جامعه سینما: «هیولای پول» کار تازه و حادثه ای- اجتماعی جودی فاستر امریکایی داستان هرج و مرج های حاکم بر سیستم اقتصادی امریکا است. یک مجری برنامه های تلویزیونی در امریکا که نامش لی گیتز است و نقش او را جورج کلونی بازی می کند، هر هفته در برنامه اش توصیه ها و راهکارهایی اقتصادی را به بینندگان ارائه می کند ولی یکی از بینندگان جوان برنامه های او پس از عمل کردن به راهکار اقتصادی جدید وی تمامی سرمایه اندکش را از دست می دهد و با هدف انتقام گرفتن از این مجری بی مسئولیت او را گروگان می گیرد و در این میان تهیه کننده این برنامه تلویزیونی هم که نقش وی را جولیا رابرتز کهنه کار بازی می کند، برای نجات گیتز وارد صحنه می شود و شلوغی ها شدت می گیرد.
«هیولای پول» که اواخر اردیبهشت امسال به طور همزمان در جشنواره معتبر کن فرانسه و در سطح جهان اکران شد و بعد از ۹ هفته نمایش ۴۴میلیون دلار در امریکا و ۶۹ میلیون دلار در سایر نقاط جهان در آمدسازی کرده است. این فرضیه جالب را مطرح می کند که کاراکترهایی افراطی و هوچی مثل لی گیتز با وجود تمامی ایرادات شان همچنان مورد وثوق و علاقه بیشتری از سوی دوستداران مسائل اقتصادی قرار دارند و آنها وی را بر سایرین و مجریان اصولی تر و سرراست تر تلویزیون ترجیح می دادند. این در حالی است که کارهای گیتز بی شباهت به دلقک ها نیست و در طول برنامه هایش برای معنارسانی بهتر قسمت هایی کوتاه از فیلم های ترسناک را هم برای مردم پخش می کند و این نیز البته از دیوانگی های حاکم برامریکا است. او آنقدر ثروت دارد که دیگر برایش مهم نیست براساس توصیه های او چه بلایی بر سر سایرین و پول های آنان می آید و چپ و راست پیشنهادهای بدون پشتوانه قوی علمی صادر می کند و این در حالی است که حتی یک سرمایه گذاری کوچک توام با اشتباه در وال استریت می تواند کل زندگی یک نفر را بر باد بدهد و اگر از گیتز بپرسند این چه کاری بود که انجام دادی، بسیار آسان خواهد گفت این را هم مثل یکی از شوخی های ناموفق رایج در جامعه بپنداردکه هر روز صبح تا شب ساخته و شنیده می شوند و به هیچ کس هم «بر» نمی خورد.
پس از عبور از حصار امنیتی
اما این بار قضیه فرق می کند و جوانی از طبقه کارگر که نامش کایل بودول است و نقش او را جک اوکانل یکی از بازیگران جوان تازه مطرح شده هالیوود بازی می کند، براساس پیشنهاد گیتز و با اجرای یکی از توصیه های اقتصادی او تمام دار و ندار اندکش – ۶۰ هزار دلار- را از دست داده و آه ندارد تا با ناله سودا کند. گیتز به بینندگان توصیه کرده بود که برای خرید سهام شرکتی به نام ایبیس کاپیتال بشتابند زیرا کار و بار این شرکت سکه شده است و با خرید آن ثروتمند خواهند شد اما همان شب که بودول تمامی پولش را صرف خرید سهام پیشنهادی گیتز می کند، این شرکت با سر زمین می خورد و نابود می شود و پول بودول بیچاره هم دود می شود، خون جلوی چشم بودول را می گیرد و فردای آن روز با هر کلکی شده و با عبور از حصار امنیتی شبکه تلویزیونی محل کار گیتز وارد شبکه می شود و این مجری را گروگان می گیرد و به او می گوید یا جلوی دوربین تلویزیون رسماً از او عذرخواهی و پولش را زنده کند یا او را به درک واصل خواهد کرد.
شبیه به یک بمب ساعتی
شانس (یا بد شانسی) که گیتز آورده این است که با کمک یک نرم افزار تقریباً نامریی کار گذاری شده درون گوشش ۲۴ ساعته با پتی فن (جولیارابرتز) تهیه کننده برنامه اش در ارتباط است و «فن» از این طریق می تواند دائماً به گیتز راه های تقابل با جوان انتقامجو را یاد بدهد و به او بگوید چه بکند تا این بحران سرانجام آرام گیرد و جان سالم به در ببرد. هر دو نفر، ابتدا شروع به سبک و سنگین کردن کایل بودول می کنند تا مشخص شود چقدر در خواسته ها و حرف هایش جدی است و واقعاً چه کارهایی از او بر می آید.
جک اوکانل در ایفای نقش این جوان خشمگین کاملاً موفق است و همان طور که در فیلم «Starred up» هم که یک درام بریتانیایی متمرکز بر یک زندان بود به چشم خورده بود، می توان بخوبی خشم های آشکار و نهان جمع شده در وجودش را به نمایش بگذارد و شبیه به یک بمب ساعتی باشد که هر لحظه ممکن است کل منطقه را روی هوا ببرد.
اسب چموش رام شده
با این حال ایرادهایی بر سناریوی فیلم که سه نفر آن را نوشته اند، وارد است و یکی از آنها این است که کاراکتر اوکانل در ابتدا بسیار خشمگین نشان می دهد و هر چه ناراحتی و غضب دارد در همان سکانس های اول فیلم خالی می کند و بر سر این و آن و البته لی گیتز می کوبد و طبعاً بعد از آن قدری آرام می گیرد و در سکانس های پایانی فیلم مثل اسب چموشی می ماند که رام اش کرده باشند و در نتیجه اداره اوضاع از نو به دست ثروتمندان و مرفه ها و بواقع وابستگان گیتز و امثال وی می افتد تا اوضاع را مدیریت و آرام و او را از صحنه خارج کنند.
در این میان مجادله کلامی پتی فن با مدیر روابط عمومی کمپانی ایبیس که زنی به نام دایان لستر (کایت ایانا بالفی) و تمامی فکر و ذکرش حفظ رفاه و سفرهای تجمل گرایانه رئیس شرکت به نام والت کمبی (دومینیک وست) است، نیز بر شدت ماجراها می افزاید و بسرعت مشخص می شود بخشی از اظهارات لستر درباره کمبی و سایر مدیران این شرکت دروغی بیش نیست و این اختلاس ها و سوءمدیریت ها است که ایبیس را نابود کرده و نه آثار دیرپای بحران بزرگ اقتصادی حاکم بر امریکا، طی ۱۰ سال اخیر. با این وجود «هیولای پول» بیش از آنکه یک فیلم واقعی راجع به مصیبت های وال استریت و نگونبختی های اقتصادی غرب طی سال های اخیر باشد، تبدیل به یک فانتزی و فیلم سرگرم کننده درباره یک واقعه غیر متعارف می شود و ما فقط نگاهی سطحی به یک بدبختی حقیقی را شاهد هستیم.
وصال روحانی/ روزنامه ایران، شماره ۶۲۶۳ به تاریخ ۲۸/۴/۹۵، صفحه ۱۳ (سینمای جهان)