برای جامعه سینما :محمد رضا فهمیزی/پاسترناک این رمان جاودانی را بر مبنای تجربیات خودش از حضور در جبهه های جنگ جهانی دوم نوشته است.در دکتر ژیواگو،به نظر هر یک از دو طرف موافق و مخالف،حمله به رژیم کمونیستی تحسین شده است.موضع پاسترناک در برابر کمونیسم روسی،آن طور که از مطالعه این رمان بر می آید،بسیار ظریف است.
پاسترناک شدیداً فردگرا است:همه قهرمانهایش مستقلند وشخصیت دوگانه ای دارند.عشق و رنج،همواره در زندگی انسانهای او بیش از هر چیز دیگری اهمیت داشته است.پاسترناک می گوید: «متعلق بودن به یک نوع خاص همان مرگ انسان و محکومیت اوست.اگر نتوان او را وارد هیچ دسته ای کرد،اگر نماینده هیچ گروهی نباشد،آن وقت است که نیمی از آن چه می توان از او توقع داشت در اختیار دارد.»
این نوع نگاه دلیل محکمی بر مخالفتهای زیادی بود که در داخل کشور با او صورت گرفت.در کل این کتاب برای همه جالب است چون درباره رابطه بین مرد و زن و درباره مرگ و زندگی بحث میکند.نه درباره سیاست.
انتشار کتاب و پیامدهای آن
او نوشتن این رمان را پیش از مرگ استالین آغاز کرد و در ۱۹۵۵ به پایان رساند.اما هیچ ناشری در شوروی با چاپ کتابش موافقت نکرد.در ۱۹۵۶ ناشری در ایتالیا به نام فلترینلی از نماینده خود در مسکو دست نوشته کتاب دکتر ژیواگو را دریافت کرد.مقامات کشور که از این اتفاق و عزم ناشر برای چاپ کتاب آگاه شده بودند از پاسترناک خواستند که تلگرافی برای فلترینلی بفرستد و بخواهد دست نوشته اش را«برای پاره ای اصلاحات»به وی بازگرداند.
پاسترناک به این خواسته تن داد،اما نتیجه ای حاصل نشد و حتی با وجود مداخله آلکساندر سورکوف،رئیس انجمن نویسندگان شوروی و اعمال قدرت رهبران حزب کمونیست ایتالیا،فلترینلی در اواخر سال ۱۹۵۷ دکتر ژیواگو را چاپ کرد.وجود این نسخه به زبان اصلی هیئت داوران نوبل را مجاب کرد تا جایزه را در ۲۳ اکتبر ۱۹۵۸به پاسترناک بدهند و از او خواستند تا در تاریخ ۱۰ دسامبر برای دریافت جایزه به استکهلم برود.
مشکلات دوباره آغاز شد و اتحاد نویسندگان شوروی در ۲۸ اکتبر او را از ریاست خود برکنار کرد و با خطر تبعید روبه رو شد.رئیس جدید به آکادمی سوئد پیشنهاد کرد تنها در صورتی به پاسترناک اجازه داده خواهد شد جایزه را دریافت کند که جایزه مشترکاً به پاسترناک و شولوخف داده شود.اما آکادمی این را نپذیرفت.پاسترناک براثر فشار دستگاه حکومت در ضمن نامهای در ۳۰ اکتبر به آکادمی سوئد اطلاع داد که به سبب معنا و مفهوم خاص این جایزه در جامعهای که زندگی میکند نمیتواند آن را دریافت کند و همین امر موجب شد که به او آزادی داده شود که بنا بر میل خود کشورش را ترک کند در ۳۱ اکتبر نامه ای به خروشچف نوشت:
“به من اطلاع دادند که دولت با خروج من از کشور مخالفتی ندارد اما این کار برای من غیرممکن است.عمری تولد،زندگی و کار من در روسیه بوده است و من به این علل به روسیه تعلق دارم.تبعید برای من محکومیت به مرگ است.از شما تمنا میکنم که این اشد مجازات را علیه من بهکار نگیرید.”پس از این با وجود ادامه حملات مطبوعات دیگر کسی مزاحمش نشد.
در این موقع دو سال بیشتر از زندگیاش باقی نمانده بود.او در پیامی به ملت روسیه گفت اگر در نوشتههایش توهینی به آنها کرده است عذر خواهی می کند.اما آرزو کرد دکتر ژیواگو در خاطرهها بماند.پیش از مرگش از او خواستند آخرین پیام خود را به آیندگان بدهد.صدایش را که به سه زبان روسی،آلمانی و فرانسوی سخن میگفت ضبط کردند. پیام پاسترناک این بود:”آدمی باید همچون سلطانی مقتدر آزاد باشد.”
شاعری در جستجوی امنیت،آرامش و عشق
فیلم قالب تعریف شده ای دارد.بدین ترتیب که از طریق بیان داستان زندگی قهرمان خود به مرور یک دوره تاریخی می پردازد.نمونه های چنین فیلمهایی در تاریخ سینما فبل و بعد از دکتر ژیواگو بسیار بوده اند مانند:سینما پارادیزو(جوزپه تورناتوره)،اشباح گویا(میلوش فورمن)،آخرین امپراتور(برناردو برتولوچی) و….
