مختص جامعه سینما:رضا ظفری/موقعیت مهدی و روز صفر، دو اکران مهم نوروز «۱۴۰۱» و دو فیلم مهم و اساسی در ژانر جنگی. یکی سره (موقعیت مهدی) دیگری ناسره ( روز صفر)؛ اما هر دو دارای اهمیت. در ورای این نسبت ها، برآنیم تا با نگاهی اجمالی به این دو اثر، آنها را به نقد کشیده و به اصطلاح سره را از ناسره جدا کنیم.
۱_ ژانر، عقبه :
_موقعیت مهدی بیوگرافی (برهه هایی از زندگی شهید مهدی باکری) با پیکربندی اپیزودیک یک خوانش فرا سنتی و نگاهی امروزی و انسانی به کشته شدگان جنگ (در هر دو جبهه دارد). کما اینکه این اثر در فرم کاملا ضد جنگ است نه چیزی که به آن الصاق شده . هادی حجازی فر، هم از پس پروسه ی کارگردانی و هم از پس بازی در این نقش حساس برمیآید. وی نگاه سنتی در سینمایی که سالهاست تحت عنوان دفاع مقدس زنده مانده را رد کرده و تفسیر خود را ارائه میدهد.
شاید از «نما های آرشیوی» و فصل آغازین در ابتدای اثر این امر مشهود نباشد اما رفته رفته بذر نوآوری در فرم توسط فیلمساز کاشته می شود. ما نمایی از نماز خواندن مهدی باکریِ حجازی فر نمیبینیم. باکری حجازی فر لب کارون میخواند. باکری حجازی فر فراتر تر انسان نیست. مابعد مردم نیست بلکه از خود مردم و یک ترک زبان ایرانی است.
در مقابل اما روز صفر، فیلمی جنگی(بهتر است بگوییم اولین تجربه ی جدی اکشن حداقل در ۱۰ سال اخیر) در سینمای کشور است. فیلمی درباره دستگیری عبدالمالک ریگی. تروریستی خونخوار در دامان مامورین اطلاعات. این اثر برخلاف اثر قبل حماسه سازی را سرلوحه قرار داده و همین مورد، عرصه را برایش تنگ میکند.
سعید ملکان، کارگردان اثر در جستجوی یک جیمز باند ایرانی در سینما دست و پا میزند و حتی با ارجاعات مدمکسی به این شات ها، قصد در حماسه سازی اکشن به روش سنتی امریکا دارد. اثر قطعا تجربه ی نو و دلچسبی برای مخاطب عام است ولی این امر بهانه ی پوشاندن عیوب اساسی (مِن جمله پرداخت به کاراکتر های دو سر تضاد، مونولوگ های شعاری اثر و… نمیشود).
گرچه مقایسه دو فیلم با دو بستار متفاوت کار درستی نیست اما تفارق های موجود را نمیتوان نادیده گرفت. حجازی فر در موقعیت مهدی با خلاقیت خود از سنت و قرارداد های تثبیت شده گذر کرده و ساختار خود را بنا میکند. روز صفر ۱۸۰ درجه متفاوت عمل میکند، یعنی به دلیل نداشتن عقبه ی این گونه سعی بر تقلید و گذار از سنت های مرسوم قهرمان سازی است نه گذر از آن. این امر به خودی خود ایراد ندارد اما از اساس به روابط و ضوابط پرسناژ ها ضربه میزند.
۲_ کاراکتر، تیپ :
_موقعیت مهدی علیرغم سنت شکنی در روایت اپیزودیک و خوانش مدرن، کاراکتر اصلی و نسبتش با دوربین را در قامت اثر میسازد. دوربین از باکری دور نمیشود، مگر جاهایی که احتیاج دارد کمی فاصله را حفظ میکند(سکانس خواستگاری در فصل ابتدا).
باکری کاراکتری کنشمند و عنصری فاعل است. تمام وجوه شخصیتی وی (از بچه حزب اللهی بودن تا رابطه با اطرافیان و همسر)، با زبان گویای تصویر و البته تکنیک ساخته میشود. یکی دو پرسناژ دیگر همچون حمید باکری نیز چنین ساحت و کارکردی دارند.
