مختص جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر| بازخوانی روز دوم و سوم جشنواره فیلم ۴۳
صنم: «دره هایقر» یکی از بکرترین جذابیت های طبیعی ایران است که اگر فیلمساز ۵ دقیقه از این دره عمیق فیلم میگرفت، جاذبه دیدنش از کل فیلم بیشتر می بود. «صنم» ۷۰ دقیقه از زندگی عادی عشایر، از شیردوشی و گلهداری گفت تا به تژاژدی رستاخیزی آخر برسد که آن هم به یک شبهتعزیه برای مخاطب ختم شد. این فیلم حتی برای شبکه سیمای خانواده استان فارس هم مناسب نبود چه برسد به جشنواره پرطمطراق فجر!(نیم ستاره)
آنیتک: فیلم بر موج سینمای کمدی بدنه سوار شده و آنقدر از الگوی های شابلونی و دیدن تماشاگر به چشم سرمایه و پول بهره می برد که ناچار میشود از این حجم نمایش مکررات پژمان جمشیدی و یاران همراه به نقد خرافه مذهبی چنگ بزند. این شعارها دیگر مبحث شیعه اثنی عشری نیست. روایت دو دوله دزد که از بیفرجامی قصه به روستایی می رسند که میخواهد با استفاده از اعتقاداتشان مردم را تلکه کنند، این الگوی شبه کمدی دیگر کهنه است. خود سازندگان هم از گلوی ذهنشان هم پایین نمی رود که فیلمشان در جشنواره است. «من مطیعم، اطاعت می کنم، من فیلمسازم». جنازه فیلم دستاورد بیشتری از آدم های زنده فیلم دارد. (۱ ستاره)
رها: فیلم خوش ساختی که روایتی از خانواده های فرودست، بی نام، حقیر و گرفتار است که برای مدیریت خانه و کاشانه خود به هر سمتی چنگ میزنند، احساسهایی که گوی عقلانیت را از سر می ربایند و در نهایت به بست می رسند. فیلم نمایش درماندگی و استیصال «پدران دوران» است، کاراکترهایی که سخن گوی نسل های معاصرند. فیلم فهرست پر مهابت و هولناکی از ساختار و اعضای جامعه است. آنقدر اسفناک، که میتوان گاهی به قاتلین حق داد، به پدرهای شرمنده، به مادرهای درمانده، به فرزندان وامانده. «رها» پروازهایی طبیعی ذهن انسانهایی است که نه از لذت به لذت، بلکه از امید به امید است. فیلمنامه نقصهایی دارد، اما فیلم با همه تلخی هایش دیدنی است. «حسام فرهمند» میتواند فیلمساز خوبی بماند. (۳ ستاره)
بچه مردم: یک کمدی متعادل و جدید در سینمای ایران؛ با ترکیبی از ذوق و مشغولیت های رندانه که بیشتر وامدار سینمای «وس اندرسون» ی است. فیلم شروع و میانه همسویی با روایت و کدهای نمایشی دارد، اما در دام ایدئولوژکی می افتد و شیرینی کار به تراژدی تبدیل می شود. « بچه مردم» خیلی زودتر در اوج می توانست تمام شود، سکانس های جبهه هم در دام روایت های تکراری آدم های مسخ شده که از عشق زمینی به عشق آسمانی میرسند افتاده است. اما طراحی صحنه و کارگردانی نوید بخش یک تیم خوب در سینماست مخصوصا «محمود کریمی»(۳ ستاره)
اسفند: روایت خام و تخت از روایت شهیدی که میتوانست فیلم باشد، سینما باشد، خلاقیت باشد، همدلانه باشد که نیست. تنها در میان یک بودجه دولتی و یک ایده قهرمانیست. تهی اما سرشار از ادعاست.(۱ ستاره)
آبستن: فیلم تجربی پرتعلیق که در دام ادای «سکانس پلان» افتاده است اما بازیهای خوب و تعلیق همراه، فیلم برادران تنابنده را دیدنی کرده است. حکایت آدمهایی که در زندگی دارک شان، هیچ چیز برای از دست دادن ندارند و آنسوی آبها به دنبال یک فروکش فقر و نداری اند. آدمهایی مبهوت، متحیر و سرگشته از دام زندگی که به دنبال رویاهایی میروند که تهی است، عشق هایی که از شرف حقانیت به دام جنون، بیماری و نفهمی می افتد. «آبستن» گویای همه چیز است و هیچ چیز. این «توماج دانش بهزادی» و «رها خدایاری» خیلی خوبند. فیلم بسیار تلخ و سیاه ست به قدری که در انتها، ترومای کاراکترهای فیلم برای مخاطب هم تروما میسازد. (۲ ستاره)
آتش و گلستان: مستندی که درباره شهید «ابراهیم هادی» است. شخصیتی که بسیار روایت دراماتیکی دارد، اما فیلم از همان عناصر مصاحبه ی تخت و عاری از زیبایی شناختی کادر و با کات های عجولانه از همرزمان استفاده میکند که سالهاست رنگ و بو ندارد. مستند هیچ چیز ندارد، نه خلاقیت، نه سلیقه و نه آرت. یک نوجوان مستندساز هم می توانست کاری به مراتب بهتر رو کند. ( نیم ستاره )
تکلمه و تحشیه: همان طور که جهان ماهیتی کیاتیک دارد، جشنواره ها هم چنین ماهیتی دارند.