جامعه سینما:شکیب شیخی /جنایت سازمانیافته به مجموع اعمال یک گروه یا شبکه از تبهکاران میگویند که عمدتا ذیل رابطهای اقتصادی قابل تعریف است. در ایتالیا شاید قدیمیترین گروه همان «کوسا نُسترا»ی سیسیل باشد که کار خود را از قرن نوزدهم میلادی آغاز کرد و در ژاپن هم یاکوزا از قرن هفدهم شکل جدیدی از جنایت سازمانیافته را که پیشتر در قالب گروههای گانگستری سامورایی یا همان کابوکیمونو وجود داشت، به روی صحنه آورد. جنایت سازمانیافته در ایالات متحده هم ریشههای خود را در قرن نوزدهم میبیند، اما ممنوعیت واردات مشروبات الکلی همراه با مهاجرت ایتالیاییها و ایرلندیها، قرن بیستم را سکوی جهشی در این زمینه کرد. جنایت سازمانیافته همچون بسیاری چیزها تاریخچهای متنوع در جغرافیاهای گوناگون دارد، اما منطق این تقسیمبندیها تنها مرزبندیهای ملیتی و جغرافیایی نیست، بلکه دستکم در ایالات متحده یکی از ارکان آن یهودیان بودند.
این تقسیمبندیها و تاریخچهها در تاریخ سینما هم بازنماییهای متفاوتی داشته است، به شکلی که هر یک از کشورهای مختلف تصویری متفاوت از جنایت سازمانیافته در فیلمهای گانگستری خود ارائه میدهند و حتی در هر کشور هم تصاویری بعضا گوناگون به دست میرسد. در ادامه به صورت بسیار خلاصه تاریخچهای از سینماهای گانگستری متفاوت ارائه خواهد شد.
ایالات متحده
طی سالهای ۱۹۳۱ و ۱۹۳۲، سه فیلم بسیار پرقدرت آغازگر تصویر گروههای گانگستری بر پرده سینمای ایالات متحده بودند: «سزار کوچک» اثر مروین لروی، «دشمن مردم» اثر ویلیام ولمن و «صورت زخمی» اثر هوارد هاکس. جهان هالیوود قدیم بر پایه این سه فیلم و همچنین فیلم بسیار موفق «اوج التهاب» (۱۹۴۹) اثر رائول والش، بنیان خود برای سینمای گانگستری را مستحکم کرد، اما با تغییر رویکردهای هالیوود طی دهههای بعدی این تصویر نیز دستخوش تغییر اندکی شد.
با اعمال تغییرات قانونی طی دهههای ۵۰ و ۶۰ جهشی در فیلمهای هالیوودی آغاز شد که نمونههای اولیه آن «بانی و کلاید» آرتور پن و «سر آلفردو گارسیا را برای من بیاور» سم پکینپا بودند، اما سینمای مافیایی ایتالیایی با «پدرخوانده» فورد کاپولا تمام صحنه را از آن خود کرد. کارنامه فیلمهای گانگستری افرادی همچون مارتین اسکورسیزی هم تا حدود بسیار زیادی در امتداد «پدرخوانده» قابل تعریف و فهم است.
ایتالیا
سینمای گانگستری در ایتالیا ریشههای خود را در فیلمهای جنایی-پلیسی نظیر «راهزنان در میلان» (۱۹۶۸) اثر کارلو لیتزانی پیدا کرده است، اما این تمام مسئله نیست. یکی از مهمترین ویژگیهای سینمای گانگستری ایتالیا در تفاوتی فاحش با هالیوود، پیوند خوردن سینمای گانگستری این کشور به امور سیاسی است. یکی از فیلمهای شاخص در این زمینه «جوخه اعدام» (۱۹۷۲) ساخته اِستنو است. گروههای مافیایی ایتالیا طی دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۸۰ دو بار وارد جنگ و نزاعی خونین شدند، که همین امر هم یکی از پایههای جهش سینمای گانگستری در این کشور بود و حاصل آن بدل به نسخهای نزدیکتر به هالیوود شد. البته فیلمهای گانگستری ایتالیا در قرن بیستویکم بیشتر گرایش به کمدی و نقیضه پیدا کردند و بهطور کل تصویری که ایتالیا از جنایت سازمانیافته ارائه میداد، بسیار متنوعتر از تصویری بود که هالیوود بر روی پرده میکشید.
فرانسه
فرانسه از اساس راهبردی متفاوت در تصویر گانگسترها داشت. گانگسترهای سینماهای فرانسوی مردمیتر، قهرمانتر و شرافتمندتر بودند. این متن در ۱۹۳۴ و با «ژستن اهل مارسی» اثر موریس تورنر آغاز شد و رویکردی کموبیش مشابه را ادامه داد تا اواخر دهه ۶۰٫ در این دوران با ورود بازیگران محبوب و ستاره آن دوران نظیر آلن دلون و ژان گابن نظر تماشاچیان فرانسوی مجددا به فیلمهای گانگستری جلب شد. نمونههای اعلای این دوران «دارودسته سیسیلی» (۱۹۶۹) از آنری ورنوی و «دایره سرخ» (۱۹۷۰) اثر ژانپیر ملویل بودند که البته دومی یک فیلم فرانسوی-ایتالیایی به حساب میآمد.
ژاپن
دایسوکه اتو در سال ۱۹۲۷ فیلمی تحت عنوان «سفرنامه چوچی» ساخت که باید آن را نقطه آغاز سینمای یاکوزا دانست. بهترین نمونه کلاسیک سینمای یاکوزا اما «فرشته مست» (۱۹۴۸) ساخته آکیرا کوروساوا با بازیگری شیمورا و میفونه بود. این فیلم که از یک سو اولین فیلم یاکوزاییِ پس از جنگ دوم جهانی بود، بسیاری از قالبهای پیشین سینمای یاکوزا را در هم میشکست.
با اتمام اشغال ژاپن در اوایل دهه ۵۰ مجددا سینمای یاکوزا مورد اقبال فیلمسازان قرار گرفت که بهترین آنها شاید «گل رنگپریده» (۱۹۶۴) اثر ماساهیرو شینودا بود. کارگردانان موج نوی ژاپن و در صدر آنها شوهی ایمامورا، طی این سالها یاکوزا را عمدتا در بافتی اجتماعیتر معرفی میکردند که شاید بهترین نمونه آن «خوکها و کشتیهای جنگی» (۱۹۶۱) بود.
نشریه ۴۰ چراغ ش ۷۲۲