برای جامعه سینما : رضا ظفری /چند روزی است که از پخش قسمت ۴ سریال وانداویژن که به صورت رسمی شروع فاز چهارم مارول را آغاز کرده میگذرد.در طی این چند روز فکری در ذهن جهان پدید آمد که مبنی بر این نکته بود:آینده ی سینما به دست چه کسی است؟
در واقع آینده ی سالن سینما به دست چه کسی است؟!
با نیم نگاهی به نظریات متعدد راجع به سالن های سینما که آیین و نشانه ی سینما هستند و به هیچ وجه نباید از میان بروند میتوان به این نکته دست یافت که سرویس های اکران آنلاین باید فقط به خاطر فیلم های رده b یا رده z, فعالیت کنند و نه برای پخش بلاک باستر ها یا فیلم های عظیم/گیشه ای و درجه A. نتفلیکس که در حال حاضر قوی ترین فعالیت و عظیم ترین محدوده و مرز کاری را داراست، خوب به این موضوع واقف است و فیلم های عظیم را در سدد کار خود قرار نمیدهد.
کار سرویس استریم های آنلاین هم همین است. با این استثنا که برادران وارنر امسال تصمیم به پخش فیلمهای رده A خود از HBO مکس گرفتند که صد در صد کار غلطی است. با احترام به فیلمهایی که از مقام های پایین تری نسبت به سینمای جریان اصلی برخوردار اند و از همین سرویس استریم ها پخش میشوند؛ پخش فیلمهای عظیم از آنها نه تنها ضایع کردن حقوق سازنده را در پی دارد بلکه مقام معنوی فیلم که بسیاری از کردم درک نمیکنند را به سخره میگیرد.
مردم هر چقدر هم سینما دوست و سینما بلد باشند، باز هم برای هیجان و اوقات فراغت خود به انتظار فیلم ها مینشینند و بزرگی سینما و درون مایه های آنرا نادیده میگیرند. (که پخش فیلم از سرویس استریم به نفع آنهاست زیرا انتظار کمتری میکشند.)
برای چنین مردمی(که در ایران هم بسیار اند) مهم نیست که یک فیلم با شکست تجاری مواجه شود و یا سازنده ی اثر را به قهر و فلاکت بنشاند. او فقط منتظر فیلم است. بدون کوچک ترین آینده نگری که ممکن است همین شکست، مسیر سینمای آینده را تغییر دهد. این را خود تاریخ ثابت کرده. در دوره ها و مکاتب متعدد سینمای آمریکا، وقتی مشکلات اقتصادی سبک و جریان اصلی سینما توسط مردم نادیده گرفته میشد، این روند اشتباه ادامه پیدا میکرد و سینما را تا لبه ی تیغ میبرد و سپس آن را بهسمت دره هل میداد.
البته سربازان لشکر سینما(که متشکل از ۱_منتقدان ۲_فیلمسازان روشن فکر و خلاق و ۳_مخترعین پرشور و نشاط) رهبر خود را تا پای جان همراهی میکردند اما نهایتا این مردم اند که مسیر اصلی سینما را تبیین و تعیین میکنند.
_پس آینده ی سینما بیشتر به دست مردم است. مردم سبک و سیاق مخصوصشان را به سازندگان نشان میدهند و از آنها محصول را تحویل میگیرند. پس سوال اینجاست که مردم جریان اصلی را چگونه ترجیح میدهند؟! آنها چه مدل و چه استایل فیلم هایی را در سینما و تلوزیون ترجیح میدهند. پاسخ سوال یک کلمه است :<<فرنچایز>>
مقوله فرنچایز :
فرنچایز در سینما معنای جدایی دارد(زیرا این واژه یکی از اصطلاحات جهان اقتصاد است)فرنچایز در سینما به معنای مجموعه فیلم ها یا فیلم های چند گانه است. فیلم هایی که قسمت های متعدد ۱_۲_۳ و… دارند.
دلیل علاقه ی مردم جهان به این سبک فیلم ها(در هر ژانر و نوعی که باشند) شاید داستان پردازی چشمگیر _ شاید جذابیت اتصال قسمت ها به هم _شاید انتظار برای ادامه ی قسمت اول همچون قانون جذابیت سریال شاید هم… باشد. دلیل آن هر چه که هست اینجا اهمیتی ندارد. کار مهم اینجا مطالعه ساختار فرنچایز ها در سینماست.
