مختص جامعه سینما :عباس مؤذن/برخی از آثار سینمایی را ادبیات داستانی و نمایشنامهها تشکیل میدهند. نمایشنامه گونهای از داستان است که آن را برای بازی کردن بر روی صحنهی تئاتر و با محدودیتهایی خاص نوشته و تنظیم میکنند. تاکید بیش از اندازه بر دیالوگها، توجه به بازیهای روان و بدون وقفه، استفاده از صحنههای مشخص و محدود، ضروت همکاری بین تماشاگران و بازیگران مربوط به نمایش، تاکید بر بازیهای دشوار و…از خصوصیات بارز و عمومی هنر نمایش و تئاتر است؛ البته در اقتباس نمایشنامه و تبدیل آن به فیلمنامه باید به تفاوتهای موجود در ساختار بین این دو (به عنوان دو قالب ادبی و رسانه ای) توجه کرده و آنها را در اقتباس از آثار نمایشی مد نظر داشت.
برخی از نویسندگان در این حوزه عقیده دارند که متن نمایشی فقط برای اجرا است، همچون نت موسیقی که فقط رهبر ارکستر و نوازندگان میتوانند آن را بخوانند و اجرا کنند؛ اما بسیاری دیگر بر این باورند که متون نمایشی در زمره متون ادبی می باشند.
مارتین اسلین، منتقد برجسته انگلیسی تئاتر نو و آوانگارد قرن بیستم بر این باور است که، ادبیات نمایشی از یک سو نمود کاملی از ادبیات زمانه خویش یا ادبیاتی است که از اوایل قرن بیستم با ابداعات و گرایشات منحصر به فردی و با سرعت راهی را برای تحول اساسی پیموده است، از سوی دیگر، این گونه ادبیات پیوندی محکم بین نمایشنامه به عنوان یک متن ادبی و اجرای نمایشی آن بر قرار کرده است، تاجایی که منجر به تحول اساسی در بدنه ادبیات سالهای بعد نیز شده است.
باید توجه داشت که در تاریخ سینما و تولید فیلمهای ناطق، صامت، حتی فیلمهای داستانی و مستند- آثار ادبی و نمایشنامهها جزیی از منابع بسیار مهم و البته ارزشمندی هستند که از آنها برای «اقتباس فیلمنامه» استفاده میشود.
برای دستیابی و تحلیل دقیق از تأثیر پذیری تئاتر [نو] از ادبیات داستانی [مدرن] ابتدا لازم است-حتی به طور نسبی- بر خصوصیات و مشخصات ادبیات مدرن آگاهی پیدا کنیم؛ ویژگیهایی که به تمایز ادبیات مدرن از آثار ادبی پیش از خود انجامیده است. این تمایز یا حاصل ابداعات تکنیکی است که به صورت اغراق در استفاده از صناعات ادبی پیشین و یا کشف امکانات جدید سبکی در آثار مدرن جلوه میکند، یا از گرایشات فکری و فلسفی مدرن منتج میشود که در قالب نوعی نگرش و یا محتوا قابل بررسی است.
مهمترین خصیصه مشترک سینما با ادبیات داستانی و نمایشی در این است که ارتباط مردم با نمایشهای دراماتیک، یک ارتباط گروهی و زنده است، درحالی که در بین گونههای داستانی-همچون فیلم دیدن- این ارتباط بیشتر فردی و شخصی است.
به عنوان نمونه، برخی از کارگردانان بزرگ سینما همچون «ژان- لوک-گدار» بسیاری از محتوا و موضوعات فیلمهای خود را [حتی با خواندن چند مقاله کوتاه داستانی] گرفتهاند. این فیلمساز فرانسوی گاهی در شروع کار خود برای ساختن فیلم، همیشه فاقد هرگونه طرح و موضوع از پیش تعیین شدهای بود. او موضوع فیلمهای خود را از صدای حرکت یک برگ درخت در فصل پاییز، تا دغدغههای یک کشیش ماشین زدهیِ شکاک به خداوند میجوید، همچنانکه برای برداشتهای خود از دوربین ویدئویی گرفته تا دستگاههای غول پیکر تدوین فیلم استفاده کرده است.
هرچند ادبیات و سینما دو رسانه با زبان و چهار چوب مخصوص به خود هستند، اما روند تصویری شدن یک اثر ادبی در نوع خود جالب و جذاب به نظر می رسد. پس هدف اقتباس اثر ادبی(و هنری)، ممکن است نمایشنامههای استاندارد مکتوب، تا گفتگو و روایت دو نفرهی یک حادثهی ساده از زندگی پیرامون ما باشد. مهم این است که عناصر نمایشی همچون تعلیق، کشمکش، گره افکنی و…درست و به جا در آن اتفاق افتاده باشد .
آثار اقتباسی، چشم اندازهای نوینی را برای معرفی ادبیات هر ملت به جهانیان مینمایاند. با نگاهی به سینمای کشورهای دیگر و صاحب سبک، در مییابیم که بسیاری از آثار سینمایی در آن کشورها براساس رمان و ادبیات داستانی شکل گرفته است. چه بسیار نویسندگانی که از طریق سینما به جهان شناسانده شدهاند و آثارشان در کشورهای دیگر نیز به نمایش در آمده و طرفداران خاص خود را نیز پیدا کردهاند.