در این فیلم هم از طریق بیان داستان زندگی پزشکی شاعر به نام یوری ژیواگو به مرور بخشی از تاریخ روسیه و شرایط سیاسی،اجتماعی و فرهنگی این کشور در مقاطع مهمی مثل:قیام ۱۹۰۵و سقوط رژیم سلطنتی،جنگ جهانی اول،انقلاب اکتبر۱۹۱۷ و رویدادهای پس از آن،دوران زمامداری استالین و…پرداخته می شود.
با وجود این قالب تکراری اما تنشها و تلخیهای دوران انقلاب و پس از آن در کنار شیرینیهای بی دوام روابط عاشقانه،فراز و نشیبهای انقلاب و پرداخت عالی شخصیتها؛چنان جذابیتی به فیلم داده که اصلاً متوجه زمان بیش از ۳ ساعته آن نمی شویم.در این فیلم با دو گروه مواجهیم.یک گروه انسانهایی مانند:دکتر ژیواگو،لارا و حتی تانیا(مثلث عشقی داستان)که خشونت و هرج و مرج انقلاب جز از بین بردن آرامش،آرزوها و آینده شان حاصلی برای آنها نداشت.
دکتر ژیواگو شاعری است که مثل بخش اعظمی از مردم جامعه در جستجوی امنیت،آرامش و عشق است.از اینرو می توان گفت مصائبی که دچارش می شود در واقع درد و رنج بسیاری از مردم روسیه است که سیلاب خروشان انقلاب همه آنها را با خود می برد.لارا دختری است که در آغاز جوانی مورد سوء اسفاده مردی دیو سیرت قرار می گیرد.سپس همسرش با اینکه ابتدا عاشق اوست اما بعدا سیاست را به عشقی که به لارا دارد ترجیح می دهد و نهایتاً باز هم دست تقدیر باعث جدایی ابدی او از ژیواگو می شود که با او به عشق حقیقی و آرامش رسیده است.اما گروه دیگر متنفعان از انقلاب هستند.
کسانی مثل:کاماروفسکی،فردی فرصتطلب و فاسد که فقط دنبال ارضای هوسهای شیطانی و دستیابی به منافع خود است.از اینرو زمانی شدیداً مخالف انقلابیون است و آنها را احمق می داند و زمانی دیگر بعنوان نماینده حکومت برای تحویل دژی به منطق اورال می رود که در آنجا ژیواگو و لارا را می بیند.
یا پاشا که زمانی تنها جوانی پاک و طرفدار انقلاب بود اما وقتی به قدرت می رسد تبدیل به موجودی بی رحم و افسار گسیخته می شود که جز هدفش به هیچ چیز دیگری نمی اندیشد و حتی عشق دوران جوانی خود را هم فراموش می کند.البته نهایتاً هم در تصفیه حسابهای حزبی دستگیر و خودکشی می کند.در حاشیه نیز مردمی هستند که آرزوی رسیدن به عدالت همگانی و جامعه ای آرمانی برایشان تبدیل به خوابی تلخ و رویایی برباد رفته می شود.
یکی از نقاط قوت مهم این فیلم که آن را به اثری ماندگار تبدیل کرده است علاوه بر پرداخت دقیق و بی نقص شخصیتها(که دو جایزه مهم اسکار و گلدن گلوبز را برای رابرت بولت نویسنده فیلمنامه به ارمغان آورده است) بازی بازیگران فیلم است.عمر شریف در شاه نقشی به نام دکتر ژیواگو بهترین بازی دوران حرفه ای خود را ارائه داده است.
شاید هیچ بازیگری دیگر به اندازه او نمیتوانست با آن چشمها و چهره انـدوهـگین تراژدیای را که در این مثلث عشقی در بستر انقلاب روسیه وجود دارد، منتقل کند.روحیه شاعرانه و نگاه آرمان گرایانه ژیواگو در تضاد وحشتناک با خشونت جنگ و انقلاب است بطوریکه فراز و نشیبهای روابط عاشقانه وی و پایان تلخ این روابط و زندگی اش،شیرینی و تلخی توأمانی را در ذائقه بیننده برجای میگذارد.
او از سویی درگیر عشق لارا شده که الهام بخش اشعار اوست و از سوی دیگر درگیر عذاب وجدان احساس خیانت به همسر مهربان و وفادارش تانیا که از کودکی او را دوست داشته است.اما وقتی هم که می خواهد به فرمان وجدان خود عمل و برای همیشه با لارا خداحافظی کند باز دست تقدیر او را از تانیا دور و به لارا نزدیک می کند.تام کورتنی به حدی زیبا و باورپذیر تحول شخصیت پاشا را از جوانی انقلابی و عاشق به کمونیستی دو آتشه و بیرحم نشان می دهد که نامزد اسکار نقش مکمل می شود.
در کل تیمی حرفه ای،موفق و هماهنگ که تقریباً همگی سابقه همکاریهای قبلی را با دیوید لین داشتند،توانستند دکترژیواگو را تبدیل به یکی از شاهکارها و آثار ماندگار تاریخ سینما کنند.از جمله:موریس ژار و فردی یانگ (که هر دو دومین اسکار خود را برای این فیلم به دست آوردند)،رابرت بولت(نویسنده فیلمنامه)،فیلیس دالتون(طراحی لباس)،عمر شریف،آلک گینس و….