برای جامعه سینما:رضاکردبچه/اگرچه تجربه های همزمانی زیستن بسیاری از انسانها شباهت های همانندی با یکدیگر دارند؛ اما لمسِ مرگ و تجربه مردن هرفرد همانند اثر انگشت خود همان فرد، منحصر به فرد و یکه است..یگانه بازدم های آخرین که شماره می افتند، شماره های کند معکوس، شماره های خروجی که به نوبت بنا به قرعه یکی یکی صدایمان می زنند در دم رفتن.
در واقع هیچ مرگی به مرگ دیگری شباهت ندارد؛ اگر چه علل و نشانه های آن در تشابه به یکدیگر باشند..همانند مرگیدن در دلخراش ِسانحه ، مردن در رحم بی رحم در بدو آغاز ، یا بستر عیش و نوش، و یا در جان کندنی سخت بیماری لاعلاج یا اپیدمی های واگیر دار جهانی..در واقع زیستن امری جمعی ست و مرسوم و مرگیدن امری فردی و قراردادی.به راستی که انسان در ابتدای دو آغاز تنهاست.
شخصیت شخص محتضر، حضور احتضار است بر بالین..او حاضرترین و آگاه ترین فرد است بر حالات آخرین خویش.”نوربرت الیاس” جامعه شناس در کتاب تنهایی دم مرگ معتقد بود که فرآیند مرگ در گذشته در جمع و در بستر خانواده اتفاق می افتاد و شخص محتضر حتی در مرگ خود نیز تنها نبود؛ اما در حال حاضر مرگ در بستری تنها در گوشه بیمارستان در انزوا اتفاق می افتد.
اما میتوان نقض این گزاره را با حضور پدیده ای بنام گوشی های هوشمندِ همه جا حاضر و همه جا همراه مطرح نمود که با به تصویر کشیدن بسترهای دم مرگ و تجاوز به حریم های شخصی و شخصی ترین حالات مرگ افراد، دیگر انسانهای دم رفتنِ نیز – به خصوص سلبریتی ها و هنرمندهای هر جامعه -در بستر لحظات آخرین خود نه تنها تنهایی دم مرگ را تجربه نمی کنند؛ بلکه آنرا نیز با سلفی هایی بی تناسب ،زهر لبخندهای بی دلیل و فیگورهای بی قواره با دیگران به بازی می گیرند..مرگ را دوره می کنند و به بازی شادی تماشا می پردازند..مرگبازی در سکانسهای آخرِ بسترِ دردناک؛ با حضور افتخاری سوپر استارهای مطرح هنر و سینما!
انسان عصر حاضر در عطشی دیوانه وار باید خود را،هر لحظه و هر اتفاق خود را با گوشی های همراه ؛ با سلفی های دم دستی به ثبت برساند و دیگران را از این حضور سیراب نماید؛ بجز آن لحظاتش تهی از معنا و مفهوم ارزشی خواهد بود.. واقعیتش در مَجاز و هویتش در دیده شدن مدام و غیر واقع مستتر شده است.
او شکوه مرگ را نیز به امری پیش پا افتاده، دم دستی و مبتذل بدل می کند. او می خواهد خود را با حضور بر بالین دیگران، از وهم مرگی که زمانی به سراغش خواهد آمد رها سازد و حاشیه امنی برای خویش دست و پا کند، او می خواهد در لحظات جان فرساییدن جان دیگران،خود را شریک کند و آنرا نیز به ثبت برساند؛ رو به دوربین با گفتن کشدار “سیب”، زدن یک لبخند تلخ و فشردن یک کلیک ساده، چیک!