مختص جامعه سینما :رضا ظفری/ قدمت سینمای سمبولیک به اندازه قدمت تاریخ سینماست. نماد سازی در هنر نیز از قرون وسطی تا باروک و رنسانس گرفته تا هنر مدرن و پست مدرن، همواره جزئی از ذات هنر بوده. نماد سازی در هنر، اگر با میانجی فرم، یعنی از طریق فرم و از درون فرم همراه باشد خود به خود مشکلی ایجاد نمیکند، اما اگر نمادسازی تکنیکال باشد؛ یعنی شهودی باشد و به راحتی سیاست فیلم را لو دهد فیلم دچار تناقض و مرض مفهوم زدگی میشود.
با توجه به اینکه بسیاری از مفاهیم انتزاعی مثل انسانیت یا فقر را نمیتوان با نمادسازی شهودی تصویر کرد، هنر از پذیرش نمادسازی مشهود پرهیز میکند،زیرا هنر اساساً آیینه و تصویر گر انضمام و انتزاع است.
اشکالِ نماد سازی مشهود اما این است که کار را برای خود خالق سخت تر میکند. این درحالی است که تصور خود فیلمساز کاملا وارونه است و یا مثل بونگ جون هو در برف شکن دچار اشکال اساسی میشود و یا مثل فیلمی که سال گذشته بسیار مد شده بود(پلتفرم از گالدر گازتلو اوروتیا)، باید تماما نماد های خود از جهان را، با واقعیت امروز جامعه مماس کند. ولی توان انجام این کار را ندارد. اگر زندان نماد جهان و طبقات نشان اختلاف و بورژوازی و… اند، پس عین به عین نماد ها باید در طول واقعیت موجود باشد، اما در عرض آن است.
مقصود از اینکه نماد باید از درون فرم زاییده شود این است که تمرکز ناخودآگاهی خالق، به جای نماد باید به قصه ی ماجرا باشد.فروید در این باره نظریه ای مطرح میکند و بر اساس آن میگوید:
تصویر هر چیز از ضد و تضاد آن بازتاب میشود. یعنی اگر شما چیزی را به اندازه کافی از خود دور کنید به آن دست پیدا خواهید کرد. فلسفه ای همچون فلسفه ی تناسخ در عرفان های شرقی، اما به شکلی شخصی تر و عمیق تر.
اگر به فیلم خاکستر ها و الماس ها، ساخته ی فیلمساز موج نو سینمای لهستان (آندری وایدا) نگاه کنید. به سادگی نمادسازی فرمال را مشاهده میکنید. داستان فیلم پس از آزادی لهستان در جنگ جهانی اتفاق میافتاد. بازیگر نقش اول مرد، بیشتر عمرش را در فاضلاب های پایین شهر زندگی کرده و به این علت عینک دودی میزند.اگر کمی در فیلم دقیق شویم نماد هایی از دل فرم میبینیم که حس زیر و رو شدن جهان را به ما انتقال میدهد.
حال آن نماد را با نماد لیندسی اندرسون در بازسازی نسبتا ناموفق از( نمره اخراق صفر) ژان ویگو مقایسه کنید. فرم ویگو از بین رفته و همچون بازسازی های امروز کمپانی دیزنی از انیمیشن های موفق و هنری گذشته اش، مبتذل و غیر سینمایی از آب در میآورد.
دلیل این امر از میان رفتن میانجی فرم است. میانجی فرم نه متعلق به فیلمنامه و نه تکنیک اثر است. بلکه به خالق اثر و (ناخودآگاهی خالق اثر) مربوط میشود. حال شما همان نماد ها را با فیلمسازی کارنابلد و تازه به دوران رسیده در بازسازی تکرار کنید. تا وقتی فرمی در کار نباشد، نماد سازی فیلم مشهود، تکنیکال و مبتذل است.
برخی نماد ها نیز به جریان اصلی داستان مربوط نمیشوند و خود به خود وجود دارند برای اینکه شخصیت را معرفی کنند. در بین این نوع نماد ها نیز، فرم الزام شخصیت پردازی است. مثالی که به صورت بداهه میتوان برای این دست نماد ها زد مقایسه ی نماد سازی در دو فیلم فارست گامپ و هفت سامورایی است.
نماد سازی فارست گامپ که یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینما نیز هست، نماد سازی شهودی است. در جنگ ویتنام، فارست گامپ سفید با کفش هایی سیاه و همرزم و دوستش که سیاه پوست است با کفش هایی سفید حاضرند. این یک نماد سازی زیبا با مضمون برابری نژادی است اما سینما نیست. زیرا میان خود فرمالیست ها، فرم تاثیر گذار به فرم زیبا ارجعیت دارد و فارست گامپ زیبا و بی تاثیر است.
در نقطه ی مقابل فارست گامپ، یکی از بدیع ترین و بی نظیر ترین فیلم های تاریخ سینما، یعنی هفت ساموراییِ کوروساوا قرار دارد. اما آیا نماد سازی در آن شهودی است؟ به هیچ وجه.! در صحنه ی معرفی رئیس سامورایی ها(مردی ساده و قوی که در ابتدا با تراشیدن سر و تبدیل شدن به راهب، قصد نجات بچه دزدیده شده را دارد) نمادی نهفته شده که به هیچ وجه نمادین نیست. یعنی به چنان شدتی در فرم فیلم رسوخ کرده و در آن تنیده شده که هر کسی نمیتواند آن را با خودآگاه تعریف و تفسیر کند.اما همه ی مخاطبان در ناخودآگاه این نماد ها را هضم میکنند.
این نماد که با فرم در هم تنیده شده همان تراشیدن سر(تنبیه در فرهنگ سامورایی) و تبدیل شدن به یک راهب و دور کردن صفات غرور آمیز و منیّت از خود است. اما این نما با یک لانگ شات همراه میشود و بدون ایجاد سمپاتیک در مخاطب، ما را با کل شخصیت آن سامورایی قوی و سر به زیر و متواضع که بسیار هم شکست خورده است معرفی میکند. این از آن نما هایی است که معنا ی آن دورن خودش قرار دارد. به نوعی این خود سینما است.
دسته ی سوم نماد های سینمایی اما نماد هایی اند که تکنیکال اند. فیلم مرد سوم اثر کارول رید معروف، یکی از فیلم هاست. اگر فیلم را دیده باشید به سادگی متوجه این موضوع که دوربین کج است میشوید. موضوع فیلم فساد و تباهی در شهر وین است. کارول رید برای نمادین کردن کج خلقی و فساد، دوربینش را کج میکند. اما این تکنیک تا چه حد در موفقیت فرم فیلم نقش داشته، جای بحث و مطالعه دارد.
این نوع نماد سازی نیز موافقان و مخالفان خود را دارد. اصولا تاثیر گذاری در هنر اولویت دارد و زیبایی، هر چقدر هم زیاد باشد باز به یک تاثیرگذاری نیازمند است. این همان چیزی است که مدیوم ادبیات را قوی ترین مدیوم هنری میکند. ادبیات تاثیر گذاری را در عین زیبایی دارد و به این طریق جامعه و انسان را از ریشه میسازد.
سینمای صرفا نمادساز و سمبولیک همچون سینمای معناگرا محکوم به فناست. با خودآگاه هیچ نمادی در سینما ساخته نمیشود و تاثیر نمیگذارد .در حالی که رسالت اصلی سینما، تاثیر است.