مختص جامعه سینما: سکینه رفیعی فرد| اگر رئالیسم در آثار هنری و ادبی، بازنمایی واقعیتهای زندگی را هدف قرار میدهد، ناتورالیسم پا را فراتر گذاشته و ابعاد ناخوشایند، تلخ و گاه بیرحمانهی جامعه را با تأکید بر عوامل وراثتی و محیطی برجسته میسازد. در این نگاه، انسان نه کنترلگر سرنوشت خویش، بلکه اسیر شرایطی است که بیرون از ارادهاش قرار دارد؛ شرایطی که امکان رهایی و تغییر را از او سلب میکند.
فیلم سینمایی “رها” درامی اجتماعی است که با رویکردی ناتورالیستی، زخمهای پنهان جامعه را از خلال بحرانهای یک خانوادهی فروپاشیده روایت میکند. بحرانی که در گذشته شاید تا این اندازه مخرب و فراگیر نبود، اما امروزه با گره خوردن معضلات اقتصادی، نوسانات ارز، کمیاب شدن کالاهای خارجی و احتیاجات لوازم الکترونیکی، به پدیدهای پیچیده تبدیل شده که بهخصوص خانوادههای طبقهی متوسط و فرودست را هدف قرار داده است. تکانههایی که میتوانند حتی سادهترین تنشهای روزمره را به بحرانی بزرگ و فرساینده بدل سازند.
فیلم، در بطن داستان خود، دو بحران فردی و اجتماعی را بهصورت همزمان ترسیم میکند؛ بحرانهایی که بر یکدیگر تأثیر میگذارند و درهم تنیدگی آنها ساختار روایی اثر را شکل میدهد. نمیتوان اهمیت یکی را بر دیگری ترجیح داد، چرا که هر دو به شکلی موازی بنیانهای فردی و اجتماعی شخصیتها را دچار تزلزل میکنند. در این میان، رگههای ناتورالیسم را میتوان در تار و پود روایت مشاهده نمود. فقر، وراثت، جبر محیطی و در نهایت پایانی تراژیک از مؤلفههای اصلی این نگاه به شمار میروند.
“رها” از یک سو، بازنمایی تلخ از زندگی یک خانوادهی گرفتار در فقر است که تأثیرات مخرب این وضعیت را بر روابط خانوادگی و اجتماعی نشان میدهد؛ فقری که موروثی و اجباری شده و به نسل بعد منتقل میشود. از سوی دیگر، اثری است که به وضوح تأثیر بحرانهای سیاسی و اقتصادی را بر سرنوشت انسانها به تصویر میکشد؛ بحرانی که در نهایت به پایانی سخت و ناامیدکننده ختم میشود.
درباره فیلم «رها» ساخته حسام فرهمند| این ترومای دردناک
فیلم در آغاز، تصویری کلی از یک خانوادهی ضعیف ایرانی ارائه میدهد؛ خانوادهای که در آن پایگاه روانی و مالی پدر فروپاشیده و او در تنگنایی عمیق قرار گرفته است. مرد خانواده از طریق خرید و فروش کالاهای دست دوم و تعمیری روزگار میگذراند؛ کاری که از سوی همسر و فرزندانش بیارزش شمرده شده و مدام مورد سرزنش قرار میگیرد. این وضعیت، جایگاه پدر را به شدت تضعیف و موجب میشود در مواجهه با بحرانها، کنترل زندگی از دستش خارج شود. او نه تنها دیگر نقش حامی خانواده را ایفا نمیکند، بلکه در اجتماع نیز کارکردی مؤثر ندارد. چنین شرایطی، بستری مستعد برای شکلگیری هر گونه بحران ایجاد میکند.
علیرغم تلاش خانواده برای حفظ عزت نفس در این موقعیت دشوار، فرزندان ناگزیر وارد مسیرهایی میشوند که به بزهکاری و نابودی میانجامد. پسر خانواده با دزدیدن یک لپتاپ و دختر با ورود پنهانی به خانهی صاحب آن به قصد پاک کردن مدارک جرم برادر، هرکدام به تنهایی تلاش میکنند تا ناکارآمدی پدر را جبران کنند. اما این راه حلهای ناپخته و خطرناک نه تنها به بهبود وضعیت نمیانجامند، بلکه همچون دومینویی از حوادث، به سلسله اتفاقات تلخ و نا امید کنندهی دیگر نیز منجر شده و سرنوشت خانواده را به قهقرا میبرند.
مسلم است که در چنین ساختار زیستی جبری و شرایط طاقتفرسایی که انسانها را در چنگ خود میفشارد؛ زمانی که محیط خانه و جامعه مملو از ناامنی اقتصادی و روانی باشد، تصمیمگیری و اراده برای تغییر، خصوصاً برای نوجوانان، به امری دشوار و گاه ناممکن بدل میشود. فرزندان این خانواده، بدون داشتن امکانات، حمایت یا راهنمایی مناسب، ناچارند فراتر از سن و توان خود برای تأمین نیازهای اولیهی خود دست به انتخابهایی بزنند که هم خلاف قانون است و هم خلاف آیندهی آنها.
فیلم، بحرانهای اقتصادی و سیاسی را در لایههای زیرین روایت قرار میدهد و عدم امنیت شغلی، بستری خطرناک برای خانوادههایی فراهم میآورد که پیش از آن نیز در لبهی پرتگاه بودند. این فضا، مسیر هرگونه تلاش برای بهبود را مسدود کرده و مفهوم “رها” را به یک رویا بدل میسازد. در چنین بستری، نمیتوان انتظار داشت که آرمانگرایی یا حتی تلاش سالم برای بهبود شرایط امکانپذیر باشد. فیلم این حقیقت تلخ را به تصویر میکشد که در جامعهای با چنین ساختار، بسیاری از نوجوانان به جای آنکه آیندهای روشن پیش روی خود ببینند، تنها شاهد بسته شدن درهای امید و فرصت خواهند بود.
اما در پایان فیلم، این پرسش در ذهن بیننده باقی میماند که چند درصد از فرزندان این سرزمین قربانی شرایط ناخواسته خانوادگی و اجتماعی میشوند؟ و آیا واقعا راهی برای رهایی باقی می ماند؟ یا “رها” صرفاً نامی فریبنده است که در آن، هیچکس واقعاً رها نمیشود؟