جامعه سینما:حسین عیدیزاده/ در «آر.ام.ان.» (رزونانس مغناطیسی هستهای) ماتیاس با آن هیکل درشت و چهره خشن و چشمان ریز فرورفته تجسم بدوی بودن است و این را از همان آغاز فیلم و کَله زدنش به سرکارگرش و (پس از بازگشت به شهر کوچکش در ترانسیلوانیا) شیوه برخوردش با همسر جوانش، میل حیوانیش به معشوقهاش و رویکرد تربیتیش در قبال رودی، پسرش شاهد هستیم. ماتیاس یکی از چندصد شهروند شهرستانی است که در آن اکثریت رومانیایی، درصدی مجارستانی، بخش کمی آلمانی و اقلیت خردی «کولی» هستند.
شهری که وقتی همه چیز خوش است کسی کاری به لهجه و تبار دیگری ندارد اما کافی است کمی سرشان گرم شود تا برای شوخی به دوستشان بگویند کسی از نژادی دیگر با دوستدخترت دارد میرقصد یا در مجالس خودمانی لهجه دیگری را مسخره کنند و حالا تصور کنید شرایط از آرامش خارج شود. شیلا (معشوقه ماتیاس که توانسته در این جامعه خودش را بالا بکشد و با برگشت ماتیاس فقط پیوندی جسمانی با ماتیاس دارد و در سکانس معاشقه تاکیدش بر کلمات رکیک برای پیوندشان این میل را موکد میکند) دو کارمند سریلانکایی را استخدام کرده، چرا؟
چون اهالی شهر به حقوق کارخانه پخت نان شیلا و رییسش قانع نیستند و ترجیح میدهند بروند جایی دیگر مثلا آلمان کار کنند. در نبود این مردان شهر دست زنان است، آنها کارها را پیش میبرند اما زور همچنان دست مردانی است که گهگاه به شهر برمیگردند یا هنوز نوبت رفتنشان به خارج برای حمالی نرسیده است.
این تقابل البته خطکشی دقیق جنسیتی ندارد و در فصل طولانی اما درخشان مجادله کلامی تمامی اهالی شهر بر سر استخدام این کارگران سریلانکایی به اوج میرسد، جایی که دیگر افراد بیتعارف لهجه و نژاد هم را مسخره میکنند، بین رنگ پوست فرق میگذارند و کم مانده یکدیگر را بدرند. ماتیاس در این مهلکه مانند یک حیوان بیشعور وسط قرار گرفته و به بازنده اصلی ماجرا بدل میشود، هم شیلا را از دست میدهد و هم آنا (همسرش را که خیچ سنخیتی با او ندارد) و هم جایگاه محکمی در قبال مهاجران ندارد، فقط یک موجود زنده است که هر سمت باد بوزد میرود.
بازنده بودن ماتیاس بیانگر بازنده بودن یک منش یا شیوه زندگی بدوی است؛ هرچند ظاهر قضیه اینطور باشد که ماتیاس و دیگران موفق به طرد کارگران شدهاند (و فراموش میکنند زندگی خودشان به کارگر مهاجر بودن در کشورهای دیگر بند است) و توانایی مقابله با خرسها را دارند.
اما لحظه پایانی فیلم که آشکار میکند این خرسها درواقع بیکارههایی هستند که برای ترساندن همشهریهای خود پوست خرس بر تن کردهاند روی شجاعت و محافظت پوشالی ماتیاس دست میگذارد و به شکلی گزنده زندگی قبیلهای و مردسالار را به سخره میگیرد.
فیلم جدید مونجیو فیلمی تلخ و یک تراژدی کوچک است که در آن مردان قربانی نظام مردسالار خود میشوند و زنانی که سعی بر جدا شدن از آن دارند متحمل سختی و رنج بسیار.(به نقل از صفحه شخصی نویسنده)