مختص جامعه سینما:رضا ظفری/ در بستر هنر، قبل از نقد باید تعریف نقد را بدانیم. نقد، گفتمانی راجع به یک اثر هنری است. اثری که هدف منتقد از نقد آن، بیان ارزش یا بی ارزشی آن اثر است.
اگر اثر هنری حقیقتاً هنری نباشد و صرفاً توهم هنر را به وجود آورد، در واقع در حال توهین به شعور مخاطب خود است. همچون نقاشی هایی که امروزه در نمایشگاه های ایران با قیمت های صعودی و سربه فلک کشیده به فروش میرسند و فقط خدا و خالق خود اثر میداند که آیا این هنر است یا توهم هنر.
سینما اما یک تفاوت اساسی با ۶ هنر قبلی دارد و آن هم عامه پسندی و جنبه ی سرگرمی تجاری اش است.پس اگر فیلمی صرفاً برای سرگرمی فرستاده شده ارزشش بالا تر از فیلمی است که توهم هنر در آن موج میزند. وضعیت امروزه ی صدا و سیمای ما چیزی فراتر از حد وخیم است. اگر این مسئله را قبول ندارید کافیست به ساخته ی جدید علیرضا افخمی، یعنی احضار نگاهی بیندازید.
احضار، جدید ترین ساختهی علیرضا افخمی، آرشیویست درجه یک صدا و سیما، سریالی است که توهم هنر دارد و به شعور مخاطب توهین میکند. خشم قسمتی از وجود آدمی است و خشم در نقد مسئله ی بدی نیست. این نقد نیز مخرب نیست، بلکه سازنده است. اگر میگوییم احضار به فلان دلیل فیلمی بی محتوا.. غیر هنری.. غیر سینمایی و حتی یک سرگرمی سخیف و تحریف شده است، دلیل ما اصلاح این روند غیر هنری در صدا و سیما و در نهایت سینما است. اگر صدا و سیمای ملی همچنان ضعیف عمل کند، هجوم ماهواره و سفارشات کثیف با سیاست های پشت آن هر چه زود تر جامعه را فرا میگیرد.
پس نقد احضار یک نقد سازنده است. یک آگاهی بخشی کلی برای کسانی که میگویند باید به سلیقه های مختلف احترام گذاشت. اگر سلیقه ی یک انسان سریال های ضعیف و حتی خطرناک تر از آن، یعنی سفارشی باشد، نباید راجع به آن نوشت؟!
متاسفانه تصورات غلط رسانه ای در جامعه روز به روز فراگیر تر و گسترده تر میشود.سلیقه ی عمومی مردم روز به روز پایین تر آمده و قدرت تحلیل ذهنی از مردم گرفته میشود. باعث و بانی این مسائل در وهله ی اول خود صدا و سیمای جمهوری اسلامی است که بدون برنامه ای دقیق و با هدفی غیر هنری قصد سرگرم کردن مخاطبان را دارد. مخاطبانی که با پایین آمدن سطح سلایقشان، به رسانه های غیر اخلاقی روی می آورند و نتیجتاً هنر میمیرد!
سریال احضار پر از اشکالات مختلف است.از برچسب +۱۴ که چند دقیقه یکبار روی صفحه نمایش داده می شود تا عدم توان کارگردان در بازی گرفتن از نابازیگران خود و از هدر دادن موسیقی آریا عظیمی نژاد بخاطر تدوین غلط و فیلمنامه ای که ادعای روشنفکری میکند اما تکلیفش با خودش هم معلوم نیست.
ژانر اثر که وحشت نیست. ماورایی هم که نیست چون چنین ژانری در استاندارد جهانی وجود ندارد. دینی که نیست زیرا محتوایی تحریف شده دارد. شاید درام است. اما این برچسب مثبت چهارده چیست وقتی ژانر درام باشد. آیا درام جنسی است؟آیا تم نامناسبی دارد یا برای سرکار گذاشتن مردم این برچسب گذاشته شده!
شاید اصلی ترین اشکالات که همیشه روی اعصاب رژه میروند نابازیگران و فیلمنامه باشند. اینکه از بازیگران برند و مشهور در فیلمی استفاده نشود و به جای آن از تازه نفس های تئاتری و خاک صحنه خورده در فیلمی رونمایی شود کار بسیار زیبا و خوبی است. اما اینکه نتوان از آنها بازی گرفت یا به خود آنها یا کارگردان، افخمی مربوط میشود.
یک روح در فیلم وجود دارد که ظاهرا شیطان است. روح محسن کامرانی. بازی این مرد به چنان شدتی بد و غیر قابل تحمل است که هر چیزی را میرساند جز شیطان یا روح خبیث. این موضوع راجع به تمام شخصیت ها که شخصیتشان در فیلم در نمیآید و حی نمیگیرد صدق میکند. اگر میخواهید شیطان حقیقی را ببینید یک سر به فیلم وکیل مدافع شیطان بزنید.
