جامعه سینما:پوریا ذوالفقاری/شاید «ملال» کلیدواژهٔ درستی برای ورود به دنیای شهیدثالث نباشد. شاید تماشای زندگی آدم‌های او در چرخهٔ تکرار ،ما را به این نتیجهٔ نادرست رسانده که آن‌ها گرفتارند در آن دایره و احساسی مشابه ما/تماشاگران‌شان دارند وگرنه با نگاهی دقیق‌تر آن‌ها را نه گرفتار که آسوده از «امنیت عادت» می‌یابیم و اتفاقا درست آنجا که چرخهٔ عادت برهم می‌خورد، ناامنی بر جهان‌شان سایه می‌اندازد.
آنجا که سوزنبانی جوان از راه می‌رسد و خبر از پایان کار چرخهٔ روزمرگی می‌دهد. آنجا که مادر می‌میرد و پدر باید به جای میخانه به گورستان برود و در بازگشت فکری به حال ناهار فرزند هم بکند. فرزندی که عادت مدرسه رفتن او نیز پیرو خاکسپاری مادر برهم خورده. بیراه نیست که پسرک وقت بلوغ هم با دوچرخهٔ دوستش دور دایره‌ای کوچک و ذهنی می‌چرخد.
وقت بلوغ اصلا داستان آدم‌های خو کرده به دایرهٔ عادت است. از مادری با برنامه‌ای هرروزه و شغلی مشخص در بیرون از خانه که هجومِ نخستینِ یک مرد به خانه‌اش انگار اولین ترک را بر دیواره‌های امن جهان او و فرزندش می‌اندازد تا پیرزن نابینا که زنگوله‌ای کوچک به گردن پسرک همسایه می‌اندازد تا از تکان نخوردنش مطمئن شود و یک‌بار که پسر حرکتی کوچک می‌کند، او وحشت می‌کند.
آن ترسِ بزرگ از تغییری کوچک، انگار فشردهٔ یکی از درونمایه‌های سینمای شهیدثالث است؛ «امنیت چرخهٔ عادت» که گاه مثل خاطرات یک عاشق خود فرد برهمش زده و تمام فیلم ماجرای تلاش او برای بازگشت به دوران پیش از پریشانی و پریشان‌سازی‌ست و گاه مثل در غربت تنها ایرادش این است که از تنوع خالی‌ست و آنچه آدم‌های فیلم می‌خواهند نه بهم خوردنش که که نشت اندکی تنوع و رنگ در آن است.
جز این اگر بود، ترک آن خانه و آن سرزمین برای آن آدم‌ها تا آن حد دردناک نبود. اگر اتهام فروکاستن تمام کارنامهٔ سترگ شهیدثالث به یک درون‌مایه و یک قالب در پی نیاید، می‌توان حتی نظم/همه چیز رو به راه است را هم داستان آدمی بیرون افتاده از این دایره دانست. کسی که حالا دیگر فقط اطرافیانش مایل به بازگرداندنش به روند هرروزه‌اند. و او بیرون از آن دایره به مرز جنون رسیده و باید تمامت نفرت و سیاهی‌اش را شعر کند و بیرون بریزد و دوباره آرام شود و بازگردد!.
نه این همهٔ کارنامهٔ شهیدثالث نیست اما شاید بد نباشد در فهم و نقد جهان و آثار او کمی هم از تکرار «ملال» فاصله بگیریم. دست کم ما نترسیم از بیرون افتادن از چرخهٔ تکرار!(به نقل از صفحه شخصی نویسنده)
