برای جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر*/این که ما به دیده شدن و توجه نیاز داریم به کنار، اما سلفی گرفتن در این برهه زمانی به بالاترین میزان خودشیفتگی و شهرت طلبی و خودبینی ارجاع دارد.گویی ما در هر اندیشه و طبقه ای ناگهان تغییرات اساسی کرده ایم و به آدم هایی خودشیفته و تفاخر طلب مبدل شده ایم.گویی «سلفی» نوعی عرضه «خود» است به دیگران؛ عرضه خویش به دست خویش.
جامعه شناسان معتقدند سلفی گرفتن بیش از آنکه موضوع و جریانی روانشناسی باشد، پدیده ای است که در بستر و جریانات اجتماعی قابل تحلیل است .عنصر دیده شدن با ایجاد تمایز بین خود و دیگران، اساس«نظریه تمایز»است.متمایزشدن وتفاخرکردن نسبت به دیگران در جامعهی فردگرا شدهی امروز به شدت درحال اپیدمی شدن است و فرد به دنبال کاراکترهای شخصیتی میگردد که بتواند خود را فراتر از حوزه اجتماع بازنمایی و هویت یابی کند.
به عقیده «جورج زیمل» مُد همان تغییر غیر متمرکز جنبههای فرهنگی زندگی است و از یک تنش اساسی در وضعیت اجتماعی انسان ناشی میشود. انسانها دوست دارند از دیگران تقلید کنند و از سویی متمایلند متفاوت از دیگران باشند.به گفته وی این تمایلات دوگانه به ماهیت انسانها برمیگردد؛ انسانها از یک سو دوست دارند مانند یکدیگر عمل کنند و از طرف دیگر از اشخاص متمایز باشند.
از منظری دیگر، هرعصری،بیماریهای خاص خود را داراست و«سلفی گرفتن» یکی از بیماری های مسری زمانه سست بنیان ماست ،فرقی نمی کند شخص به اصطلاح «خویش انداز» خود یک سلبریتی ورزشی باشد یا بازیگری شبه سوپراستار که دیگران به دنبال شکار سلفی گرفتن با او هستند ،فرقی ندارد که باشی و کجا باشی، اصولا این تب اجتماعی قید زمان و مکان ندارد .حتی کنشگران به مثابه بیمارانِ اجتماعی این پدیده نابهنجار، بالین یک بیمار را مغتنم می شمارند و حتی لبه یک پرتگاه را از دست نمی دهند .
بیشتر بخوانیدجامعه شناسی اپیدمی شدن نصب بنرهای «ای دوستان حلالم کنید»
در دنیای دیوانسالارزده امروزی سبقت گرفتن از دیگران در هر بعد و زمینه ای ظاهرا یک«حکم اجتماعی»است وانتظاری بیش از این نیست که یک «خودگراف» نارسیست به شکار یک موقعیت و نازیدن و به اشتراک گذاردن آن عکس به مقوله دیگری نیندیشد .
برایش مهم نیست که به حریم شخصی و آبروی افراد تعدی کرده است . در نزد او محلی از اعراب وجود ندارد که مرزهای اخلاقی را در جایگاه یک سلبریتی هنری و ورزشی که گاها الگوی نسل نوجوان جامعه است جا به جا و به انحطاط کشانده است. شاید توقع نابجایی است؛چراکسانی که بر بالین زار و خسته «استاد مشایخی»جولان نمایشی می دهند به نگاه تلخ و بیمار این پیشکسوت شیک پوش و خوش تیپ اهمیتی ندهند ولبخند نمایشی خود را به هر چیز دیگر ترجیح دهند .شاید که حرفه شان نمایش است و ناگریزند از این خودخواهی های بی تفکر و مسری.
از سوی دیگر طبق «نظریه نمایشی گافمن» مردم و سلبریتی ها قراراست به بازنمایی خود در زندگی روزمره و شیوههای بازنمایی در اثنای زندگی بپردازند.به عبارتی دیگرگافمن به دنبال بررسی شیوههایی است که فرد،در موقعیتهای معمول زندگی ، خود و فعالیتهایش را به دیگران نمایش میدهد و تلاش میکند برداشت دیگران از خودش را هدایت و کنترل کند و کارهایی که ممکن است «جلوی صحنه» و«پشت صحنه» انجام می دهد، بسیار متفاوت باشد.
براین اساس کنشگر به زندگی اجتماعی همچون صحنهی تئاتری مینگرد که انسانها برای نمایش نقشها و شخصیتهای مختلف روی صحنهی آن میآیند. وی طبق اصطلاح«مدیریت تاثیرگذاری» تصریح دارد که ما همیشه یکی از مهمترین دغدغههایمان این است که تصویری از خود در اختیار دیگران بگذاریم که میخواهیم.او به استراتژیهایی اشاره دارد که ما در موقعیتهای متفاوت در زندگی روزمره برای این که خود و تصویرمان را در نظر دیگران مدیریت کنیم به هر تلاشی دست می یازیم و گاه با در کنار شخصی دیگر عکس گرفتن ضمن اعلام طبقه،موقعیت اجتماعی و سطح دسترسی به آن فرد که دستاویزمان شده است ،اثر گذاری های هیچ و پوچمان را مدیریت و غنی سازی کنیم.
به تعبیر مارکس آنچه ما را میسازد «آگاهی اجتماعی» نیست بلکه «هستی اجتماعی» ماست .هستی ایی که امروز از یک سطحی نگری ،فرد گرایی ومنفعت گرایی جان می گیرد و هر کس به دنبال کسب بی اعتباریک وجهه اجتماعی است ولو آنکه واهی ، خیالی و بی ارزش باشد .
از این رو با این نگاه هستی نگرجعلی به پیرامون، از خودمان با هر پس زمینه ای از انسان و حیوان وصخره عکس می گیریم،عروسی و عزا و جنگ و صلح و بالین بیمار هم فرقی ندارد تنها یک عنصر اهمیت وجودی دارد و آنکه تصاویر باید منتشر شوند.چه خوش مولانا زینت داده است:گرچه آمرزم گناه و زلتش/هم کند بر من سرایت علتش/احمق ار حلوا نهد اندر لبم/من از آن حلوای او اندر تبم/عکس آن نورست کین نان نان شدست/فیض آن جانست کین جان جان شدست
*کارشناس ارشد جامعه شناسی