جامعه سینما: حمیدرضاسام خانیانی/همچنانکه در قرن ۱۷ رنه دکارت با عبارت خود “من می اندیشم ، پس هستم” دنیای پیرامون خود را به سمت خردگرایی سوق داد ، در جامعه سرمایه داری امروز نیز مصرف انفعالیِ جامعه توده وار این رویکرد را پیش رو قرار داده است که “من مصرف می کنم ، پس هستم” .انیمیشن “راه حل طناب” به صنعت فرهنگ و رابطه مستقیم آن با شبکه های ارتباطی و رسانه تلویزیون در جامعه توده وار معاصر اشاره می کند.
در انبوه ساختمانهای متحد الشکل ،دوربین ،یکی از هزاران واحد آپارتمانی را در این کلانشهر انتخاب می کند. فردی تن پرور که انیماتور ، طراحی چهره آن را “ابله گونه” می نمایاند، برای انجام پیش پا افتاده ترین کارهایش از پیشنهادهای تبلیغاتی تلویزیون بهره می جوید و آرام آرام عنان خود را هر چه بیشتر به توصیه های تلویزیون می سپارد و به لحاظ روحی به او وابسته می شود. هر بار و هر بار شرکتی که آن اقلام و ابزار و لوازم را بصورت رایگان برای او فراهم می آورد با زبانی کنایی از راه حل طناب!!! و از داخل یخچال خانه اش به زندگی او وارد می شود!!!!! یعنی دُرُست از نقطه ضعف او استفاده می کند و برای رفع گرسنگی ، استراحت و فراغتش و به بهانه خدمت و تأمین رفاه، آرامش او را سلب می کند.
پیروان مکتب فرانکفورت معتقدند که سرمایه داری مدرن از طریق روی کار آوردن دولتهای رفاه با تولید صنایع فرهنگی برای کارگران رضایتمندی ایجاد کرده تا انقلابهای احتمالی آینده را اطفاء کنند. از این رو مصرف گرایی، نیازهای کاذبی برای شهروندان ایجاد می کند. این شکلی از کنترل اجتماعی است ، به گونه ای که اشخاص ، خود را در کالاهایشان معنا کرده و هویت خویش را در خرید کالاهایی که برای آن پول می پردازند و آنها را مصرف می کنند می جویند و نه در انتقاد از نظام سرمایه داری . البته این تبلیغات است که به چنین نیازهای دروغینی دامن می زند .
محصولاتِ صنعت فرهنگ ، با خلق نیازهای کاذب ، مانع از شکل گیری نیازهای بنیادی می شود . بنابراین تخیّل سیاسی و نگاه انتقاد آمیز شهروندان ، ابتر می ماند. کالاها و تجربه هایی که مصرف می شوند به کالاها و تجربه های از پیش بسته بندی شده بدل شده اند که برای ایجاد و دریافت پاسخ های معین ، کدگذاری شده اند و این امر ، بُعد جدیدی به “بیگانگی” افراد داده است.مصرف کنندگان مدرن به لحاظ جسمی منفعل و از نظر روحی بسیار مشغول و مضطربند و این اضطراب بواسطه انتخابهای متعددی است که بواسطه تبلیغات رسانه ها برای افراد بوجود می آید.
در فیلم به کَرّات می بینیم که تلویزیون به بهانه پخش آگهی های تبلیغاتی هر بار و هر بار خانه این فرد تن پرور را انباشته از طناب می کند و این طنابها نمای بیرونی آپارتمان او را از تار و پود خود پنهان می نماید. در انتها او همچون طعمه ای که در تار عنکبوت به تله می افتد ، گرفتار می آید و انتظار مرگ خود را به تماشا می نشیند. در نمای انتهایی ، کُل شهر را می بینیم که همگی به سرنوشتی مشابه دچار شده اند و سرِ طنابها به شرکت تولید و تهیه اقلام و لوازم و کالاهای مصرفی منتهی می شود. اینجاست که به پیوند تلویزیون بعنوان یک رسانه با نظام سرمایه داری پی می بریم که گویا ایندو یکدیگر را تقویت و تأیید می کنند و همیشه رابطه مستقیمی بین آنها وجود دارد.
صنعت فرهنگ با تولید انبوه کالاهای متنوع و به کمک رسانه های جمعی نظیر رادیو ، تلویزیون و مطبوعات به تبلیغات گسترده ای برای بازاریابی و مصرف کالاها پرداخته و از این طریق به فریب اذهان و افکار عمومی مبادرت ورزیده است تا افرادی منفعل و تسلیم طلب در برابر اقتدار و تمامیت خواهی حاکم بر جامعه بوجود آورد.از نکات جالب توجه فیلم ، یکدست و همسان بودن ساختمانهای شهر ، چهره بلاهت آمیز فرد تن پرور و همچنین یک جور بودن و شباهت بیش از حد کارگرانی است که بدستور شرکت تولید کننده ، بطور رایگان ابزار و لوازم شرکت طناب ساز را در یخچال نصب می کنند.
این دو کارگر نیز به بهانه انجام یک کارِ تعریف شده به خانه فرد تن پرور می آیند و همه آنها به یک میزان ، از خود بیگانه شده اند و از داشتن فرهنگ منتقدانه عاری شده اند.
سرگرمی و رفاه مصرف کننده بی خاصیت همانقدر عجز و درماندگی را در برابر نظام سرمایه محورِ شرکت تولید کننده رفاه به مخاطب القاء می کند که کارِ کلیشه ای دو کارگر لاغر اما جدی فیلم که بدون کوچکترین واکنشی به پیرامون به کار همیشگی خود می پردازند .
به نقل از: @IranSociology