مختص جامعه سینما:عادل ایراخواه/در ابتدایِ رمانِ “تربیت احساسات” فردریک به همراهِ دوستش، دلوریه تصمیم می گیرند که به فاحشه خانه ای بروند، با این قرارو مدار که چون فردریک پولدار است، دلوریه را هم حساب کند. فردریک پس از دیدنِ انبوهِ زنانی که خودشان را عرضه می کنند جراتش را می بازد و فرار می کند. دلوریه اما جراتش را دارد، منتها چون پول، دستِ فردریک است اوهم مجبور می شود که پیِ او بدود!
پییر بوردیو، هوشمندانه این ماجرا را شمایی کلی می داند از روابط ساختاریی که بین خرده بورژوازی و بورژوازی برقرار است! خرده بورژوازیی که مدام باید دنبالِ بورژوازی بدود، چراکه پول دستِ اوست! همانطور که دلوریه آرزویِ فردریک شدن را داشت، خرده بورژوا هم سودایِ بورژوا شدن دارد.
امیدی احمقانه به دیگری شدن! چنین خواستی برای گرفتن جای دیگران که منجر می شود کسی خود را با دیگری یکی کند اساس رفتار خرده بورژوایی است.این عصاره ی لایف استایلِ خرده بورژواهاست، سگدو زدن برای رسیدن به بورژوازی. بورژوازی غایتشان است، غافل از اینکه خودِ بورژوازی غایتِ مشخصی ندارد.
خرده بورژواها آنقدر به خودشان سیلی می زنند که صورتشان سرختر از هر بورژوایی به نظر رسد. اگر برای پولدارها مسافرت به دوردستها امری روتین است، خرده بورژواها با هزار دوز و کلک و جان کندن پس اندازی می کنند تا آخر سال به دبی یا ترکیه بروند و عکسهایی به چشمِ دشمنان فرو کنند.
بورژوازی اگر کنسرت و گلف و تنیس و اینجور تفریحاتِ بی مزه روتینِ زندگی روزمره شان است، این مفلوکانِ خرده بورژوا کلی برنامه می چینند که سالی یک بار مفتخر شوند و در یکی از این کنسرتهایِ درپیتهای لس آنجلسی در آنتالیا لایو بگذارند.
اگر سالی یک بار راکت تنیس یا چوبِ گلف دستشان می آید حتمن به جهانیان اعلامش دارند. آنها هر نشانه ای از لاکچری بودن را در آرشیو افتخاراتشان، در استوری دانشان جاسازی می کنند.
پیسارو تعبیری دارد که درخورِ اینهاست “بورژواهای فقیر” شیفته ی عادات و مناسکِ تخمی بورژوازی منهای پول و امکانش. ازینرو مدام جان می کنند و له له می زنند که از زندگیِ حقیر و روزمره ی کسل کننده شان چیزی دربیاورند! اما افسوس که آنچیز رنگش قهوه ایست.
زمانی موریس بلانشو در توصیفِ زندگی روزمره گفته بود؛ عرصه ای که در آن هیچ اتفاقی نمی افتد. اما هیچ فکرش را نمی کرد که خرده بورژوازی زمانی مجهز به ادواتی می شود که همه چیز را به امری روزمره فرومی کاهد و در عوض روزمرگی را در مقامِ امرِ والا عرضه می کند. در مقامِ چیزی ارزشمند که مدام باید ثبت و مخابره شود.