فرزانه کرمپوربه ایلنا گفت :ما در زمانهای کتاب مینویسیم و منتشر میکنیم که باید شبیه همان فیلمِ «شهید ثالث»، طبیعت بیجان باشد. در غیر این صورت بالاخره به یک کسی برمیخورد. مثلاً کتابمان را ارشاد رد میکند. کسی که میخواهد اثری منتشر کند باید حواساش باشد که آن اثر قابل چاپ باشد. درنتیجه واقعآً سانسور به نظر من باعث میشود کتابهایی که باید منتشر شوند، نمیشوند. بسیاری از کتابها به دلیل ممیزی اصلا به ارشاد نمیروند و آنهایی هم که منتشر میشود به خاطر سانسور دیگر چیزی ازشان باقی نمانده که مخاطب از آن لذت ببرد.نویسندهٔ ایرانی از ابتدا که قلم به دست میگیرد با مسئلهای به نام سانسور درگیر است. اگر بخواهد چیزی بنویسد که قابل انتشار باشد؛ از ابتدا با یک مانع ذهنی روبه روست که اجازهٔ پرواز اندیشه را به او نمیدهد و به گونهای از ابتدای کار دست و بالش بسته است. آیا از چنین ذهنی که با مانعی مثل سانسور روبهروست و نمیتواند آزادانه بنویسند، میتوان انتظار یک اثر شاخص را داشت؟ پرواز اندیشه را هیچ نیرویی نمیتواند از کسی بگیرد ولی سانسور مطمئنا میتواند کارخوب و خلاقانه را چنان اخته و خنثی کند که نویسنده از قبول سانسور و چاپ اثر و خواننده از خواندن اثر پشیمان شود.