میتابد.(از صفحه شخصی نویسنده)