اختصاصی جامعه سینما: دکترمصطفی مهرآیین جامعه شناس ،یاداشتی را با عنوان «فرهنگ(هنر و ادبیات و مذهب) و پیوند اولیه اش با سیاست» را در اختیار این پایگاه تحلیلی جامعه شناسی سینما نهاد که در پی می آید:
جورجو آگامبن، فیلسوف برجسته ایتالیایی، در فصل «طرحی برای یک بازنگری» از کتاب «کودکی و تاریخ؛ درباره ویرانی تجربه» در خصوص پیوند میان شعر و سیاست در فرهنگ غرب می نویسد:« پیوند اولیه ی شعر و سیاست در فرهنگ ما، از همان ابتدا، از این واقعیت نشات گرفته که برداشت ارسطو از موسیقی در سیاست او آمده و نوشته های افلاتون درباره شعر و هنر هم در جمهوری یافتنی اند…..مساله چندان بر سر این نیست که آیا شعر دخلی به سیاست دارد یا نه، بل بر سر این نکته است که آیا سیاست به پیوند اولیه اش با شعر وفادار می ماند یا نه».
در مقابل آنچه آگامبن در خصوص پیوند میان فرهنگ و سیاست در فرهنگ غرب می گوید، در تاریخ فرهنگی جامعه ما پیوند میان شعر و هنر و مذهب(به عنوان ابعاد برجسته فرهنگ) با سیاست از این واقعیت سرچشمه می گیرد که ما همواره برداشت خود از سیاست را در متون ادبی و مذهبی مطرح ساخته ایم و آن را در بستر ادبیات و مذهب جستجو نموده ایم. در اینجا مساله بر سر این نیست که آیا سیاست دخلی به ادبیات و مذهب دارد یا نه. بی شک، عمده بینش های سیاسی متفکران ما در قالب متون ادبی و مذهبی مطرح گردیده و این متفکران همواره کوشیده اند در حاشیه گفتمان ادبی و مذهبی خود فضایی محدود و البته تاثیرگذار نیز به سیاست اختصاص دهند. بنابراین، برعکس آنچه آگامبن درباره دنیای غرب می گوید، در فرهنگ ما مساله بر این است که آیا ادبیات و هنر و مذهب( بخوانیم فرهنگ) به پیوند اولیه اش با سیاست وفادار می ماند یا نه؟ این از مهمترین پرسش های دوران معاصر ماست که آیا هنوز ادبیات و مذهب قادر به صورتبندی و طراحی بینش های متفاوت و جدید سیاسی در درون ساختارهای زبانی خود هستند یا اینکه با تقلیل تام خود به ایدئولوژی و تبدیل شدن به نظام های معنایی توجیه گر، سیاست و اندیشه سیاسی را در درون خود منتفی و غیرممکن ساخته اند؟
در سال های دهه ۴۰ و دهه ۵۰، سیاست رادیکال نهفته در شعر و ادبیات و سینمای ایران و «الهیات تغییر» نهفته در پارادایم محرم و عاشورا توانست بواسطه زبان شارحانی همچون علی شریعتی و آیت الله خمینی(ره( با بسیج توده های مردم ایران آغازگر خلق یک نظم سیاسی نوین گردد، بی آنکه بخواهد خود را تبدیل به یک ایدئولوژی گر توجیه گر یا «الهیات توجیه و ثبات»سازد. انتظار این بود که در سال های پس از شکل گیری جمهوری اسلامی، نیز، هنر و ادبیات و مذهب بتواند در مقام الهیات تغییر جامعه ایران عمل نماید و با آشکار ساختن توان و حقیقت سیاسی نهفته در خود مانع از شکل گیری سیاست در معنای «تداوم صرف حکومت» گردد.انتظار این بود الگوی رند و عاشق و مهاجر و تبعیدی و مبارز و متفکر و هامون وار و دنیا گریز و عاشق مردم موجود در سینما و ادبیات و ایده های نابهنگام ادبیات و هنر بتواند در مقام درونمایه سیاسی هنر و ادبیات همواره سیاست معمول را به چالش بکشد و مانع از تبدیل جامعه به یک اردوگاه بسته شود.انتظار این بود الگوی حسین(ع) بتواند در مقام «گوهر سیاسی مذهب» مانع از تبدیل شدن سیاست به مذهب و تقلیل مذهب به ایدئولوژی شود. و بالاخره، انتظار این بود که بازخوانی دائمی رخداد عاشورا در آیین های مربوط به محرم بتواند در مقام جستجوی دوباره و دوباره حقیقت مذهبی و سیاسی نهفته در این رخداد و آشکار ساختن پیوند «تغییر زمان» و «تغییر جهان» عمل نماید. پرسشی که در این روزها باید در مقابل خود مطرح سازیم این است:اکنون وضعیت این امید و انتظار چگونه است؟ آیا هنر و ادبیات و مذهب هنوز قادر به خلق تازه های اندیشه سیاسی هستند یا خیر؟ آیا سیاست تمامی توان سیاسی نهفته در هنر و ادبیات و مذهب را به بهای تداوم خود ناممکن نساخته است؟آیا ما هنوز هم قادر به خلق تجربه زمانی جدیدی هستیم که بتواند زمینه ساز تغییر در جهان ما گردد یا اینکه برعکس ما با انجماد زمان، جهان خود را نیز منجمد ساخته ایم.