برای جامعه سینما:شاهپور شهبازی/ یک روز بعد از حمله نظامی روسیه به اوکراین در قسمت اول این مقاله با توجه به فیلم «به بالا نگاه نکن» به عنوان تمثیل، از خطر شروع «جنگ جهانی سوم»، با توافق قدرت های بزرگ در منع استفاده از سلاح های اتمی، برای تقسیم دوباره ی جغرافیای سیاسی نوشتم.
اکنون بعد از گذشت حدود دو ماه، تقریبا تمام جناح های درگیر جنگ به طور علنی و آشکار از خطر وقوع جنگ جهانی سوم سخن می گویند. در تازه ترین خبر علاوه بر «پوتین»، یکی از مقامات نظامی بلند پایه روسیه، از تهدید «محو کشور انگلیس از جغرافیای جهان توسط موشک های روسی» سخن گفته است.
بنابراین به نظرم می اید برعکس فیلم «به بالا نگاه نکن» که رهبران جهان از خطر نابودی زمین مطلع بودند، و به رغم اینکه شخصیت های اصلی داستان خطر نابودی زمین را هشدار دادند، اما رسانه های جمعی این هشدارها را در حد سرگرمی و شوهای تلویزیونی تقلیل دادند و توده های مردم هم کماکان در خوشبینی ساده لوحانه آنچنان غرق بودند که عاقبت شهاب سنگ غول پیکر را کره زمین نابود کرد، اکنون رهبران جهان، رسانه ها و توده های مردم از این خطر نابودی سخن می گویند اما به نظر هیچ کس آنرا جدی نمی گیرد. آیا همه ی این تهدید ها نوعی بلوف سیاسی برای امتیازگیری بیشتر است، یا خطر جنگ جهانی سوم واقعی است؟
به قول میلان کوندرا «خوشبینی افیون توده هاست»، و از این جمله می توانیم نتیجه بگیریم که «بدبینی» داروی توده هاست و هشیاری مردم را در وقوع فجایع بالا می برد با این وجود «واقع بینی» حکم می کند که علاوه بر حفظ بدبینی، «تضاد» و «تفاهم» سرمایه ی جهانی را در دو قطب غرب و شرق دقیقتر ببینیم.
همانگونه که قبلا نوشتم، سیاست عرصه ی واقعیت است. عرصه ی «قدرت اقتصادی» و «قدرت نظامی». بنابراین «واقعیت» در سیاست را قدرت «سرمایه» و «سلاح» تعیین می کند. هر نظامی که قدرت «اقتصادی» و «نظامی» قویتر و بزرگتری داشته باشد، هژمونی سیاسی اش را دیکته می کند، که «واقعیت» یعنی چه؟ و چگونه باید دیگران از «واقعیت» تبعیت کنند.
موضوع مهم اما این است از منظر کمیت و کیفیت سلاح های کشتار جمعی دو قطب بزرگ سرمایه ی جهانی در غرب و شرق، از یک سو از چنان امکانات کشتار جمعی برخوردار هستند که در صورت درگیر شدن، خطر از بین رفتن جهان، واقعی است و از سوی دیگر، از میان رفتن جهان به معنی از میان رفتن اهداف سرمایه است و به سود هیچ کدام از طرفین تضاد نیست.
از این نظر دو قطب بزرگ سرمایه در غرب و شرق ضمن تضاد و نفی، به تفاهم و حفظ همدیگر برای ادامه ی بقا نیاز دارند. زیرا حقانیت وجود هر کدام، از کانال حفظ قطب دیگر به عنوان «دیگری دشمن» می گذرد.
بنابراین قطب های سرمایه در پی نابودی یکدیگر نیستند، زیرا هر کدام برای تشخص، تمایز، حقانیت و تضمین بقای خودش، به «دیگری دشمن» نیاز دارد، زیرا هویتش را از این «دیگرستیزی » می گیرد. بنابراین موضوع نه نابودی، بلکه شکست یکی از آنهاست. به همین دلیل در قسمت قبل نوشتم، با توافق دو قطب در منع استفاده از سلاح های کشتار جمعی، خطر جنگ جهانی سوم واقعی است.
سابقه ی تاریخی سرمایه داری نشان داده است، سرمایه در بحران انتخاب میان «بقای سود» و «حیات انسان»، همیشه «سود» را اننخاب می کند. در آغاز شکل گیری سرمایه داری و انباشت سرمایه و بعدا که سرمایه به دلیل رشد نیروهای مولد با افزایش تولید غول آسا مواجه شد، انسان همیشه قربانی اصلی سرمایه بوده است تا آنجا که برای اینکه شرف و حیثیت سود تحت الشعاع قرار نگیرد، گندم و قهوه …را در دریاها ریختند. و همین امر موجب شد بسیاری از ماهی ها و موجودات دریایی نیز بمیرند و این در حالی بود که بیشتر مردم جهان از گرسنگی رنج می بردند. به همین دلیل «ناظم حکمت» نوشت: «چنان دنیای عجیبی است این دنیا که با قحطی زنده است و می میرد با فراوانی»
نه «بدبین» باشیم و «نه خوش بین»، «واقعی بینی» اما حکم می کند هنوز به گفته ی «مارکس» باور داشته باشیم که «سرمایه کار مرده ایی است که چون خفاش خون آشام تنها با مکیدن کار زنده جان می گیرد و هر قدر بیشتر کار زنده بمکد بیشتر زنده می ماند»
One Comment
رضا
اتفاقاتی که در جهان شاهد هستیم نشان میدهد که این حرف که سرمایه همواره سود را انتخاب میکند غلط است بر عکس آمریکا و اروپا راضی شده اند که از انرژی ضرر کنند ولی ایدئولوژی شان منکوب نشود پس حرف اول را ایدئولوژی دارد میزند نه سرمایه