جناب افخمی که قبل تر ۳ سریال به تلویزیون تحویل داده بود اینبار قدرت قلم و قدرت دوربین خود را از دست داده. شاید او یک فرشته بود یا پنجمین خورشید یا… شیره ی وجود وی را مکیده باشند. همچون توماس اینس که پس از یک دهه فیلم های خوب دیگر رمق ساخت فیلم نداشت.
این امر بدیهی و طبیعیست که یک فیلمساز در کنار آثار خوب آثار ضعیف هم داشته باشد. اما اینکه اعتماد به نفس کاذب در فیلمساز ایجاد شود و با خود فکر کند که خب من یک ژانر جدید ساخته ام به نام ماورایی و مابقی قضایا، کمی برای چارچوب اثر خطرناک میشود.
احضار فاجعه ای است که به قول وبسایت های مختلف لنگه ندارد. اینکه من مجاب شدم نقدی از یک سریال تلوزیونی که حتی لایق لغت هنری نقد هم نیست بنویسم، این بود که احساس میکنم قرار است فاجعهای عظیم رخ دهد.
این از وضعیت خراب صدا و سیما و آن هم از شبکه نمایش خانگی که قرار بود کیفیت سریال ها را بهبود ببخشد اما نتوانست. وضعیت سینما هم روز به روز خراب تر از قبل میشود. شاید تنها ژانر زنده ی ایران ژانر ارزشمند مستند باشد. مستند چیزی نیست که به راحتی بمیرد. همانند شعر که هیچوقت نمیمیرد، مستند نیست یک واقع گرایی دور از تحریف و دور از ادعاست.
چیزی که در مورد این مسئله به آن بسیار اشاره شده بود محتوای اثر بود. در نقد فرمالیستی محتوا یک لغت هنریست و از پس فرم می آید.یعنی فیلمنامه محتوا نیست، تا موقعی که کارگردان بتواند آن را با دوربین به تصویر بکشد. ما در احضار حتی فیلمنامه و تکنیک درستی نداریم که بعد شاید بتوانیم آنرا کمی به محتوا تبدیل کنیم.
تم اثر برای مخاطبان تلوزیون کمی غریب است و تیزر و پوستر فریبنده سریال که معلوم نیست ضد ایلومناتی استضد دین استدینی استاخلاقیستماوراییست یا..، همان توهم سینمایی را پدید می آورد.
مخاطبان اینگونه آثار که فقط سرگرمی را ملاک دیدن اثر تلقی میکنند کم نیستند. آنان کاری به ارزش یا بی ارزشی و… آثار ندارند.
اینان فقط برای لحظه ای تفریح آثار را تماشا میکنند و صدا و سیما برای این قشر فیلم میسازد. به قول آقای پارسا پور سلایق قابل احترام اند اما اینکه به مخاطبی توهین میشود و خود این را نمیداند، ما مجابیم که این را به وی گوشزد کنیم. رقیب این آثارِ ضعیف، تکراری، فاقد هرگونه ارزش و… آثار اسکورسیزی و اسپیلبرگ و سایر بزرگان سینما که حتی آوردن نامشان کنار این سریال خجالت آور است نیستند. رقیب اینها ماهواره و سریال های مبتذل ترکی اند که نه تنها نام ترکیه(که کشوری اسلامی است) بلکه نام هنر این کشور را تحریف و تحقیر میکنند.
نقد کاری ندارد که چه کسی چه سلیقه ای دارد. فیلمی که بد است، بد است. همین و بس. خوب بودن یک اثر بد به عقیده ی مخاطبی که حتی از سواد سینمایی کامل برخوردار نیست و ساده ترین مبنای سینما یعنی ژانر را بلد نیست، یک توهم بدتر از توهم هنر است. در توهم هنر، خالق میداند که هنر چیست و به نام هنر، آن را ضایع میکند. اما در توهم سلیقه، مخاطب هنوز که هنوز است نمیداند دارد چه چیزی تماشا میکند. عدم قدرت تحلیل ذهنی یکی از ویژگی های انسان است. ویژگی که ما را از حیوانات متمایز میکند. آیا مخاطبانی که امروزه از چنین آثار بدرد نخور و به طور عامیانه بنجل با نام سلیقه دفاع میکنند همان اشرف مخلوقات اند؟
2 Comments
علی
بله درسته.احضار فاقد هرگونه ارزش سینماییه
الهام کامیابی
من معتقد ام سینمای دولتی اصلا درست بشو نیست. سینمای ایران هم الآن یه جنازه ی متحرکه