جامعه سینما: بهمن شیر محمد/وسوسهی ساخت درام اجتماعی فیلمسازی مثل سامان سالور که دومین فیلمش یعنی چند کیلو خرما برای مراسم تدفین اتفاقی قابل اعتنا در اواسط دهه هشتاد سینمای ایران بود را هم به دام خود انداخت. اتفاقی که کمی پیشتر و با ورود فیلمسازانی مثل فرزاد موتمن و ابوالحسن داوودی به عرصه کمدیهای سبک و اسلپ استیک آغاز شده بود و به تدریج آن کمدیها جایشان را به درامهای اجتماعی مد شدهای دادند که گمان میکردند به جوهره رئالیسم دست پیدا کردهاند.
سه کام حبس یک فیلم نمونهای مبتذل ناشی از این رویکرد است و مشکلات روبناییاش همان چیزی است که بارها و بارها در این مدل بد فهمیده شده از رئالیسم مشاهده کردهایم. اغلب این آثار با این فرض که جامعه ملتهب و آسیب دیده به لحاظ روانی ظرفیتهای فراوانی برای ایده پردازی و قصه نوشتن دارد، نطفه داستانشان را میبندند و از اینرو با گشت و گذار در زندگی آدمهای نگون بختشان که نه با خصلتهای انسانی بلکه با پیمودن مسیر از یک گرفتاری به گرفتاری بعدی تعریف میشوند، به هر چیزی دست میاندازند تا احتمالا در ذهنشان فیلمی واقعیتر بسازند.
اما احتمالا فراموش میکنند که در حال ساختن فیلم هستند و نه ساختن یک گزارش خیابانی درباره فقر و فلاکت. به همین دلیل هر کنش و واکنشی از سوی شخصیتهای قصه نه بر اساس تصمیم و نگرش فردی (که جزو مهمترین شروط ساختن شخصیت است) که به دلیل ناچاری تحمیل شدهی فیلمساز به آنهاست و فیلمساز گمان میکند با چنین شیوهای میتواند تمشاگران فیلمش را با آدمهایی که در داستانش عَلَم کرده همراه کند.
در چنین جهانی میتوان به هر چیزی چنگ انداخت و وجه تحریک کنندهی آن را به تصویر کشید. حتی اینکه چرا کاراکتر مرد فیلم که خرده فروش است و با یک تماس چنان میترسد که تصادف میکند و ضربه مغزی میشود، چند کیلو شیشه را در انومبیل جاساز کرده هم اهمیتی ندارد چون هدف درگیر کردن همسر او در ماجرا به هر قیمتی است.
موارد دیگری مثل حضور آن پرستار بیمار که از بیمارستان دزدی میکند و باز قرار ایت به هر بهانهای برایش دل بسوزانیم هم میتوانند بسته به زمان فیلم، از آن حذف و به آن اضافه شوند. ماجرای توقیف موتور کاراکتر اصلی و حاشیههایش هم در همین راستا قرار میگیرند چون برای فیلمنامه نویس نقشی که این صحنه قرار است در ساختمان فیلمنامه ایفا کند اهمیت چندانی ندارد و صرفا بگومگوی مجتبی و افسر پلیس است که به دلیل تحریک کنندگیاش در اولویت است.
ساختن چنین آثاری مدتهاست که تبدیل به یک اپیدمی آزاردهنده در سینمای ایران شده اما گذر زمان شاید، شاید بتواند آن را درمان کند.(به نقل از صفحه شخصی نویسنده)