فزنچایز ها در دهه های اخیر به اساسی ترین صنعت های سرگرمی و البته پولسازی بدل شدند که دو طرف قضیه را راضی نگه میدارند. اگر سیری در تاریخ سینما و فیلم های برتر جهان بکنیم، اکثرا فیلم های تک قسمتی یا نهایتا دو قسمتی را میبینیم که البته بسیار بزرگ و قابل احترام اند. در صورتی که با گسترش فرهنگ فرنچایز سازی در سینما(به خصوص سینمای آمریکا) در دهه های اخیر، به سادگی آب خوردن _نسبت به فیلمهای عظیم،هنری و سوپر بلاک باستر ها _فیلم های چند وجهی را از آب در می آورند و جالب اینجاست که ماندگاری این آثار همچون ماندگاری سایر استایل ها و سبک های فیلمسازی است. در ادامه ساختار فرنچایزیسم سینما را به مختصر ترین و مفید ترین شکل ممکن تتشریح میکنیم…
فیلمهای چند قسمتی یا فرنچایز(که عموما از ۳ تا به بالا هستند) از دیرباز در سینما و همچنین ادبیات بودند. مثلا در ادبیات اسکاندیناوی و منطقه آلمان، برادران گریم (یاکوب گریم و ویلهلم گریم) تمام داستان های فانتزی و کودکانه خود را همچون سیندرلا.. راپونزل.. پینوکیو.. سفید برفی و هفت کوتوله و… در یک جهان فانتزی وار و گویا دنباله ی هم نوشتند که میراثشان سال های سال با بشر باقی میماند. همین نکته در انگلستان و امریکا برای افرادی بزرگ چون (جان رونالد رول تالکین) هم صدق میکند. آقای تالکین نویسنده ی کتاب پرفروش و تاریخی ارباب حلقه ها بود که امکان ندارد دوستداران سینما حتی یکبار هم فیلمهایی که از کتاب نوشته شده بود را تماشا نکرده باشند. تالکین نیز به دنبال همان کتاب، کتاب هابیت را که دنباله ی همان داستان بود را به رشته تحریر در آورد.
پس سینما اولین مکان خلق فرنچاینز نیست. اگر بخواهیم ساخت فیلمهای دنباله دار را در تاریخ سینما بررسی کنیم که از همان ابتدا به مواردی برمیخوریم اما هدف ما از بررسی این استایل فیلمسازی، بررسی دقیق و کاربردی آن است. فیلمهای دنباله دار از همان ابتدا کماکان وجود داشتند و به خاطر فروش بیشتر فیلمها بدون تغییر ایده ی کلی و بطن قضایا خیلی معمولی و بی قاعده و هدف تولید و اکران میشدند.
آن بخش از سینما(فرزندی از سینما) که جعبه ی جادویی یا همان تلوزیون نام دارد نیز به خاطر پخش و خلق فیلمهای سریالی، نوعی دنباله سازی را در دهه ۵۰ به وجود آورد. رقابت تلوزیون با سینما از همان اختراع آن وسیله شروع شد و یکی از عمده دلایلی که سینما پیشرفت کرد محکم گرفتن خود در برابر فرزند ناخلفش بود.
چنین شد که سینما پیش میرفت و پیش میرفت و پیش میرفت که…
به یک نقطه رسید. نقطه ی تلاقی با تلوزیون. جایی که تلوزیون کوچک خود را به سینما رسانده بود. اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ میلادی. اینجا شد که سینما گفت دیگر شوخی و شل و ول گیرس بس است. من میخواهم افسانه شوم. و این اتفاق افتاد…
از دهه ۷۰ میلادی به بعد، به جز پیشرفت هایی که سینما در زمینه ی علمی و تجربی داشت اساسا به واسطه ی فیلمسازان نسل جدید امریکا انقلابی در ساختار و جریان اصلی سینما به وجود آمد. (پیشرفت هایی از جمله اختراع فیلم سه بعدی.. دوربین های کرین قوی و سریع.. تصویر برداری با آی مکس.. خلق استدی کم و پیشرفت در تدوین کامپیوتری.. صدا گذاری.. موسیقی معاصر و از همه مهم تر جلوه های ویژه بصری)
در کنار این پیشرفت ها، کارگردانان تازه نفس و صاحب سبک و حتی سبک ساز در سینما دست به ابداع گری و خلاقیتی زدند که الگو و شابلونی بشوند برای فیلمهای ۵۰ سال بعد یعنی هم اکنون. سال ۲۰۲۱ میلادی.
اگر اهل سینما باشید که به سادگی نام این افراد و از انقلاب گران سینمای نو آمریکا یا نیو هالیوود را به زبان می آوردید.
استیون اسپیلبرگ
دیوید لینچ
برایان دی پالما
جرج لوکاس
ویلیام فرد کین
جرج میلر و……
اینان در کنار چندین تن دیگر که اسمشان آورده نشده، به چنان شدتی بزرگ و تاثیر گذار اند که زبان نیز قاصر از بیان آن است. چه برسد به واژه ها و کلمات. اینان در به دست آوردن آبروی سینما در جهان نقش اساسی داشتند و هر کدام، از سال ۱۹۷۰ تا پایان قرن بیستم (یعنی طی ۳۰ سال) با سبک و سیاق و تفکر خود مسیر سینما را عوض کردند. از پیشگامان مشهور در میان عامه، جرج لوکاس و برایان دی پالما هستند.
لوکاس بیشتر به خاطر سری فیلمهای جنگ ستارگان شناخته میشود و نخستین کسی است که پس از مرحوم استنلی کوبریک، کارگردان کمال گرا و ایده ساز تاریخ سینما، در پیشبرد جلوه های ویژه جوان پسند در آن روزگار موثر بوده. چنان که هر چه قسمت های این فرنچایز افزوده میشد، به طرفداران وی نیز افزوده میشد.
