مختص جامعه سینما:مهدی سلطانی گردفرامرزی/فیلم «تیغ و ابریشم»(۱۳۶۴) ساخته مسعود کیمیایی به لحاظ روایی و بصری، فیلم عجیبی است. موضوع محوری فیلم، مسائل مربوط به قاچاق و اعتیاد به مواد مخدر است.
فیلم دو خط روایی را همزمان پیش می برد: از یکسو، روند قاچاق مواد مخدر به داخل ایران از سمت مرزهای شرقی و تحت مدیریت یک شبکه مافیایی بین المللی را به تصویر می کشد و از دیگر سو، داستان مبارزه با اعتیاد به مواد مخدر را تحت یک رژیم انقلابی-اسلامی روایت می کند.
فیلم از همان نماهای اولیه در تیتراژ، بسیار عجیب و غریب است. در تیتراژ، نماهای بسیار نزدیک از ماهی های قزل آلا و مرگ هولناک و دسته جمعی آنها را می بینیم و این آغازی است بر نمایش صحنه های هولناک بعدی در فیلم که البته در محیط زندان رخ می دهد.
سکانس اول فیلم مربوط است به نماهایی از یک جلسه در خارج از کشور که سران مافیای بین المللی در آن حضور دارند و نماهایی مربوط به بارگیری مواد مخدر در مرزهای شرقی ایران. این سکانس بدون دیالوگ و کاملاً مبتنی بر تصویر است.
روی تصویر، یک متن انگلیسی با زیرنویس فارسی توسط یک راوی پیرامون دستورجلسه سران مافیا قرائت می شود؛ دستورجلسه، برنامه ریزی استراتژیک برای ترانزیت و قاچاق هروئین به داخل ایران و پخش این مواد مخدر در سراسر ایران از جمله در مدارس، دانشگاه ها و کارخانه ها است.
هدف از این کار، ناتوان ساختن جامعه ایران برای تأمین نیروی رزمنده در جبهه جنگ با عراق است. استدلال برگزارکنندگان جلسه آن است که ایران، معادلات مربوط به ارتشها در سطح جهان را به هم ریخته است و احتمال اینکه در جنگ با عراق پیروز میدان باشد، بسیار بالاست.
از این رو، پخش مواد مخدر به قیمت ارزان در ایران، به سبب ناتوان ساختن جوانان ایرانی، موازنه قدرت جنگی را به نفع عراق به هم می زند. طبق روایت راوی روی تصویر، دولت امریکا پشتیبان اصلی این برنامه است. گفتار راوی روی تصویر، حاوی دلالتهای گفتمانی مهمی است:
فیلم مسائل مربوط به قاچاق و اعتیاد به مواد مخدر را در یک چهارچوب گفتمانی فراملی و بین المللی می بیند و تلاش دارد تا نوعی تحلیل سیاسی در سطح سیاستهای جهانی و نبرد ابرقدرتها ارائه دهد. در این گفتار دولت امریکا در شکل یک قدرت مخوف در پشت پرده مناسبات مربوط به قاچاق و اعتیاد به مواد مخدر در سطح جهان پدیدار می شود. سکانس¬های بعدی فیلم، همگی در چهارچوب همین گفتمان عمل می کنند و مسائل مربوط به مواد مخدر و اعتیاد به آن را رویت پذیر و همزمان گزاره پذیر می کنند.
پس از این سکانس بدون دیالوگ، صحنه ها و سکانس های متعددی از فضاهای درون زندان و معتادان زندانی در فیلم به نمایش در می¬آید. صحنه هایی عجیب و غریب و البته تاریخی. زندان بازنمایی شده در فیلم پر شده است از کسانی که جرمشان «اعتیاد به مواد مخدر» است.
نماهای بزرگ از تراکم معتادان زندانی در فیلم مدام تکرار می شود. معتادانی که هنگام هواخوری در هم می لولند و یا نشسته رو به دیوار ردیف می شوند و یا نشسته در حیاط زندان به سخنرانی مسئولان زندان گوش می سپارند. این نماهای تصویری نوعی وجه مندی گزاره ای دارند؛ در این گزاره-تصویرها، معتادان به شکل مجرمان پدیدار می شوند.
