مختص جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر/ قصه ها قادرند انتخاب هایمان را رقم بزنند و ما را به رفتارهای خاصی برانگیزانند .انسان در کنار همه چیزهای دیگر موجودی قصه گو ست .به کمک داستان به تجربه مان معنا نی دهد . هویت را تعریف می کند و قالبی را برای رفتارمان می سازد و چون این گونه به داستان و روایت خو گرفته ایم گاهی قصه های ی که برایمان تعریف می کنند به جان می نشسینند .نگاهی و نگرش را تغییر می دهد و چون گنشگری ادمی را به عمل و اکشن فرا می خواند
آدمی همیشه محسور قصه هاس .قدرت شا ن در تسخیر دهن و رخنه در قلب وصف ناشدنی است .بی توجهی به قصه ها کم توجهی به زندگی است .نادیده گرفتن قصه ها نه تنها موجب محرویت رنگ شور و هیجان می شود بلکه بهترین سرنخ درباره چگونگی رفتار مردم را از بین می برد.
انسان حیوانی قصه گوست وقتی در دورهمی ها به فرزند چیزی یاد داده می شود ،در اداره درباره مسائل صحبت می کنی، وقتی در جمع خانواده و دوستان از یکدیگر خبر می گیریم، در واقعه وارد حیطه قصه گویی شده ایم .سرگرمی های محبوب هر آدمی فیلم ها رمان ها موسیقی و رویدادها ورزشی است اخبار و روزنامه ها مجموعه ای از قصه هایند .متون دینی مملو از قصه اند لیکن قصه مانند هوایی است که استثمام می شود چون ادمی تا به زبان بگشاید بی شک به وارد حیطه قصه گویی می شود .
پژوهشگران ادبیات و هنر و موسیقی اذعان دارند که روایت به نوعی به معنای انسان بودن عجین است. قصه ها در ذهن و عمل ما بازی می کنند .فصه ها ابزارهای شناختی مایند .ما جهان را به .اسطه ی قصه هایی که درباره اش می گوییم در ک می کنیم .ما با قرار دادن رویدادها در رمزگان اشنایی قصه نظمی بر تجربه هایمان حاکم می کنیم و کاری می کنیم نتیجه طبیعی موقعیت ها و عاملیت ها به نظر برسد .
قصه محرکی اثر گذار است .احساسات و روایت چنان عمیق در هم تنیده اندکه حرف زدن از احساسات بدون حرف زدن از روایت دشوار است .قصه ها به تجربه ها معنا می بخشند، رویدادها وقتی معنا دارند که بشود آنها را در روایت بزرگ تری درباره خودمان یا جهان مان بگنجانیم .
قصه ها هویت می سازند درک ما از خود محصول این است که می توانیم خود را بازیگر اصلی روایت خود زندگی نامه ای مان ببینیم .محال است بتوانیم بدون قصه گفتن بگوییم چه کسی هستیم. قصه ها ،کنش هایمان هستند . وقتی کاری می کنیم تا حد زیادی نقش بازی می کنیم. ما قصه را مانند نمایشنامه بازی می کنیم و به شیوه هایی عمل می کنیم که در متن قصه معنا دار یا با هویت شخصیت مان سازگار باشد .
انسان با قصه هایی که دیگرا می گویند برانگیخته می شوند. قصه خوب می تواند ذهن را تسخیر کند مجذوب کند و ما را به دنیاهای دیگر ببرد .قصه ها می توانند به وجدمان باورند .باورهایمان را تغییر دهد و منافع مان را تعریف کند.قصه ها می توانند ما را چنان در خود غرق کنند که خودمان را بازیگران قصه ببینیم .
قصه ها می توانند مسئله بر ساختن خیر جمعی را حل کند .قصه ها به اشتراک گذاشته می شود و در واقع خلق شده اند تا به اشتراک گذارده شوند. اجتماع می تواند منافع مشترک خود مدارش را در حوزه هایی مثل امنیت یا حفظ منابع مشترک تشخیص دهد.با همه این ها ،موهبت روایت همیشه بی خطر نیست.روایت هم مثل هم ابزارهای قدرتمند خطرناک است ،وقتی دنبال پاسخ هایی جمعی برای مشکلات هستیم ،فهم قدرت روایت و به کار گیری محتاطانه و سنجیده اش اهمیت بیشتری می یابد.
با نگاهی به کتاب روایت و کنش های جمعی