برایان دی پالما نیز که کارگردان پر کاری است و بیشتر به خاطر فیلمهای ماموریت غیر ممکن،.. خواهران و… و استفاده جالب از دوربین که امضای سبک وی است شناخته شده. تاثیر دی پالما اما عمیق تر از جرج لوکاس بود. اگر لوکاس انقلاب جلوه های ویژه و سفر های علمی تخیلی و… را رهبری کرد، دی پالما بر پیشبرد ژانر های متعدد از جمله ژاتر اکشن جاسوسی اذئان داشت.
برای وی فیلم همچون تاثیری عمیق بر جلو بود. شاید اقتباس وی از صورت زخمی گانگستری تنها نگاه وی به پشت سر بود. این را فقط خودش میداند.
خلاصه اینکه ، اسپیلبرگ با تاثیر چندگانه اش بر ژانر علمی تخیلی.. دلهره در رده طبیعت که امروزه الگو برداری از آن در سینما بسیار انجام میشود.. و در کل بلاک باستز سازی های وی گنجانده شده به همراه فیلم جن گیر اثر ویلیام فرد کین در پیشبرد و گسترش سینمای وحشت در رده ماوراء الطبیعه بسیار بسیار بسیار موثر و کلیدی بودند و این نکته راجع به تمام کارگردانان ۱۹۷۵ به بعد صدق میکند. هر کس به سبک خود مسیر سینما را طی این سال ها عوض کرد.
کار این کارگردانان و ابداع گران در سینما باعث به وجود آمدن سبکی شگفت، قابل احترام و رایج در سینمای مدرن و معاصر جهان شد که نامش انقلاب فرنچایز شد.
هر چند فرنچایز نامی است که قبل از تولد این کارگردانان نیز میتوانست به انیمیشن یا فیلمهایی چون تام و جری از کمپانی هانا باربارا نسبت داده شود اما کم لطفی است اگر بگوییم فرنچایز قبل از آنان وجود داشته.
اگر از روش خط زمان استفاده کنیم میتوانیم به نتایج مطلوبی از سُنَّتِ چندگانه سازی در سینما برسیم. پس همین کار را میکنیم.:
سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۵
اتفاقاتی که در این نیم دهه رخ داد شاید از تمام سال های بعد از آن ارزشمند تر بوده باشد. در طی این ۵ سال مهم ابتدا فرانسیس فورد کاپولای تازه نفس جهان حقیقی گانگستری که پس از دهه ۵۰ فراموش شده بود را اینبار با بازی رئالیستی، موسیقی بی همتا، فیلمبرداری و تدوین و حتی دیالوگ های استثنایی به جهان نشان داد.
شاهکار پدر خوانده(Godfather) 1972
کاپولا این فیلم را از روی رمان پر فروش ماریو پوزو ایتالیایی ساخت و اسکار های مهمی را با آن به خانه برد. اما این تاثیر پدر خوانده(سه گانه ی پدر خوانده) بر فیلمهای جهان سیاه گانگستری و جنایی بود که تا همین الآن ادامه دارد. همه مانند تقلید هایی روشنفکرانه و خلاق از پدر خوانده اند. با وجود نقد های منفی این فیلم(که در مقابل نقد های مثبتش به شمار نمی آیند،) فیلم به این دلیل در یاد تاریخ ماندگار شد زیرا در لایه های سطحی به ستایش مافیا و در لایه های عمیق به لعن آنها میپرداخت. فیلمی که با خود هم روراست نبود و این دروغی بود که حقیقت را میگفت. این معنای فیلمسازی است.
دیگر اتفاق عظیم این ۵ سال در سال ۱۹۷۳ رخ داد. یکسال پس از اکران جهان سیاه پدر خوانده، جهان سیاه تری در ژانر وحشت توسط ویلیام فرد کین کار بلد جهان را لرزاند.
فیلم جن گیر. ۱۹۷۳
لرزشی که این فیلم در سالن های سینما برای مخاطبانش به ارمغان آورد فقط به آن سالن ها محدود نشد، بلکه سینمای وحشت جهان را تکان داد.چیزی که شاید خود فردکین به آن فکر هم نمیکرد. فیلم جن گیر که بر اساس داستاتی حقیقی ساخته شده بود زیر ژانری را به گونه وحشت اضافه کرد(در واقع محکم آن را کوباند) به نام رده فرا طبیعی.
تا آن موقع و اکران فیلم جن گیر هیچ فیلمی راجع به اجنه در سینما اکران نشده بود(یا اگر شده بود به سطحی محلی و کوچک بود که هیچ کس از آن خبر دار نمیشد).با اینکع دنباله های ضعیفی برای جن گیر ساخته شد که هیچ کدام درخشش اولیه را نداشتند اما این اتفاق (اکران جن گیر) موجب شد که در سال های بعد کارگردانان جوان و جویای نامی همچون جیمز ون بزرگ، از ساخت فیلم ماوراء الطبیعه در سینما نترسند و کمی جسارت بصری و ساختاری داشته باشند. دلیل ارزشمندی فیلم آقای فردکین این است وگرنه کسی که یک عمر فیلمهای ترسناک مهمی چون احضار، آنابل ۲،توطئه آمیز یا… را دیده، با دیدن جن گیر هیچ چیز حس نخواهد کرد. اما اگر در آن دهه و در آن روزگار بود همچون ژله به خود میلرزید. چه گزارش هایی از وحشت و بیمارستان و… ای که در سال ۱۹۷۳ به وجود نیامد!!!
