جامعه سینما:فیلمهای سیاه و سفید بلاتار را باید با حوصله و صبری دید که امروزه برای کمتر کسی باقی مانده است. صبر و حوصلهای که در شلوغیها و کسالتهای زندگی روزمره و ملال آور انسان شهرنشین باقی نمانده.
زندگی طاقت فرسایی که ساعتها در ترافیک، مترو و صف اتوبوس و نان سپری میشود و برای فرار از حقایق تلخ و تیرگیهایی که ما را در بر گرفته است به دنبال چیزی میگردیم که همچون افیون ما را از ورطهی واقعیت به خیال و فراموشی دردهایمان بکشاند. حتی برای چند ساعت. موسیقی و فیلمهایی که خالی از هرگونه تفکر و جدیت و اصالت باشد. از این روست که امروزه سینمای هالیوود، موسیقی پاپ و فرهنگ تودهای مخاطبانی در سطح اکثریت مردم در سراسر جهان دارند.
با این همه اما برخی از کارگردانها و فیلمها هستند که در حاشیه و به دور از آنچه فهم و سلیقهی اکثریت ایجاب میکند در بلندیهای تفکر و اندیشه محتوایی تولید میکنند که کمتر کسی توان مواجهه با آن را دارد. بلاتار از این دست فیلمسازان است. چهرههای عبوس فیلمهای بلاتار نمایانگر جامعهای است که در رخوت و سکون و سردرگمی به سر میبرد.
ملالِ تکرار و تهی بودن موجودیت انسان مدرن که در پی لقمه نانی تمام هستی خویش را به قطعهای از مهرههای ماشین تمدن بدل کرده است. سکوت و سکون نهفته در سراسر فیلمهای بلاتار سرکوب و تن دادن و عادت آدمهای جامعه به سکوت، خفقان و پذیرش نظم کسل کنندهی حاکم است.
نماهای طولانی و کشدار فیلمهای این فیلمساز مجارستانی رخوت و کسالت و یک نواختی زندگی را به تصویر میکشند. سکانسهای طولانی و کشدار بدون هیچ اتفاق خاص و تازه روایتگر زندگی میلیونها انسان در سراسر گیتی است که زخمهایشان زیر چرخ دندههای جهان صنعتی، زندگی ماشینی و بحران معنا در دنیای مدرن سر باز کردهاند.
در فیلمهای بلاتار آدمها منتظر یک رخداد و اتفاقاند که هیچگاه نمیافتد، مانند آنچه انسان قرنها تجربه کرده است. در انتها هیچ چیز وجود ندارد و امیدهای مسیح وار رخت می بندند و «نجات دهنده در گور خفته است». تهی دستان و تودههایی خسته از کار، یکنواختی، سرکوب، خفقان، تنهایی و دلمردگی نمایان در چهرههای نگران، منتظر، خسته و رنج کشیده و پکر ویژگیهای اصلی شخصیتهای فیلمهای این کارگردان هستند که هر یک با تنهایی خویش جهان را به نحوی یکسان مانند قاب فیلمساز سیاه و سفید می بینند.
در فیلم “مردی از لندن” و “اسب تورین” صحنههای مشابهی میبینیم که مردی را از پشت شانههایش نشان میدهد که رو به پنجره نشسته است. بلاتار شاعرانه از دیوار و پنجره، تاریکی و نور در سینما و در قالب تصویر حرف میزند. پنجره از عناصر اصلی فیلمهای اوست، دریچهای برای رهایی از اتاقها و دیوارهایی که انسان به دور خویش کشیده است و از طبیعت دور افتاده است.
پشت پنجره طبیعت، نور و زندگی است که شخصیتها از درون اتاقها به آن زل زدهاند و منتظرند تا روزی به آنچه خواستگاه و منشأ وجودشان بوده است بازگردند. اما آن روز هیچ گاه نمیآید، چرا که هیچ کس دست به کاری نمیزند و همه در انتظار و رخوت و سکون نشستهاند.
بلاتار سینما و عکس را به هم نزدیک کرده است، گویی که قاب دوربینش و آنچه روایت می کند تدام تصاویری است که مملو از احساس و هیجان، گاه غمگین و گاه شاد، آمالها و آرزوهای آدمی را در قاب عکسی ثبت کردهاند؛ وی با هنرمندی خاصی نماها و تصاویری را در قالب فیلم نمایش میدهد که گویی تابلوهای عکاسی و نقاشی به تحرک درآمدهاند. تمرکز کارگردان در به تصویر کشیدن چهرهی آدمها و شخصیتها منحصر به فرد است. آدمهایی بیگانه با جهان و با خویش. خسته از کار و زندگی یک نواخت و بدون تحرک.
فیلم های بلاتار بر خلاف سینمای هالیود که منبعی برای ایجاد سرگرمی کاذب و فرار و فراموشی حقایق دردناک زندگی انسان معاصر ساخته و پرداخته میشوند، حقیقت تلخ و گزنده جهان را پیش روی مخاطب خود میگذارد. عریان و بدون تعارف. درآوردن لباسهای شخصیتها که اغلب از طبقات فرودست و کارگر و تهی دست هستند (در “اسب تورین” و “مردی از لندن” چنین صحنههایی تکرار می شوند) استعارهای از عریان کردن مخاطب است. دعوت به حذف و کنار گذاشتن ژستها و ادا اطوارهایی است که امروزه برای پنهان سازی حقیقت خویش به کار میبریم. صحنههای کشدار غذا خوردن و درست کردن غذا بدنمندی و نیازمند بودن انسان و فلاکتهایی که برای پاسخ گویی به نیازهای اولیهاش میکشد را نمایش میدهند.
باد وزنده در فیلم های بلاتار عدم امنیت در جهان مدرن، بی ثباتی حقیقت و رنگ عوض کردن اهداف و آرزوهای آدمیست. گویی هر آنچه سخت و استوار است قرار است با بادها و طوفان های روزگار به لرزه افتد.
از: کانال جامعه شناسی/احسان عزیزی