در نوشته کیهان سه اتهام مشخص و البته هزار بار تکرار شده در ۲۰ سال اخیر به استاد هنر و ادبیات ایران وارد شده است:نخست این که برخی از اعضای خانواده بیضایی بهایی اند.
دوم این که از کشور گریخته و تا کنون چند بار گریخته! یعنی هر بار که سفر یا مهاجرت کرده گریخته و مشخص نکرده مگر می شود چند بار گریخت؟! اگر کسی بخواهد فرار کند یک بار فرار می کند نه این که چند بار بگریزد و مگر سفر به سرزمینی دیگر و خروج قانونی از مملکت فرار است و مگر در این سرزمین زندانی بوده که تا دعوت دانشگاه استنفورد را بپذیرد و به آمریکا برود فراری محسوب شود؟!
پرویز پرستویی می نویسد: « شما با اسم بردن ازاستاد بیضایی بزرگ نمیشوید. بنده هم قرارنیست ،ایشان را به کسی بشناسانم. چون همه ملت ایران،چه مردم عوام،وچه فرهنگیان واهل ادب و نمایش،وکسانی که دلشان برای ایران زمین می تپد،اورا خوب میشناسند.
فقط به شما یادآورمی شوم واز یک اثر از استاد نام می برم،فیلم نامه،فیلم سینمایی (روزواقعه)غیر از سینما،یکی از افتخارات صداوسیمای ایران است،که هرساله در ایام دهه محرم ،به مناسبت شهادت امام حسین(ع)نشان می دهد.
استاد بیضایی هر مرام مسلکی دارد ،بدانید از شما بهتر اسلام رامی شناسد.ازخدای بزرگ خواهانم که سایه استاد بیضایی را از سر فرهنگ و هنر ایران زمین کم نکند. »
رابطه هنرمندان و شاگردان بهرام بیضایی حتی فراتر از احساسی است که در نوشته پرویز پرستویی موج می زند. رابطه ای است از جنس توصیف انوری درباره فردوسی و البته انوری پس از فردوسی سروده و نه در حیات او:
«آفرین بر روانِ فردوسی/ آن همایون نژادِ فرخنده/ او نه استاد بود و ما شاگرد/ او خداوند بود و ما بنده»
این یادداشت نمی خواهد نکته مورد اشاره بازیگر کهنه کار و محبوب را تکرار کند که البته درست است. بلکه از منظری دیگر رفتار یک روزنامه را نقد می کنیم که اگر فقط رسانه بود این حساسیت وجاهتی نداشت اما می دانیم که اصرار دارد خود را عین نظام و انقلاب و اسلام معرفی کند و روزگاری نه چندان دور بر تصمیمات و رفتارهای برخی دستگاه ها تأثیر می گذاشت و حالا هم می خواهد با فضا سازی مانع بازگشت هنرمندی شود که در دهه هشتم عمر به سر می برد و بی شک از مفاخر این سرزمین است.
نکته متفاوت و قابل توجه این است: این که هنرمندان شاخص و بزرگ را به فرقه بهاییت و دفتر فرح منتسب کنیم آیا تبلیغ بهاییت و رژیم گذشته نیست؟ آیا کسانی نخواهند پرسید که این چه فرقه ای است که هنرمندان بزرگ ایران را پرورش داده است؟ با این کار بیضایی را کوچک کرده اید یا بهایی ها را بزرگ کرده اید؟
این رفتار بیش از آن که این سینماگر و پیش تر مجسمه ساز و معماری را از چشم مردم بیندازد تبلیغ مستقیم فرقه بهاییت است و این همان کاری است که کیهان با هدف لجن مال کردن هنرمندان مستقل انجام می دهد.بهرام بیضایی البته بزرگ است و اگر نبود خبر احتمال بازگشت و کارگردانی او بار دیگر درصدد تخطئه برنمی آمدند و در دروغ بودن اتهام انتسابی فیلم نامه «روز واقعه» کافی است و می توان پرسید پس چه کسی « مجلس ضربت زدن » را نوشته است؟
دقت کنید! جان کلام این نوشته این نیست که به توهین کنندگان به بهرام بیضایی بگوید توهین نکنید چون به هر هنرمند مستقل که از خرد مستقل خود بهره برد انگ می زنند. این هم نیست که « چند بار گریخته» یعنی چه؟ از کجا فرار کرده و اگر ایران کشور اوست پس چرا نمی گذارید آدمی با این درجه از خلاقیت و محبوبیت و صلاحیت در کشور خود کار کند؟
جان کلام این نوشته این است که با انتساب آدمی در اندازه و آوازه بهرام بیضایی به یک فرقه بیشترین تبلیغ ممکن را برای این جماعت انجام می دهند زیرا اولا از یک طرف این سوژه را به خارج از کشور می دهد که به عنوان مستندی بر برخورد با افراد به صرف اعتقاد آنان استناد کند و ثانیا هر که این نوشته را بخواند از خود می پرسد آیا واقعا چنین هنرمندی از خانواده ای بهایی برخاسته است؟
بگذارید یک بار دیگر بپرسیم: بهرام بیضایی را با « روز واقعه» و « مجلس ضربت زدن» بشناسیم بهتر است یا با نسبت خاص که اگر هم درست باشد به خود او ربطی ندارد؟کدام بهایی تا به حال چنین برای خود تبلیغ کرده بود که اینان با انتساب یک شخصیت برجسته هنری کرده اند؟ هم انتساب شخصیتی در این جایگاه و هم معرفی های دیگر به جای آثاری که رنگ و بوی حماسی و شیعی آن سال هاست که در فضای فرهنگی ایران حضوری بارز و شاخص دارد.این اتهام ها به کسی وارد می شود که بیش از بسیاری از مدعیان دغدغه سنت داشته است.
نویسنده یک نمایشنامه تاریخی جایی نوشته بود نمی دانستم برای شخصیت های داستان چه زبانی را انتخاب کنم و چاره را در پرسش از بیضایی دیدم که تا شنید گفت: برو کشف الاسرار رشید الدین میبدی را بخوان.
بیضایی آن سوی دنیا بیکار ننشسته و فرهنگ ایران و هنر تعزیه را به جهانیان شناسانده و این طرف کسانی که نمی خواهند او کار کند انواع اتهامات را بی آن که حق دفاع بدهند وارد می کنند. حال باید دوباره در پرسش اصلی تأمل کرد: چه کسی برای یک مسلک خاص تبلیغ می کند؟