و اما اتفاق آخر و مهم این ۵ سال ظهور کسی بود که هنوز که هنوز است، دنیا آن را بهترین سینماگر، تهیه کننده، خالق و سازنده ی سینما میداند. استیون آلن اسپیلبرگ.
اسپیلبرگ قدرت خود را در سال ۱۹۷۵ با فیلم آرواره ها که یک تریلر در رده طبیعت بود و ماجرای واقعی یک کوسه که شناگران ساحل را میخورد را روایت میکرد. در نگاه اول نمیتوان این فیلم را شاهکار دید اما با کمی مطالعه و ریز بینی به عظمت آن پی خواهید برد. تا قبل از آرواره ها ژانری به نامه وحشت طبیعت وجود نداشت و فقط سه چیز دستمایه ترس مردم در سینما میشدند.(بدون در نظر گرفتن فیلم جن گیر.
۱_قتل و جنایت
۲_دراکولا خون آشام یا زامبی های رومرو
۳_آثار هیچکاکی(وحشت روانشناختی که فقط خود آلفرد هیچکاک توان ساخت آنها را داشت)
آرواره ها که در یکی از سکانس های کلیدی اش یک جامپ اسکر خیلی تاثیر گذار داشت از اسکار هم بی نصیب نماند و علاوه بر گسترش سینمای وحشت در دهه های بعد کارگردان جوان و ۲۵ ساله خود را به جهان معرفی کرد. اسپیلبرگ خود در سالهایی که در جلوتر به آنها میرسیم خالق فرنچایز های مهمی بود.
از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۰
در اواسط این سال ها سه اتفاق مهم که از بقیه تاثیر گذار تر و ماندگار تر بودند رخ داد.
۱_فیلم محمد رسول الله از مصطفی عقاد، کارگردان مسلمان امریکایی که هنوز که هنوز است بهترین فیلم از زندگی پیامبر و همچنین بهترین الگو برای به تصویر کشیدن زندگی بزرگان دین در هنر هفتم است. این فیلم مقدمه و معلمی شد برای فرنچایز هایی که سالها بعد فیلمسازان جوان را به خود مشتاق میکرد.
۲_و اما اتفاق دوم ظهور جرج لوکاس و جنگ ستارگانش بود. لوکاسی که با اسپیلبرگ هم در فرنچایز ایندیانا جونزش همراهی کرد. جنگ ستارگان به واقع انقلاب ادیسه کوبریکی را کامل کرد و چیزی تحت عنوان ژانر(با تاکید ژانر) علمی تخیلی را به هنر هفتم آورد. با وجود اینکه ساخت چنین فیلمهایی چون متروپولیس در دهه ها قبل صورت گرفته بود اما این جنگ ستارگان بود که جرات ساخت فیلمهایی راجع به سفر به فضا و… را به فیلمسازان بعد از خود داد. حال آنکه بعد ها ژانر علمی تخیلی خود به گونه و سبکی تبدیل شد که در بخش های (سایبر پانک.. اپرای فضایی.. استیم پاک.. اتوپیا و…) در آن فیلم ساخته میشد را مدیون افراد دیگریست.
۳_و اما اتفاق سومی که در این دهه (اواخر دهه) رخ داد تولد زیرشاخه ای محبوب و جوان پسند در گونه ی وحشت بود که در کنار آرواره های اسپیلبرگ سینمای وحشت را تا حدودی جلو برد و آبرویی برای آن کسب کرد.یعنی ژانر اسلشر (که خود زیر شاخه ای تحت عنوان اسپلتر دارد)
عده ای عقیده دارند که جان کارپنتر با فیلم هالووین در سال ۱۹۷۸ این ژانر را که (خونریزی، قتل، وحشت شخصیتی، تصاویر تند وخشن از مرگ یا آسیب دیدن و… از خصوصیت های اصلی آن است) به وجود آورده.
عده ای هم بر این عقیده اند که وس کریون با فیلم تپه ها چشم دارند، یک سال قبل از هالووین به ابداع این ژانر پرداخت. (هر چند نقطه نظر ها به جان کارپنتر بیشتر است)
با گذشت این دهه که چیزی تحت عنوان فرنچایز به جهان معرفی شد، اتفاقات فراوانی در جهان افتاد.
موج نو استرالیا با فیلمسازانی چون جرج میلر و مکس دیوانه اش، پیتر ویر و انجمن شاعر های مرده اش و… شروع شد.
نوعی جدید و پرطرفدار در جهان انیمیشن غوغایی کرد که امروزه آنرا انیمه میخوانند. پدر آن به عقیده بسیاری هایائو میازاکی بزرگ است. بی اغراق و روراست که باشیم، انیمه ها برای خودشان جهانی دارند که حتی از شعر و هنر هم فراتر میرود. امروزه طرفداران این سبک خاص و متمایز از فیلم، بسیار بسیار گسترش یافتند و چون ویروسی مفید در جهان تکثیر میشوند.!!!
