مختص جامعه سینما:علی احسانی/ آثاری که شخصیت اصلی خود را در قامت نویسنده ترسیم می کنند، به بهانه حرفه قهرمان محوری فیلم می توانند در دو ساحت ذهنیت و عینیت مرزهای تخیل و واقعیت را زیر و رو کنند و با اهرم حرفه شخصیت اصلی چه در فرم و چه در محتوا به نقد وضعیت حیات بشری و جامعه جهانی از نگاه کلان بپردازند.
«برندون کراننبرگ» با ریسمان شخصیت محوری خود جیمز (الکساندر اسکاشگورد)، نویسنده ای که تنها کتابش با اقبال عمومی هم مواجه نشده دنیایی مالیخولیایی در «استخر بی انتها» خلق می کند که دو مولفه مهم «خودآزاری» و «دگر آزاری» اهرم پیش برنده رخدادهای فیلم است. دو مولفه ای که در اغلب آثار «دیوید کراننبرگ» – پدر کهنه کار فیلمساز – نمود آشکاری دارد. به واقع پسر در تداوم آثار پدری پیش می رود و گاه در نشان دادن و فضا و فرم های اگزجره و ایضاً منزجر کننده گوی سبقت را از پدر می رباید.
جنایات آینده
«استخر بی انتها» پر از ایده های متنوعی است که به درام ختم نمی شود؛ مخاطب اغلب با موقعیت های دهشتناک و گزنده ای طرف است که با توجه با ساحت سوررئالیستی و تخیلی فیلم می توانست تا چندین ساعت ادامه یابد. در گام نخست فیلمساز در معرفی جمیز و همسرش «اِم» (کلئوپاترا کولمن) به مخاطب در ساحت دیداری فیلم با انتخاب لنز تله و جدا کردن این دو آدم تازه وارد به یک ناکجاآباد این دو شخص را از سایرین متمایز می کند.
البته عنصر تصادف نیز شاخصه مهم در نشو و نمای رخدادهای دهشتناک فیلم است. از میان خیل زیاد مسافران کشور ساحلی خیالی – لی تولکا- یکی از طرفداران تنها رمانی که جیمز تا به امروز منتشر کردهاست، او را می شناسد. با ورود «گابی» (میا گاث) اندک اندک شاخصه های نئو نوار «استخر بی انتها» غنی می شود. گابی در قامت «فم فتال» اثر او را به جهانی هل می دهد و راهنمایی می کند تا میزان شر و نفرت اشرف مخلوقات از زوایه دید جمیز رصد شود. از این مرحله تا انتهای فیلم به واقع این «گابی» است که مانند عروسک خیمه شب بازی ریسمان سکنات را بدست می گیرد.
کراننبرگ در «استخر بی انتها» با اهرم گابی و جمیز نشان می دهد که به قول معروف «اگر آب باشد ما شناگر قابلی در شرارت و خباثت هستیم.». جمیز، نویسنده ناکام و بی دست و پای ابتدای فیلم وقتی از قواعد عجیب و غریب و حیرت انگیز جزیره تبعت می کند از پیله انزوا خارج شده و فردی میان جمع می شود. بعد از صحنه تصادف که منجر به محکومیت جمیز و اعدام او می شود. فیلمساز نمای بسته ای از او به عنوان هیولایی که به جمع پیوسته ارائه نمی دهد. بلکه در یک چرخش درست، نماهای بسته را به نسخه های شبیه سازی جیمز اختصاص می دهد.
ترکتازی علم در هزاره سوم نیز، زیر بوته نقد فیلمساز قرار می گیرد. طبق قوانین جزیره به جای محاکمه مجرمین نسخه شبیه سازی آن ها، مجازات را تحمل می کنند. جمیز هم از له شدن و نابود شدن نسخه شبیه سازی خود لذت می برد و هم از قتل مامور جریزه سر شوق می آید. این پوست اندازی و شبیه سازی به هر روی برای بشر امروزی هم تهدید است و هم فرصت.
به نام پدر …
جمیز به مرور زمان در گروه گابی و همراهانش ذوب می شود، او توامان عذاب و لذت را در روندی که در پیش گرفته با تمام وجود خود لمس می کند. برای این که از مزاحمت ها و کوشش های همسرش – اِم – رها شود، پاسپورتش را پنهان می کند تا با گروه مرفهین بی درد، به تخریب و قتل بپردازد و از نسخه شبیه سازی خود لذت وافر ببرد. فیلمساز نوک پیکان پرسش های خودرا به نوعی به سمت نظام سرمایه داری سوق می دهد که عده ای از سر شکم سیری، درجزیره ای با اهرم سرمایه به استثمار هویت و شرف و ایضاً جسم انسان می پردازند.
از نگاه دیگر فیلمساز سکنات و واکنش های فردی شخصیت های خود را به جوامع بسته ، تمامیت خواه و توتالیتری ارجاع می دهد که برای سایرین تایین تکلیف می کنند. موضوعی که این روزها بشدت در جامعه جهانی و پیرامون ما ملموس است و انسان های بی گناه را به قربانگاه می فرستد. سرمایه داران فیلم «استخر بی انتها» در نظام فاسد جزیره از حاشیه امنیت بهره می برند، آنان تا زمانی که هوای جیب نظامیان را دارند مجاز به هر نوع تخلفی هستند؛ چون چشم قانوگذار در برابر نظام سرمایه داری کور است.
جمیز انتشار تنها کتابش را هم مدیون پدر زن متمولش است. به واقع اگر نیمچه استعدادی هم او در نگارش داشته این صاحب سرمایه بوده که او را نجات داده است. اینک جمیز در فرجام فیلم با کشف ترس ها ، دلهره ها و بروز وجه پنهان شده خود به نوعی به شناخت نسبی از خویشتن رسیده است، شناختی که عاید ای اش ترک همسر متمولش است. او در مسیر رخدادهایی که پشت سر گذاشته اکنون آن قدر دستمایه و ایده برای خلق کتابی تازه دارد که فساد و شرارت بشری موتور محرک آن محسوب می شود.
کراننبرگ دنیایی در «استخر بی انتها» ترسیم کرده که کفه ترازوی شرارت انسانی بر شرافت انسانی بشدت سنگینی می کند. جهانی پر از ترس، دلهره، خشونت، آسیب های روحی و جسمی که با ترکتازی علم و کشف ناشناخته ها، امیدی به آرامش و آسایش بشر در این وادی پر اضطراب نیست. اسکلت و سازمان دیداری «استخر بی انتها» شباهت کاملی به مولفه های متنوع و متفاوت پدرِ کار کشته فیلمساز – دیوید کراننبرگ – دارد.
بخش هایی از فیلم که به تخریب جسم و نابودی فیزیکال بشر تاکید دارد بشدت یادآور فیلم درخشان «تصادف» است که در آن فیلم، فرم و محتوا در یک ساحت متوازان و هارمونیک هستند، این توازن فرم و محتوا در «استخر بی انتها» در مرتبه پایینی است. کراننبرگِ پسر، بیشتر تمرکز خود را بر فرم اثر و اجرای ایده ها و موقعیت های متنوع گذاشته، که این مهم ساحت محتوا را سیطره خود در آورده است.