در سراسر فیلم همچنین نماهای هولناک و البته متعدد از معتادانی که مرده¬اند و جسدشان در کنار هم بر روی زمین قرار گرفته، نمایش داده می شود. جسدها گاهی با روزنامه پوشانده شده و گاهی بدون هیچ پوششی بازنمایی می شود. فیلم چند شخصیت محوری دارد:
جمشید اختری و نامزدش سوسن مکاشی که هر دو به جرم قاچاق مواد مخدر زندانی شده اند. جمشید و سوسن هر دو معتادند و مظنون به قاچاق و فروش مواد مخدر. این دو سوژه بازجویی جلالی، رییس جدید زندان، هستند و داستان اصلی فیلم حول بازجویی از این دو نفر سامان می یابد.
رییس قبلی زندان به نام محمدیان در جریان مأموریت مبارزه با قاچاقچیان مورد ترور قرار گرفته و بنابراین جلالی به جای او به بررسی پرونده جمشید و سوسن می پردازد. دیالوگهای حین بازجویی آنها توسط جلالی مملو از دلالتمندیهای گفتمانی است.
جمشید و سوسن هر دو تحصیلکرده دانشگاه هستند. سوسن در انگلیس درس اقتصاد خوانده و با جمشید به واسطه درس و دانشگاه آشنا و نامزد شده است. آنها در حین قاچاق مواد مخدر به خارج از کشور دستگیر شده اند. گفتمان حاکم بر صحنه های بازجویی، گفتمانی ضد دانشگاه و تقویت کننده مهاجرت نخبگان است. گفتمانی که در خلال بازجویی جلالی از سوسن پدیدار میشود؛
در صحنه طولانی بازجویی سوسن، دلالتمندی های گفتمانی بسیاری وجود دارد. اولاً اینکه این نخستین بار در تاریخ سینمای ایران است که اعتیاد زنان و زندانی بودن آنها مورد بازنمایی قرار می گیرد. فیلم صحنه های طولانی بازجویی مبتنی بر تکنیک اعتراف را در بر دارد.
گفتار بازجو(جلالی) در چهارچوب یک میدان نیروی انقلابی و رژیم حقیقت مذهبی ادا می¬شود و معنا پیدا می کند. بازجو در قامت یک فرد دلسوز ظاهر می شود و از سوسن می خواهد نام کسانی را که باعث اعتیاد و قاچاقچی شدن او شده اند، لو بدهد. سوسن از این کار ابا دارد و می ترسد که او را به خاطر آدمفروشی به قتل برسانند. بازجو درصدد دادن اطمینان به او برمی آید و بازی حقیقت جدیدی را پیش پای سوسن به عنوان سوژه می گذارد.
براساس گفتار بازجو، لو دادن همدستان، آدمفروشی نیست. آنها اصلا آدم نیستند. نوعی دگرگونی غیرجسمانی در این گفتمان رخ می دهد. معتاد و قاچاقچی از دایره انسانیت بیرون انداخته می شوند. گفتار جلالی علیرغم استفاده تاکتیکی از گزاره های حاوی حس دلسوازانه، مملو از القای حس تحقیر در روح و روان سوسن به عنوان یک معتاد است. معتاد در اینجا به سوژه تحقیر و تعذیب روحی با استفاده از تکنیک اعتراف بدل می شود.
جامعه شناسی سازمان های تبهکار در«حکم»کیمیایی
دیالوگهای این صحنه همچنین حاوی صورتبندی گفتمانی خاصی درباره مهاجرت نخبگان است. در گفتار جلالی، همه کسانی که از ایران مهاجرت کرده اند، در طلب «زندگی خصوصی» و «آزادی های به لحاظ دینی نامشروع» هستند.
مفهوم آزادی در گفتار جلالی، تحت یک بازی حقیقت انقلابی-مذهبی و براساس مفاهیم مشروع و نامشروع معنا پیدا می کند. براساس گفتمان جلالی، همه مهاجرت کنندگان به کشورهای غربی، سوژه های مستعد انحراف و جرم و گناه هستند و حق ندارند از «وطن» سخن بگویند.