اینک، استدیو ها، ماشین های پولسازی جدید سینما را یافته بودند و ماموریت جدیدی پیش روی خود میدیدند. در ادامه با بهترین فرنچایز ها و توضیحاتی مختصر راجع به آنان ٱشنا میشویم.
از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰(عصر طلایی۱)
آغاز پخش فرنچایز لاکپشت های نینجا، نینجا هایی که تا تلوزیون ایران هم پیش آمدند و جزو نماد های معروف سینمایی در میان جهانیان اند. برادران نینجایی که از دل کمیک استریپ های پیتر لایرد و کوین ایستمن بیرون آورده شدند و از روی آنها، فیلمهایی هم ساخته شد.
شروع محکم رابرت زمکیس به عنوان کارگردان صاحب نام سینما با فرنچایز بازگشت به آینده. فرنچایزی که در ژانر کمدی.. علمی تخیلی در سال خود غوغا به پا کرد و اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم، اولین اثر راجع به سفر در زمان است. (اولین به معنای تثبیت)
اولین پخش انیمیشن چک اسلواکیایی لوبومیر بنش و ولادمیر ییرانک به نام پت و مت. امکان ندارد جهان این دو برادر خرابکار و حتی موسیقی دلنشین و ماندگار پتر اسکومال را به یاد نیاورد. خوشبختانه جای این دو در لیست ما پر شده.
فرنچایز به یاد ماندنی (عزیزم بچه ها رو کوچک کردم) که به طرز شگفت انگیزی دیده شد. شاید بعد از این کمدی فانتزی سرگرم کننده، کریس کلمبوس بود که این استایل را ادامه داد.
حرف از کریس کلمبوس شد. این فرد با داستان به یاد ماندنی جان هیوز، دست به ساخت فرنچایزی زد که نام آن تنها در خانه است. باز هم یکی از نماد های قرن بیستم. یک کمدی که سالهای سال مانگار بوده و هست.
فرنچایز و معرفی شخصیت دیگر سینما، یعنی مستربین با بازی روآن اتکینسون انگلیسی. کمپانی تایگر اسپکت پروداکشنز مسئولیت کلید زدن این پروژه را بر عهده گرفت اما اگر میدانست که دنیا تا این حد مستربین را خواهد شناخت، این کار سال از سال ها قبل انجام میداد.
ضمیمه:با آغاز دهه ۱۹۹۰، پس از اولین پخش سیتکامی مستربین، سبکی دیگر از فیلمسازی در امریکا آغاز شد و تا سالها بعد به تمام جهان سرایت کرد، اما هنوز که هنوز است به پای خود امریکا نمیرسند. سابژانری به نام(فانتزی سیاه)…! این نوع فیلمسازی که با تیم والتر برتون بزرگ شروع شد، سبک و خصوصیات خود را مبتنی بر یک مرز گذاری حساس میکند که از وقایع معجزه آسای هنرهفتم در تاریخ است. فانتزی سیاه چیزی لبه ی مرز ژانر های فانتزی و وحشت است. فیلم نه آنقدر شاد و درام است که مخاطبانش آن را حضم کنند و نه آنقدر ترسناک و رعب انگیز است که انسان را ربر سر جایش میخکوب کند. تیم برتون فانتزی سیاه را با آثاری چون بیتل جوسادوارد دست قیچی و… شروع کرد که پس از رایج شدن این سبک، فیلمسازان جوان و کمال گرای دیگری چون هنری سلیک با شب قبل از کریسمس و شاهکار ماندگار (کورالین) و استیون اسپیلبرگ بزرگ با فیلم غول بزرگ مهربان و همچنین رابرت زمکیس با سرود کریسمس دست به ابداع گری در این ژانر زدند. شاید بتوان نقطه عطف این ژانر را انیمیشن عروس مرده از خود تیم برتون دید.
با شروع دهه ۱۹۹۰،فرنچایز ها همچنان در اوج خود بودند.
تنها در خانه، نوشته جان هیوز و ساخته ی کریس کلمبوس دنباله هایی به مراتب خوب را در پی داشت.
استیون اسپیلبرگ اینبار با سوغاتی عصر حجری خود ۳ گانه افسانه ای پارک ژوراسیک را ساخت و تماشاگران سال خود را از عظمت جلوه های ویژه اش سر جا میخکوب کرد.
برادران فارلی دست به ساخت کمدی ماندگار احمق و احمق تر زدند که جیم کری در آن بسیار خوش درخشید و دنباله ای به نوشته شان آندرس در سال ۲۰۱۶ برای آن ساخته شد.
ران هاوارد جوان با آپولو ۱۳،خود را رسما به عنوان کارگردان کمال گرای قرن ۲۱ معرفی کرد. با اینکه وی هیچوقت فرنچایزی جز اپیزود هایی از سمپسون ها را کارگردانی نکرد اما تقریبا در ژانر های مختلفی فیلم ساخته.
