جامعه سینما :رفتوآمد ایرانیان به غرب در قرن نوزدهم نقطهی آغاز آشنایی جامعهی ایران با مظاهر مدرن تمدن غربی شد. آشنایی با نمایش و تیاتر هم یکی از این آشناییها بود. نمایش که در بعضی ممالک غربی مثل یونان سابقهای چند هزار ساله داشت، در ایران هنر چندان شناختهای نبود. در پرتو آشنایی قدمبهقدم جامعهی ایران با نمایش و تیاتر، بهویژه سطح مرفّه و تحصیلکردهی جامعه، ابتدا یک دو سالن برای نمایش اختصاص یافت (مانند سالن مدرسهی دارالفنون و تالار مدرسهی ارامنه در میدان حسنآباد تهران)، اما با افزایش تقاضای مخاطبان هر ساله بر تعداد سالنهای اجرای نمایش افزوده شد. افزایش سالنهای نمایش نیازمند نمایشنامههای متنوع بود. از اینجا بود که نوشتن و ترجمهی نمایشنامه هم رونق پیدا کرد. در این گیرودار جراید هم بیکار ننشستند و مقالاتی در نقد و بررسی نمایشها نوشتند.
نقدنویسی هم در ایران هنر چندان آشنایی نبود. نقدهایی که در همان سالهای آغازین بر اولین نمایشهای اجراشده در بعضی شهرهای ایران (مثل اصفهان و تبریز و تهران) نوشته شد، اولین تلاشها بود برای نشاندن نهال این گونهی ادبی تازه در جراید ایران. نویسندگان آن مقالات میکوشیدند علاوه بر آموختن آداب حضور در سالن تیاتر و یاد دادن نکات ابتدایی هنر نمایش، خلاصهای از متن نمایش را تعریف کنند، و ضعف و قوت اجراها، بازیگران، صحنهآرایی، رفتار تماشاگران حین تماشای نمایش، و غیره را مورد بررسی قرار بدهند و بدینترتیب مستقیما به ارتقای هنر نمایش یاری برسانند. آنچه در ادامه میآید برگزیدههای تعدادی از نخستین یادداشتها و مقالاتی است که دربارهی اولین نمایشها در جراید ایران منتشر شده است.
نمایش مفتش
پریشب چنانکه اعلان شده بود از طرف شرکت نمایش ایرانیان در تالار عمارت جدید پارک اتابک نمایش موعود به موقع تماشا گذاشته شد. حاضرین به چهارصد میرسیدند. بلیطها از سه تومان شروع میشد. دو دسته موزیک ژاندارم و قزاق نیز در حیاط عمارت از سر شب مشغول بودند. تماشایی که باید داده شود، پیس «مفتش» است از اثر قلم نویسنده و شاعر روس گوگول. پیش از اینکه پرده بالا رود کنسرت شروع کرد.
پرده بالا میرود. آکترها شروع میکنند. مهارت آکترها خیلی مایهی تحسین میشود. اروپاییهایی که در آنجا حاضر بودند از مهارت یافتن آکترها در این مدت قلیل خیلی تعریف میکردند. بهاندازهای اعمال و اقوال ایشان طبیعی بود که هیچ نتوانستند فرقی تصور نمایند. در هر مرتبه که پرده میافتاد حاضرین دستکوبیهای خیلی شایانی نموده، بسیار تمجید مینمودند.مولف این نمایش، گوگول، که یکی از نویسندگان بزرگ محسوب میشود بهاندازهای قدرت قلم و وسعت فکر و اقتدار تصور در پنج پردهی این تیاتر ثابت و مبرهن کرده است که مثلش کمتر یافت میشود.
این نمایش ترس حکام و سایر مامورین دولتی را مینمایاند که به حکم «الخائن خائف» به محض اطلاع به رسیدن مفتش از طرف دولت چگونه دستپاچه شده و حتی از عصمت و ناموس خودشان هم دست میشویند که مبادا به گیر افتند. این اثر با قیمت روسی عواقب امر خیانت را ظاهر و مجسم داشته و میرساند که خیانت کردن نتیجهاش ترس از هر سروصدایی است.
بالاخره نمایش پس از اتمام پنج پرده تمام شده و در آخر تماشا یکی از آکترها بیان مقصد این شرکت را مینماید که مقصود آن است که بدینوسیله به همت مردم سرمایه حاضر نموده و مدرسهی ایتامی تاسیس نمایند. حاضرین همه تحسین و دستکوبی نمودند.
ایران، ش ۲۲۰، ۲۳ جمادیالاول ۱۳۲۸
تربیت ناقص
نمایش این شب در تحت اسم تربیت ناقص داده شد و مثل این بود که مناسب حال ایران ترکیب شده است. موضوع این تیاتر تربیت ناقص است که در ایران به اطفال داده میشود. جوانان با نداشتن تربیت ملی به اروپا میروند و در آنجا پس از چندی که در کوچهها بیکار میگردند به ایران مراجعت نموده خود و خویشانشان را از این تربیت ناقص در زحمت میاندازند.
زبده نظام سرتیپ نهاوندی، شیرزادخان پسرش را از نهاوند برای تحصیل به تهران میفرستد. پس از چند ماه توقف در تهران، پسر بیاجازهی پدر برای تحصیل علوم نظامی به اروپا میرود و کاغذی از آنجا به پدرش مینویسد که محتوی چندین لغت خارجهی غیرمصطلح است. پدر بیچاره، ندیمالاشراف را برای ترجمهی کاغذ دعوت میکند…
زبده نظام با یک روش مطلوب و یک لحن مناسب و حرکات موافق از عهدهی رل خویش برآمد. مثل این بود که این تیاتر برای خاطر او ترکیب شده بود. سادهلوحی او همانقدر تعریف داشت که لهجهاش. زن زبده نظام برخلاف هیچ برای رل خویش حاضر نشده، صدایش با اطوار و گفتارش همه بیتناسب بود. ندیمالاشراف لهجه و گفتار چاپلوسان و مزاحگویان درباری را خوب اخذ کرده بود.پردهی اول خیلی جلو گذاشته شده بود و مناظر و مرایایش کافی نبود. مناظر و مرایای پردهی دومی خیلی ناقص بود.
بهواسطهی روش یکرنگ و خستگیآور این نمایش و نداشتن گرهگاه و بزنگاهی که جالب قلوب باشد، تماشاچیان اغلب پیش از ختم تیاتر خسته شده بیرون رفتند. اگرچه ختم هم که شد مثل این بود که نشده باشد.
آفتاب، ش ۲۳۳، ۱۲ ذیالقعدهی ۱۳۳۱
به نقل از همشهری داستان