سالهای زیادی است که فیلمسازان و فیلمنامهنویسان، آثار سینمایی را بر اساس اقتباسهای ادبی مورد توجه خود قرار میدهند. ادبیات داستانی که شامل انواع داستانهای کوتاه، قصههای منظوم و نیز آثار نمایشی میشود مواد و عناصر لازم برای یک داستان خوب سینمایی را داراست؛ به این دلیل که مواردی چون معرفی شخصیتها، بحران، کشمکش، نقطه عطف و پایان را در بر دارد.
ادبیات، سرشار از واژههاست و هر واژه و عبارت ادبی نیز تباری دارد که جایگزینی برای خود نمیشناسد و در عین حال، نمود کامل تجرید نیز هست. در سوی دیگر، تصویر، بیتبار با جامهای از عینیت کامل است. پس بسیار کم پیش میآید که یک اقتباس سینمایی، اثری موفق جلوه کند.
هرچه ادبیات در کالبدی کاملتر از هنر جای بگیرد، تبدیل آن به سینما دشوارتر است. به عنوان مثال، رمان «در جستجوی زمان از دست رفته»ی مارسل پروست، اثری است که وقتی مورد اقتباس سینمایی قرار گرفت، دیگر اثری از بزرگی در آن یافت نمیشد. اما داستان «موشت» اثر «لوییس امیل کلمنت ژرژ برنانوس» نویسنده فرانسوی را «روبر برسون»، کارگردان و فیلمنامه نویس فرانسوی توانست به شکلی آرمانی تبدیل به روح اثر کند؛ این اتفاق در شکل و مضمون به شکلی توامان اتفاق افتاد. برسون، بیانهای ادبی خاص اثر را تبدیل به بیان سینمایی کرده و در تمامی موقعیتهای آن جهانبینی برنانوس را در نظر گرفت.
جستجوی خداوند از فراسوی دردها و رنجهای آدمی، مضمون مشترک نویسنده و فیلمساز است و نبود سویههای روانشناختی در کنش و گفتگوهاست که جهان ساختاری مشترک نویسنده و کارگردان را تبدیل به اثر سینمایی موفقی میکند.
در اقتباس اثر ادبی به فیلم، توجه به جان و روح متن ضروری است، زیرا فراچنگ آورد گوهر متن، آمیزهای از مضمون و ساختار است که نقطهی آغازین شکلگیری یک اقتباس خوب را رقم میزند. اگر به نظریه «حیات مستقل اثر پس از آفرینش آن» باور داشته باشیم، می توان گفت، فیلمی که اقتباسی وفادار و ارزشمند دارد، خود آفریدهای دیگر است که آمیزهای از اندیشههای نویسنده و فیلمساز را در بر دارد؛ وفاداری فیلمساز به همهی سویههای متن در روند اقتباس اثر ادبی، راز ماندگاری فیلم است.
هر چند آثاری که از دل آداب و رسوم و فرهنگ این مرز و بوم ریشه گرفتهاند، ماده خام مناسبی را برای سینما فراهم میکند، اما رویکرد سینماگران به ادبیات سرزمین خود، به صورت جدی صورت نگرفته است.
متاسفانه بسیاری از آثار سینمایی کشورهای دیگر که از لحاظ تاریخی مربوط به سالها پیش میباشد در دسترس همگی است؛ اما آثار مهمی که مربوط به تاریخ سینمای کشورمان است، به راحتی در اختیار نبوده و هیچ تلاشی هم برای حفظ آن صورت نمیگیرد.
حضور نویسندگان کودک و نوجوان مثل هوشنگ مرادی کرمانی، نشان میدهد که آثار اقتباسی در سینمای پس از انقلاب بیشتر متوجه آثار ادبی مربوط به حوزه کودک و نوجوان بوده است و متأسفانه، ادبیات روستایی-بومی و آثار ادبی مربوط به سنین بالاتر، مجال کمتری برای عرض اندام خود داشته است؛ و مهمترین دلیل آن در این است که در ایران، رابطهی مستمری میان ادبیات داستانی و سینما وجود ندارد؛ در حالی که صنعت سینمای ایران میتواند ادبیات داستانی ما را به مخاطبان داخلی و حتی مخاطبان جهانی معرفی نموده و تولید آثار اقتباسی میتواند در روند جهانی شدن ادبیات این مرز و بوم کمک شایانی داشته باشد.
این درحالی است که بسیاری از آثار بزرگ سینمایی جهان همچون: « تولد یک ملت »، « ساحره شهر زمرد »، « برباد رفته »، « ملکه آفریقا »، «کازابلانکا»، « ماجرای نیمروز »، « پنجره عقبی » و کلاسیک مشهوری چون « همشهری کین » در شمار این گروه از آثار اقتباسی است. اکثر فیلم های برنده اسکار و اِمی ( جایزهای که به محصولات تلویزیونی اختصاص دارد) اقتباسی است.
منابع:
- اقتباس سینمای ایران از ادبیات داستانی معاصر(مقاله پژوهشی) حبیب الله لزگی و مزدا مراد عباسی
- صد سال داستاننویسی ایران، حسن میرعابدینی-نشر چشمه ۱۳۸۳ ۳۸۳
- فیلم شناخت ایران، غلام حیدری-نشر قطره،۱۳۸۴
- باد هرجا بخواهد میوزد، بابک احمدی. نشر مرکز ۱۳۶۴