و جو جانستون در وسط این دهه یعنی سال ۱۹۹۵، فیلمی تحت عنوان جومانجی ساخت که آن هم نمادی از سینمای جهان شد. فیلمی فانتزی که مطمئنا تمام سینما دوستان آن را دیده اند. بعد ها جان فاوورو زاتورا را برای ادای دینی به فرنچایز جومانجی کارگردانی کرد.
در همین برهه داستان اسباب بازی دیزنی و پیکسار که اولین انیمیشن تماما رایانه ای بود غوغا به پا کرد و انقلابی در این ژانر به وجود آورد که تاثیراتش هنوز که هنوز است بر جای باقی اند.
برایان دی پالما نیز بار دیگر با تام کروز، دست به یک نماد سازی گسترده زد و با آهنگستزی دنی الفمن، شروع به ساخت فرنچایز ماموریت غیرممکن کرد. فیلمی که برای سینمای جاسوسی معمایی(در کنار جیمز باند و شان کانری) یک معلم و استاد شد.
اواخر این دهه، دهه ی اسپیلبرگی بود. در کنار آثار مطرحی که خود وی کارگردانی کرد، از آثاری که وی در تهیه آنها نقش داشته میتوان به فرنچایز به یاد ماندنی مردان سیاه پوش، ساخته بری سانینفیلد اشاره کرد.
و اما به پایان این دهه رسیدیم. یک سال قبل از شروع سال ۲۰۰۰ و قرن ۲۱، یعنی در سال ۱۹۹۹ سه عنوان فرنچایز موفق، پایان ۱۰۰ سال سینما را جشن گرفتند.
۱_باب اسفنجی استیون هیلنبرگ
۲_امریکن پای برادران ویتز
۳_مومیایی استیو سامرز
که هر کدام در نوع خود فزنچایزی بی همتا بودند. به خصوص شخصیت باب اسفنجی.یعنی هر کس کیک آمریکایی یا سه گانه مومیایی را نشناسد. بی شک این اسفنج بامزه را به خاطر می آورد.
آغاز سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰
اوج و پایان عصر طلایی فرنچایز ها.
در این دهه، یعنی از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ میلادی، میتوان به جرأت گفت که نه تنها طلایی ترین دهه برای ظهور فرنچایز ها بود بلکه برخی ژانر ها یا گونه های سینمایی مهم همچون گونه زامبی با این دهه جهانگیر شدند.
در اوایل این دهه و در همان سال ابتدایی آن، میراث تیم برتون و انگل برتونیسم مزمن، یعنی ژانر فانتزی سیاه خود را با انیمیشن فرار مرغی به جهان معرفی کرد. (البته در فیلمها؛ چه بسا قبل از تولد آقای برتون کتاب های بسیاری با گونه ی ادبیات خیال پردعزی تاریک نوشته شده اند. مثلا کتاب چیز های وحشی کجایند از موریس سنداک)
از طرفی در همان سال راب اشمیت، برای ادای دِینی به وس کریون بزرگ و فیلم ماندگارش، یعنی تپه ها چشم دارند، با همان موضوع دست به ساخت فرنچایزی زد که نام آن برای دوستداران سینما آشناست. (پیچ اشتباه). هر چند ۹۰ درصد کسانی که این اسلشر هیجان انگیز را که در آن انسانهایی ناقص الخلقه گردشگران را شکار کرده و میخورند را دیده اند، نمیدانند که ایده این فیلم از وس کریون و در دهه ۸۰ با فیلمی به نام تپه ها چشم دارند بود اما پیچ اشتباه به یکی از آثار ماندگار تاریخ سینمای وحشت بدل شد.
فرنچایزی دیگر در همان سال، تحت عنوان اسکری مووی(فیلم ترسناک) با خلاقیت کنین ایووری وینز اکران شد و خواه ناخواه به بهترین فیلم نقیضه تاریخ سینما بدل شد…نقیضه ای برای سینمای وحشت.
اگر راجع به نقیضه ها چیزی نمیدانید متن زیر را بخوانید:
نقیضه یا پارادوکس در سینما عملا سبک یا ساختار خاصی نیست. بلکه به فیلم هایی که بر عکس و خلاف جریان اصلی سینما حرکت میکنند نقیضه میگویند. برای مثال همین فرنچایز اسکری مووی داستانی دارد که در آن کل سینمای وحشت را به سخره میگیرد و به آن حالتی کمدی وار میدهد. (برای مثال در صحنه ای از فیلم جن گیر که بازسازی میشود دختر جن زده یعنی رگن، در مقابل کشیش مقاومت میکند و کشیش که اعصابش کاملا خورد شده به سمت روح خبیث یک هفت تیر نشانه میگیرد و او را میزند!!!! این هم دلیل محکمی برای اینکه اسکری مووی بهترین نقیضه ی تاریخ سینماست. هر چند تعداد این گونه فیلم ها انگشت شمار است.
سال ۲۰۰۱ از مقام یک سال طلایی برای فرنچایز هم فراتر بود.
در این سال فرنچایز ارباب حلقه ها که در جهان فانتزی بی همتا است شروع به کار کرد.