وازه «وطن» تنها در جبهه های جنگ معنای حقیقی خود را می یابد. در اینجا، مفهوم وطن در انحصار گفتمان انقلابی-مذهبی درمی آید. براساس گفتار جلالی، تحصیلکرده های دانشگاهی، نخستین سوژه های مستعد انحراف هستند. آنها هستند که به خاطر زندگی خصوصی و آزادی مهاجرت می کنند و در دام انحراف و اعتیاد می افتند.
سوژه «تحصیکرده معتاد و قاچاقچی» باز هم در خلال گفتار شخصیتهای فیلم پدبدار و گزاره پذیر میشود.
در یکی از صحنه های فیلم که درگیری کوتاه قاچاقچیان مواد مخدر را نشان می دهد، مسئله پیوند قاچاق و سواد و تحصیلات مورد بحث گفتمانی قرار می گیرد:
راننده تریلی: این کار انقدر بوی گند و کثافت میده که نمیدونم سواد برای چیشه؟ نمیدونم قاچاق چرا شده کار درسخونده ها؟
یکی از قاچاقچیانی که لباس بلوچی به تن دارد، راننده را از درگیر شدن با لیدر قاچاقچیها برحذر می دارد و به او چنین پاسخ می دهد: تازه فهمیدی؟ قاچاقچی های حالا با قدیمیها فرق می¬کنن. حالا یا درسخونده های وامونده، آمریکارفته ها، فرانسه رفته ها، اونا که اونجا رفتن و پوک برگشتن و بار خلاف یاد دارن. سر و کله اینا اومده، برای همین هم گیر نمیفتن. سابقه هم ندارن، فکراشون هم بهتره، وقتی کار بزرگ شد پول اجیر شدن هم روشه. خلاف یعنی قاچاق یه چیزه، اجیر شدن یه چیز. اجیر یعنی سیاست. اجیر شدن هم کار درسخونده های وامونده هست.
تحلیل فیلم دلشکسته/برآمـدن گفــــتمان و ســــــــوژه انقلابــــی جدید
بدین ترتیب سوژه «قاچاقچی باسواد و تحصیکرده» در این فیلم مورد صورتبندی گفتمانی قرار می گیرد. چنین گفتمانی در آن میدان نیرویی بیان و نقش استراتژیک بازی می کند که طی سالهای پس از انقلاب، تحت عنوان انقلاب فرهنگی، تصفیه دانشگاه ها از عناصر ضدانقلابی را هدف اعمال قدرت خود قرار داده بود. گفتمانی که با سؤظن به نهاد دانشگاه و دانش آموختگان آن می نگریست و آنها را سوژه انحراف تلقی می کرد.
فیلم همچنین در خلال گفتارهای شخصیتها، تلاش می کند تا از مسئله «اعتیاد به مواد مخدر» تبیین به دست دهد. این تبیین البته تبیینی سیاسی است. علت اعتیاد در اینجا با گزاره های ایدئولوژیک انقلابی تبیین می شود. براساس این گفتار، عامل اصلی شیوع اعتیاد در ایران، امپریالیسم خصوصاً نوع امریکایی آن است. گفتمانی که در یکی از صحنه های فیلم، در قالب گزاره های صادر شده در سخنرانی یکی از مسئولان زندان برای معتادان در حیاط زندان پدیدار می شود:
«اعتیاد یه ترور ساکت و آرومه. این سیاست امروز دنیای قویترهاست. هر کشوری که چیز به دردبخوری برای اونا داره که جلوی استقلال ما وایسه…»
بدین ترتیب، گفتمان فیلم در چهارچوب آن اقتصاد قدرتی قرار می گیرد که طی سالهای پس از انقلاب تلاش می کرد به تبیین سیاسی از همه چیزها دست بزند و بدنها را در خدمت نیروی انقلاب و جنگ قرار دهد. بدن معتاد در این جا از منظر فایده مندی سیاسی ابژه گفتمان واقع می شود. پرسش این است، بدنی که در خدمت انقلاب و جنگ باید باشد، چرا در چنبره اعتیاد به مواد مخدر از فایده می افتد و بی مصرف می شود؟