جامعه سینما :طلیعه خادمیان */مدرکِ لاکتاب، مدرکی است که بی خواندن هیچ کتابی به دست میآید و صاحبش هم در اعتقاداتْ لاکتاب است و هم در اعمال.
مقصود مهم است و وصول به آن. اینکه چه میکنیم و از چه راهی به آن میرسیم، مهم نیست. البته در اینجا راه وصول به این مقصود (کسب مدرک) قاعدتاً باید فقط و فقط کتاب خواندن باشد. اما این جماعتِ لاکتاب به همه دستاویزی متوسل میشوند الا خواندن. از تملق و چاپلوسی و التماس و گریه و تطمیع و تقلب گرفته تا دست آخر تهدید… فقط برای اینکه کتاب نخوانند.
گاهی فکر میکنم که نکند واقعاً این کتاب خواندن ورطه هولناکی است که این جماعت اینقدر از آن در هراسند و حاضرند به هر خفتی تن بدهند تا هیچ چیز نخوانند. پس چه دلاورانی بودیم ما که سهلترین کار جهان برایمان خواندن بود! برای ما هر کتاب بشارتی بود و دریچهای به هوایی دیگر. اصلاً سرشتی دیگر داشت، با خواندن کتاب هویت میگرفتیم و تمایز مییافتیم. اما تمایز امروز از جنس دیگری است: از جنس پول و مشتقات آن. مدرکِ لاکتاب هم یکی از این مشتقات است.
از یکی از این دانشمندان(!) از دفترهای “مثنوی” پرسیدند، گفت: “اختیار دارید، مثنوی کتاب است”!از دیگری در رشتهای دیگر (دانشگاه دولتی و آزاد و غیرانتفاعی و… هم ندارد، لاکتابی بیماری مسری جامعه ماست) از ماکس وبر پرسیدند، او وِبِر را بر وزن زِبْر تلفظ کرد! هابرماس بیچاره را هم “هابرمارس” میگویند.به دانشجویی گفتند: “از نظریههای سیاسی معاصر چه میدانید؟” گفت: “من خودم عین سیاستم، الان هم کاندیدای شورای شهرم”!
اما خدا نکند که از کسی بخواهید کتابی بخرد. زیرا همه، همه کتابها را دارند. راست میگویند، در جیبشان، در حافظه تلفنهای همراهشان است. و این داشتهها آنقدر دم دست است که فکر میکنند در ذهنشان هم ذخیره شده است.
شاید این توهم محصول ناشناختگی و گمبودگی فضای مجازی است که در آن، همه اهل علم و دانشورند. همه انواع حکمت و فلسفه را در خلال صبح بخیرها و استکانهای چای قندپهلو تا شب بخیرها و آرزوی خوابهای طلایی، در میان انواع جوک و شایعه، و گزینگویههایی از فوکو و نیچه و هایدگر جابهجا میکنند بی آنکه بدانند چه میگویند. اینجا همان جایی است که کسی به کسی نیست. در این فضا همه شاعرند، همه فیلسوفاند و البته روانشناس … چون که دیگر روانشناسی علم بینرشتهای شده است. خلاصه همه، همه چیز هستند بی آنکه کتابش را خوانده باشند.
پس در این میان کتاب خواندن و از کتاب گفتن به چه کار میآید؟ اینها را نوشتم که دستمریزادی گفته باشم به همه دستدرکاران این متاع بیمشتری و به “جهان کتاب” که بیست و دو سال است در قطب یخ میفروشد و هنوز هم مشتری دارد.
آموزگار لاکتابها/دکترای جامعه شناسی به نقل از جهان کتاب