همزمان با آن، اقتباسی از کتاب هری پاتر خانم جی کی رولینگ موفقیت فروش کتاب را دوباره روی پرده سینما تکرار کرد.
فرنچایز به یاد ماندنی شرک که هنوز که هنوز است به گفته برخی منتقدان برترین انیمیشن تاریخ سینما ست در این سال پا به سالن های سینما گذاشت و میراث برادران گریم را با ترکیب شخصیت ویلیام استیگ با یک یونیورس فانتزی سرگرم کننده به جهانیان معرفی کرد.
در همین سال جیمز ونگ(یا جیمز وونگ) سخت کوش و پر ایده، با اولین فیلمش، یعنی مقصد نهایی یا سرنوشت نهایی جایگاه خود را به عنوان یک بلاک باستر ساز بی مووی تثبیت کرد. مقصد نهایی که در میان طرفداران گونه وحشت بسیار شناخته شده است حتی کسانی که به این ژانر علاقه ای نداشتند را مجذوب و مسحور خود کرد.
سریع و خشن هم در همین سال پا به سینما گذاشت و علی رغم تغییرات ساختاری که در سری های بعدش به خود داد اما هنوز پرچمدار فیلمهای اکشن.. ماشینی.. ماجرایی است. نهمین سری این فرنچایز نیز به احتمال زیاد در سال ۲۰۲۲ میلادی اکران گسترده خواهد شد.
فرنچایز های دیگری چون :
عصر یخبندان از کریس وج
و رزیدنت اویل که خود پرچمدار و نماد ژاتر زامبی است(به این دلیل که بیشترین سری بازی، مجله و کمیک، انیمیشن و فیلم را راجع به زامبی های رومرو در دست دارد)
در سال های اولیه اکران شده و همه با استقبال بی سابقه مردم جهان مواجه شدند.
دنیای سینمایی مارول (MCU) در این سال ها پا به سینما گذاشت. هر چند قبل از این در دهه های ۷۰ یا ۸۰ از کمیک های معروفش فیلم میساخت اما کار رسمی جهان سینمایی و شبکه ارتباطی اش از سال ۲۰۰۳ و با ۳ گانه مرد عنکبوتی با کارگردانی سم ریمی بزرگ شروع شد. شاید بیشتر از کوین فایگی، سم ریمی در شکل گیری چنین نظام کمیک استریپ واری در سینما نقش داشته. سه گانه مرد عنکبوتی که با موفقیت جهانی مواجه شد کاری کرد که سونی حق فیلمسازی روی شخصیت پیتر پارکر را بخرد و خود نیز دوگانه ای تحت عنوان مرد عنکبوتی شگفت انگیز را ارائه کند که احتمالا هر ۳ آنها در کنار تام هالند، با مولتی ورس در فیلم جدید مرد عنکبوتی ظاهر می شوند.
فرنچایز دزدان دریایی کارائیب نیز از دیگر فیلمهای این سالهاست. با ۵ دنباله قابل قبول که از تم های دیزنی لند برداشته شده اند و جک اسپاروی معروف یا همان جانی دپ را تا مرز انفجار جهانی پیش بردند. هر چند خود سری فیلمهای دزدان دریایی کارائیب با موسیقی، فضا سازی و… اش تا سال ها در یاد و خاطره تاریخ سینما ماندگار است.
در هند، همزمان با جانی دپ، هرتیک روشن دست به ساخت فیلمی زد که نه تنها نماد فیلمهای ابرقهرمانی هندی است، بلکه ادای دینی بسیار تمیز به فیلم ئی تی موجود فرا زمینی اسپیلبرگ است. فیلم یکی پیدا شد که آغاز گر فرنچایز کریش است و مطمئنا تمامتان آن را دیده اید.
همزمان با این دو، در ژاپن و امریکا دو انقلاب کوچک اما موثر گونه وحشتی رخ داد.
۱ تاکاشی شیمیزو ژاپنی، برای ادای دین به فرنچایز جو آن (کینه)، دست به ساخت فرنچایزی در ژانر وحشت گوتیک و بومی ژاپنی زد که آن را تحت عنوان کینه، به جهان معرفی کرد. سری فیلمهایی که جان انسان را از تنش بیرون میکشند و به جرات میتوان گفت از بهترین فیلمهای وحشت یوکای ژاپن در تاریخ سینمایش اند.
۲ در امریکا، کارگردان مالزیایی یعنی جیمز ون، فرنچایز اره را ساخت. ارّه یا همان saw که نامش بسیار آشناست. این، یک اسلشر تمام عیار است که با وجود دنباله های متعدد، فقط اولین فیلمش به کارگردانی سلطان وحشت و صاحب جهان سینمایی احضار یعنی جیمز ون بزرگ بیشترین بازخورد مثبت را داشت.
بن تن از دیگر فرنچایز های معروفی بود که پخشش از سال ۲۰۰۵ آغاز شد و تا چند سال پیش ادامه داشت.
