جامعه سینما:عادل ایرانخواه در صفحه شخصی خود نوشت: در اپرای سه پولیِ برشت می خوانیم که؛ اگر زیادی تند دنبال خوشبختی بدوید ممکن است از آن جلو بزنید و خوشبختی از شما عقب بماند! زیبائیِ بورژوازی نیز دچار همین طلسم است، مدام تقلا می کند که دوست داشتنی باشد، اما هرچه تندتر می دود، کمتر می رسد. هرچقدر که نقصان ها و کژوکاستی ها را برطرف می کند، عیب ها را می پوشاند و اندازه ها را استاندارد می سازد، بی کشش تر و رقت انگیز تر می شود!
چشمها درشتتر و رنگی تر می شوند، دماغها کوچکتر، فک ها زاویه دارتر، گونه ها گودبرداری و برجسته می شوند، پیکر ها تراشیده تر و پروتزها در جاهای درست کار گذاشته می شوند، همه چیز روز به روز پرفکت تر می شود اما از یک فقدان رنج می برند، فقدانِ دوست داشته شدن!
انبوهی از تن های استانداردشده که تنها ایرادشان این است که هیچ ایرادی ندارند. کالبدهایی دقیق، اندازه، عددمند و البته عاری از روح! موزون اما فاقدِ شاعرانگی. بی عیب و نقص اما اگر نگوییم زشت، دست کم خنثی و بی جذابیت.
بنیامین در یکی از قطعاتش سرنخ خوبی را برای تامل در باب این ناسازه به دست می دهد: مردی که زنی را دوست دارد، به نقصها و ضعفهای معشوق نیز وابسته است. چین های صورتش، خالهایش، لباسهای ژنده اش، او را استوارتر و بی رحمانه تر از هرگونه زیبایی، به زن وابسته می کند. این را دیریست که همه می دانند. اما چرا؟!
احساسات ما همچون فوجی پرندهء خیره شده در تلالوهای زن محبوبمان پر و بال می زنند و همانطور که پرنده ها در کنجِ پر شاخ و برگ درختی پناه می گیرند، احساسات نیز به درون چین های پر سایه و به سوی نقاط ضعفِ پنهان و حرکتهای ناشیانهء بدنی که دوستش داریم می گریزند و آنجا آرام و قرار می گیرند؛ و هیچ رهگذری حدس نمی زند که دقیقا در همین جای پر عیب و سرزنش آمیز است که برق شتابناک عشق لانه کرده.
در ناقرینگی ها و خصایل غیر استاندارد و خارج از نظم اعدادش است که دوست داشتن پناهگاهی می یابد. ازینروست که انسانی که (حتی مطابق با استانداردهای یکسان ساز و حماقت بارِ بورژوایی) تمام و کمال و بی نقص است جایی برای پنهان شدنِ فوجِ احساسات ندارد.
به واقع، زیبایی شناسیِ بورژوائی در تقلا برای پر کردنِ هر شکاف و نقصانی و عیب زدایی از سوژه هایش، از منطقِ حاکم بر پورنوگرافی تبعیت می کند. منطقی که به تعبیرِ ژیژک تلاش می کند همه چیز را نشان دهد و مادامی که همه چیز نشان داده شود، هیچ چیزی برای مخاطب باقی نمی ماند که«ببیند»!
برخلاف باور رایج، که تصور می کند در پورنوگرافی، دیگری (شخصی که روی پرده نشان داده می شود) تا حدِ ابژه ای برای لذت چشم چرانی سقوط می کند، باید متذکر شد که این خودِ تماشاگر است که عملن جایگاهِ ابژه را اشغال می کند و به نگاهی منفعل نزول می یابد. زیبایی شناسیِ بورژوائی نیز با کامل سازیِ همه چیز، جایی برای خیال پردازی، کنجکاوی، میل ورزی برای “مخاطب” باقی نمی گذارد و البته اگر اصلن پایِ مخاطبی در میان باشد!!!