در آن سوی محور اما آنتاگونیست ها غایب اند و مگر در یکی دو نمای خارجی از جنگ، که به درستی به آنها پرداخت نمیشود آنان را میبینیم. فیلم به دور از نمادبازی ها و لفافه گویی های رایج در این گونه (دفاع مقدس) داستان متعین از شخصیتی متعین را روایت میکند و در منطقه ی حس و دل جای میگیرد.
نقطه مقابل حجازی فر در شخصیت پردازی،جناب ملکان است، ساعد سهیلی روز صفر نه تنها در تمهیدات ظاهری، طراحی لباس و گریم ماقبل آنتاگونیست است، بلکه حتی در لهجه ی تصنعی و ریش قلابی که برایش طراحی کرده اند گیر میکند. کار مخاطب برای آشنایی پنداری با ساحت وی کمی دشوار است زیرا این سهیلی همان سهیلی گشت است نه مالک ریگی که جهانی از وی وحشت داشت.
عدم پرداخت به این سر تضاد(آنتاگونیست) آن سر تضاد(پروتاگونیست) را نیز فلج کرد. جدیدی با وجود اینکه در این فیلم بهتر از سهیلی است اما تصنع حاکم بر بازی وی نیز مشهود میباشد. استفاده از دیگر عناصر و تیپ های موجود به اندازه و درست بود اما برای فیلمی با پیکر و «استراکچر» کلاسیک ابدا کافی نیست. این مسئله وقتی آزار دهنده میشود که فیلم، پتانسیل بالقوه بالایی در درون خود به نمایش میگذارد و صد حیف و افسوس برای اشکالات سطحی اما پراهمیتش باقی میگذارد.
۳_ شعار، فرم :
_ به هنگام تماشای موقعیت مهدی، ممکن است گاهاً این فکر به سر مخاطب بزند که رسالت و کارکرد حقیقی دیالوگ و مونولوگ در سینمای صدا (ناطق) چیست؟
( دو شگرد اساسی در ادبیات، هنر های نمایشی و در سینما از دهه ۳۰ به بعد )برخی شاید پاسخ دهند فیلم بدون صدا لذتی ندارد. برخی دیگر میگویند صدا به ما اطلاعات میدهد و ما را با کاراکتر یکی میکند. دیگری پاسخ میدهد.
و اما حقیقت امر. دیالوگ و مونولوگ نسبت به چگونگی و چرایی استفاده، مهم و ضروری یا شاید کم اهمیت و غیر ضروری (بار اضافی) تلقی شوند. از آنجایی که در ذات آنتولوژی سینما تصویر اصل اول است، کارکرد دیالوگ در خلق هنر در وهله های بعد قرار میگیرد. این مسئله که حجازی فر نیز بدان آگاه است، مهر محکمی بر بار هنری موقعیت مهدی است. فیلمی که در تصویر گویا و در میزانسن / میزاشات ها یک غایت زبانی است.
روز صفر همچنان برخلاف موقعیت مهدی، نه صرفا اسیر اتالوناژ ساختگی و ایراد های راکوردی، بلکه در اساسی ترین تمهید، یعنی دیالوگ و البته مونولوگ های غیر ضروری خودزنی میکند. (خصوصا مونولوگ های مفهوم زده و شعاری انتهای اثر که پایان را به دل تلخ میکند) در بحث دیالوگ، فیلم همچون هلی شات های ترجیع بند و پرواز بر فراز کره خاکی، سعی بر تقلید از روش سنتی جیمز باند پرور دارد و نداشتن چینن عقبه ای، کار فیلمساز را در المانِ دژاوو(آشناپندار) همچون لوکیشن های فیلمبرداری که هیج کدام به فضا و اتمسفر تبدیل نمیشوند، سطحی و غیرهموار میسازد.
روز صفر برخلاف موقعیت مهدی فیلم قابل قبولی نیست و دلیل این ترکیب بندی نامفهوم واژه ها در بررسی اثر و التقاط های مختلف، نارسا بودن خود فیلم است اما در هر صورت هر دو فیلم ارزش تماشا کردن را در سالن تاریک سینما دارند. شاید بعد ها افتخار کنیم که این فیلم ها را در سینما دیدیم.