در همین سال کرستوفر نولان شروع به ساخت سه گانه ی بتمن برای دی سی کرد و با اینکه طول عمر دی سی از مارول بیشتر است اما جهان خود را دیرتر از آن تاسیس کرد. ماداگاسکار اریک دارنل دیگر فرنچایز پرفروشی بود که در کنار شرک، عصر یخبندان، من نفرت انگیز و میمون های فضایی دارای رکورد داران فروش انیمیشن است.
جان لستر با ماشین ها و نیکولودئون با فصل شکار و رئیس مزرعه همگی در این سال ها پا به جهان گذاشتند.
شاون لوی با نخستین فیلمش یعنی شبی در موزه یاد و خاطره س فیلم استیو سامرز را بار دیگر زنده کرد.
سال ۲۰۰۷
سالی که بد بسیار عجیب بود. ساختار شکنی در این سال به اوج خود رسید و جدای از کمدی دنیس دوگان، کمپانی بلوم هاوس که در سال ۲۰۰۰ تاسیس شده بود، در این سال فزنچایزی را آغاز کرد که ساختار خود را نیز شکست. پارانورمال اکتیویتی یا فعالیت غیر طبیعی که نامش برای دوستداران وحشت آشناست در سال ۲۰۰۷ نشان داد که فیلم های وحشت در رده فراطبیعی هیچگاه نمیمیرند.
همزمان با وحشت خانه جن زده در بلوم هاوس، در اسپانیا دو رفیق و فیلمساز دانشجویی جوان به نام های پاکو پلاسا و ژاوما بالاغارو فرنچایز آر ئی سی را تهیه کردند. (REC) که بسیار در جهان معروف شد و به عنوان یک فیلم زامبی محور حقیقتا ترسناک به لیست برترین آثار دانشجویی جهان افزوده شد همچون پروژه جادوگر بلر با دوربین و سبک خاص سر دست بود.
تیم هیل نیز که پیش تر گارفیلد ۲ را کارگردانی کرده بود دومین لایو اکشن خود یعنی آلوین و سنجاب ها را ساخت و موفقیت قبلی خود را تثبیت کرد.
در دو سال آخر این دهه نیز که به نحوی پایان عصر طلایی فرنچایز محسوب میشد، فیلم ها همچنان با شگفتانه های فراوان مردم را مسحور پرده عریض میکردند.
عصری به شدت طلایی برای ژانر ها و سبک های به خصوصی چون:
کمدی(نسل جوان و رده سنی R)
ترسناک
زامبی
فانتزی و
انیمیشن
پاندای کونگفو کار جان استیونسون که جکی چان و آنجلینا جولی از صداپیشگان اصلی آن بودند در جهان غوغایی به پا کرد و قسمت های ۱ و ۲ آن بیشتر از همه مورد استقبال قرار گرفت.
پایان دهه کهنه و شروع دهه نو با آثاری طلایی همچون :
۲۰۰۹_حرامزادههای لعنتی، انیمیشن بالا، راز چشمان آنها، مری و مکس، منطقه ۹، آواتار، شاهدخت و قورباغه، پیشتازان فضا، زامبی لند ۱، آر ئی سی ۲،برف مرده،انیمیشن کورالین، نزول ۲، آقای فاکس شگفتانگیز، بابا لنگ دراز، نگهبانان(watch man)، سه احمق، فیلم (۲۰۱۲)، ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی، سرود کریسمس، انیمیشن هیولا ها علیه بیگانگان، چیز های وحشی کجایند
۲۰۱۰ – قوی سیاه، تلقین، سخنرانی پادشاه، گیسوکمند، شبکه اجتماعی، زمستان استخوانسوز، چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم، ۱۲۷ ساعت، آلیس در سرزمین عجایب، داستان اسباببازی ۳، شهر، شهامت واقعی، مشتزن، مثل آب خوردن، اسکات پیلگریم در برابر دنیا، کیک-اس، بچهها حالشان خوب است، من نفرت انگیز.،بزرگ شده ها ۱،توطئه آمیز (شروع مجموعه)، سه قدم بالاتر از بهشت، سفر های گالیور، فیلم هندی خانه شلوغ ۱
به پایان خود رسید.
گرچه بعد از این سال هنوز مقوله ی فرنچایز زنده و پاینده بود و هنوز که هنوز است رکوردهای فروش جهان به دست این فیلم هاست اما در سینمای حقیقی همیشه باید به خاطر داشته باشیم که برای ادامه دادن یک فیلم ۳ شرط اصلی لازم است.
۱_داستان جذاب
۲_شخصیت پردازی غنی
۳_و اقتصاد سینمایی.
متاسفانه در برخی کشور های جهان فقط به سبب گزینه دوم دست به ساخت فرنچایز یا حتی سریال زده میشود و آن اثر با سر به زمین میخورد. مقوله ی فرنچایز نیازمند یک تفکر سازمانیافته قوی و دارای ساختار است که با محکم شدن زیر ساخت ها و صنعت سینمای آزاد و استدیویی هر کشور خود به خود به وجود می آید. تا آن روز باید دنبال حقیقت این مقوله ها بگردیم تا ببینیم سینما چیست؟ . به راستی که هیچ کس این را نمیداند!!!